در تازهترین یادداشت انتقادی سیاسی فاطمه رجبی، که متنی چهل ـ پنجاه سطریست، بیش از چهل «صفت» و «قید» به کار رفته. این نشانهی چیست؟ در جدلهای مکتوبِ سیاسی، اجتماعی و حتا فرهنگی، حتا اگر هیچ شناختی از موضوع نداشته باشیم، یا از دو طرفِ دعوا، همین که تعداد «صفت»های موجود در دو متن را مقایسه کنیم، شاید بتوانیم دربارهی استواری انتقاد و تحلیلِ دو طرف داوری کنیم.
برای ما ایرانیها، استفاده از «صفت»، «مترادف»های پیدرپی، «اطناب»، «تکرار»، «حشو» نابهجا و «هجو»، در متونمان یک عادت شده و به آن خو گرفتهایم. اما مشغول فکر کردن به این نکتهام که استفاده از «صفت»، چه از نظر شمار آن در یک متن، و چه از نظر صِرف استفاده، نشانهایست از کارکرد سنتی زبان در غیاب استواری یا اثربخشی اندیشه، یا همان کارکرد شعار در غیاب شعور. برای مثال، وقتی در خبرهای رادیو و تلویزیون ایران قرار باشد، رخدادی، به شکل تبلیغاتی (شعاری) به شکل «خبر» بیان شود، قطعاً در متن خبر، از «صفت» نیز استفاده میکنند. “در سالروز پرشکوه حماسهی خونین و شورآفرین فتح خرمشهر، بسیجیان دلاور ایران، مانور عظیمی را با نام «مانور دفاع» در سراسر ایران اسلامی برگزار کردند.” چنین جملههایی برای شما بسیار آشناست. اصل این خبر چنین است: “در سالروز [حماسهی] فتح خرمشهر، بسیجیان ایران، مانور دفاع را در سراسر ایران برگزار کردند.”
میبینید که استفاده از «صفت» در متن این خبر، که آن را از استاندارد خبرنویسی دور کرده، صرفاً برای اثرگذاری بیشتر است، دقیقاً به این دلیل که به اثربخش بودن خود آن ایمانی نیست! این، مثالی بود برای استفاده از «صفت» در جایی که نباید. پس میشود از وجود صفت در یک متن خبری ساده، به عنوان یک نشانهی زبانی ساده، به انگیزهی واقعی رسانهی خبری از انتشار آن پی برد. این رسانه بیش از آن که به کارکرد رسانهای خود متعهد باشد، در پی اثرگذاری و تحریک عواطفِ مخاطب است. این که نتیجه چیست، موضوعیست که دانشآموختگان علوم ارتباطات، بهتر میتوانند دربارهاش حرف بزنند.
اما برای دستهی دوم، یادداشتِ فاطمه رجبی، مثال خوبیست. در جدلهای متنیِ رسانهای (از روزنامه و رسانههای رسمی گرفته تا حتا وبلاگ)، اگر قرار باشد، فقط با کمکِ نشانههای زبانی، و بدون هیچ گونه موضعی نسبت به دو طرف، بر استواری نظر، یا اندیشهی نویسنده و بر صداقتِ او در بیان ذهنیات و موضعگیریاش، آگاه، و برای داوری مهیا شویم، شاید بتوانیم به شمار «صفت»های موجود در متن و نسبتِ آن با حجم کل متن توجه و تکیه کنیم. فارغ از محتوای یادداشت فاطمه رجبی، نگاهی گذرا به آن، شما را با تعداد بسیاری «صفت» روبهرو میکند. چند نمونه: پیروزیهای شگفتآور، برنامههای رسوا، عملکرد رسواتر، فرزندان رشوهخوار، فرزندان وابسته، پلیدترین شکل، پلیدترین قلم، سرمقالهی ننگین، ننگیننامهی پرکینه و حسد و فتنه، آشوبگری تمامعیار، اندیشهی ضدولایتی، فتنهگری واژگونه، دیپلماسی عزتمند، تحریک منافقانه، فتنهگری آشکار، پیروزیهای سیاسیِ چشمگیرِ احمدینژادِ دینمدار، آرای غیرمشروع و غیرمقبول، رفتار و گفتار پلید، خویشاوندسالاران غارتگر، سیاستبازان پنهانکار و ذلتپذیر، و…
درنگِ من بر عصبانی بودن نویسنده در یک متن، یا بهره گرفتن از واژههای توهینآمیز و یا وجود دشنام در متن نیست، بلکه در ذهنم، این نکته را بالا و پایین میکنم که برخی نشانههای زبانی یک متن انتقادی یا حتا تحلیلی، با هر موضوعی (از سیاست تا فرهنگ)، بهسادگی میتواند بیشتر از حجم زیادی از اطلاعات دیگر و جستوجو برای مهیا شدن ذهن برای داوری، کارکرد داشته باشد؛ که یکی از این نشانهها، صرفاً شمار نامتناسبِ «صفت» در متن است، همچنانکه در متن چهل ـ پنجاه سطری فاطمه رجبی، این شمار زیاد، آشکارا به چشم میآید. نویسندهی یک متن انتقادی ـ رجبی، من یا هر کس دیگری ـ هر قدر که زمین زیر پایش سستتر باشد، ناخواسته بر تعداد «صفت»های متناش میافزاید، و آن که نگاه انتقادیاش، برساخته از استدلال و اطلاعاتِ هرچند نادرست باشد، ناخواسته چندان سراغ «صفت» نمیرود، مگر آن که عصبانی باشد و آدابِ نقد و حمله را نداند!
پینوشت
برای این که از خواندن این یادداشت، که بیشتر یک واگویهی ذهنی بود، زیاد اخم نکنید، چند ترکیبِ عجیب، تازه، خندهدار و شاید خلاقانه هم میآورم که در همین متن نمونه دیدم. برای ثبت در فرهنگ تازهی زبان فارسی: مافیاگران ـ سیاهترین نقاط اندیشه ـ به یورش گرفتن ـ آغشته گردیدن قلم با حسد ـ زهی تاسف ـ اعلان داشتن ـ شرمندگی ویژه. از این موردها، دو مورد «زهی تأسف» و « به یورش گرفتن» خستگی یکی دو ساعت مطالعهی جدلهای سیاسی اخیر را از تنم بیرون کرد!
بدون نظر