بسیار پیش آمده که گفتگویهای شفاهی و یا جدلهای قلمی، میان منتقدان و نویسندگان عرصهی رمان و داستان کوتاه (و البته تمام هنرهای روایی) در کشورمان، بینتیجه به پایان میرسد. با این که دو طرف دعوا، صادقانه میخواهند به نتیجهای متقن و سر راست از بحث خود برسند، اما در نهایت ناخواسته یکدیگر را به کجفهمی، عناد و یا حتا بیسوادی متهم میکنند. یکی از علل این سرانجامِ ناخواسته و مذموم، ناروشن بودن برخی از مفاهیم پایهای روایت است.
در منابع ترجمه و تالیف در زبان فارسی، آشفتگی و درهمروندگی زیادی میان چهار مفهوم «داستان» (Story)، «پیرنگ»(Plot)، «ساختار»(Structure)، و «سبک» (Style) وجود دارد که وجهی از آن به ترجمهی این مفاهیم برمیگردد، و وجهی دیگر به ناروشن بودن کل مسئله و تفاوتهای این مفاهیم از دید مولفّان و مترجمان. همین ناروشنی، در بحثهای شفاهی و جدلهای قلمی وارد شده و بسیاری از سوءتفاهمها را موجب میشود که در نهایت، مسیر بحث را به بیراهههای نامناسبی میکشاند. در ادامه سعی میکنم تفاوتها و شباهتهای این چهار مفهوم را با استفاده از منابع معتبر دراماتورژی و البته به صورت بسیار مختصر بیان کنم.
داستان
در «فرهنگ اصطلاحات ادبی جهان» تالیف جوزف شیپلی (Joseph ،Shipley)، «داستان» چنین تعریف شده: «داستان اصطلاح عامیست برای روایت یا شرح و گزارش حوادث.» (میرصادقی، ۱۳۶۷، صفحهی ۱۸). به یک تعریف دیگر از «ای. ام. فورستر» (A.M. ،Forester) توجه کنید: «داستان نقل وقایع است به ترتیب توالی زمان. در مثل، ناهار پس از چاشت و سهشنبه پس از دوشنبه و تباهی پس از مرگ.» (میرصادقی، ۱۳۶۷، صفحهی ۲۱).
آن چه که از این دو تعریف مشخص است آن است که داستان صرفاً گزارشیست از حوادث بر اساس توالی خطی زمان. در ادامه که به تعریف پیرنگ بپردازیم، متوجه تفاوت اساسی آن با داستان خواهیم شد. اما پیش از آن اشارهای میکنم به ترجمهی فارسی از واژهی Plot.
احتمالاً اولین ترجمهها از این واژه، در ترجمهی متن بوطیقای ارسطو صورت گرفته است. در این کتاب، ارسطو درام را به شش جزء تقسیم میکند: «داستان، اخلاق، گفتار، فکر، صحنهآرایی و آواز » (ارسطو، ۱۳۳۷، صفحهی ۷۰). همانطور که مشاهده میکنید، اولین جزء، داستان ترجمه شده است در حالی که وقتی ارسطو در ادامه به تعریف داستان میپردازد، متوجه میشویم که منظور او از این ویژگی، پیرنگ است. و در یک جا خود به صراحت میگوید: «منظور من از داستان، ترکیب وقایع است.» (ارسطو، ۱۳۳۷، صفحهی ۷۰)
پیرنگ
اما ترجمهی این واژه سرنوشت پیچیدهتری دارد. “اصطلاح Plot را به «طرح» و «طرح و توطئه» ترجمه کردهاند که به نظر من هیچ کدام، ترجمهی دقیقی برای Plot نیست، زیرا اگر آن را «طرح» ترجمه کنیم با اصطلاح «طرح» که معادل Sketch است، اشتباه گرفته میشود و خواننده، این دو مفهوم گوناگون را با هم میآمیزد و ذهنش آشفته میشود و اگر «طرح و توطئه» بیاوریم، جنبهای منفی به آن دادهایم که ممکن است این تصور را در ذهن خواننده به وجود آورد که «پیرنگ» داستان با دسیسه و توطئه همراه است، حال آن که همانطور که خواهیم دید، «پیرنگ» در داستان نقش شالودهای و مثبت دارد و از اهمیت ویژهای برخوردار است و توطئهای در «پیرنگ» داستان نیست. «چارچوب» نیز مفهوم واقعی آن را ابلاغ نمیکند، فقط شکل هندسی داستان را به ذهن متبادر میکند. گاهی هم دیده شده که معادلهای «داستان» و «خلاصه داستان» را برای آن عنوان کردهاند که کاملاً نادرست است.” (میرصادقی، ۱۳۶۷، صفحهی ۱۵۰)
در تعریف پیرنگ نیز آمده: “پیرنگ یعنی رشته حوادثی که قهرمان داستان را مستقیماً درگیر میکند و در پیرامون او بسط مییابد تا داستان را پیش ببرد.” (موریتز، ۱۳۸۴، صفحهی ۲۱) از همین تعریف حداقل میشود دریافت که پیرنگ با داستان تفاوت دارد. آن چه مشخص است این نکته است که داستان شرح حوادث، با توالی خطی زمان است اما در پیرنگ، زمان، لزوماً خطی نیست و برای «مستقیما درگیر شدن قهرمان» با حوادث نیاز است که زمان از حالت خطی درآمده و برای تمرکز بیشتر بر مسئلهی اصلی شخصیت، از زمانهای مرده دوری جسته و بر زمانهای مهم تمرکز بیشتری شود.
تفاوت داستان با پیرنگ
“پیرنگ انتظام و ارائهی بالفعل داستان است، نه کل آن. پیرنگ ساخت انتزاعیتری است؛ در واقع الگو پردازی داستانیست که میتواند از طریق نقل جزء به جزء ارائه گردد. پیرنگ از آن جا که به عناصری ــ مانند رویدادهای داستانی و حالات امور ــ بر اساس اصول مشخص نظم و ترتیب میبخشد، نوعی نظام به حساب میآید. بنا به گفتهی بوریس توماشفسکی «داستان در مقابل پیرنگ قرار دارد؛ پیرنگ و داستان هر دو زائیدهی حوادث واحدی هستند، اما پیرنگ به نظم رویدادهای اثر و مجموعه فرآیندهای اطلاعاتی که بر اساس آنها رویدادها را درک میکنیم، مربوط است.» پیرنگ، «طرح پرداخته و آراسته» نمایش داستان را مشخص میکند.” (برودل، ۱۳۷۳، صفحهی ۱۰۶)
«فورستر» این معنا را دقیقتر بیان میکند: “داستان را به عنوان نقل رشتهای از حوادث که بر حسب توالی زمان ترتیب یافته باشند، تعریف کردیم، پیرنگ نیز نقل حوادث است با تکیه بر موجبیت و روابط علت و معمول. «سلطان مرد و سپس ملکه مرد» داستان است. اما «سلطان مرد و پس از چندی ملکه از فرط اندوه درگذشت» پیرنگ است.” (میرصادقی، ۱۳۷۶، صفحهی ۲۲۹)
ساختار
حال که به طور مشخص تفاوتهای داستان با پیرنگ مشخص شد، به تعریف ساختار میپردازیم. “ساختار هر چیز ساخته یا سامانیافته مثل ساختمان یک گنبد؛ ترکیب یا رابطهی متقابل اجزای یک کل؛ هر چه به طور قرینه کنار هم گذاشته شده باشد؛ آرایش اجزاء یا عناصر در کنار هم.» و نیز به صورت «یک سیستم پیچیده و بغرنج که با دیدی کلی و نه جزئی مد نظر آید؛ هر چیز مرکب از اجزاء به طریقی در کنار هم سامان یافته؛ یک سازمان، رابطهی سازمان اجزای متشکلهی یک اثر هنری یا ادبی» تعریف شود. به طور خلاصه، ساختار یعنی رابطهی بین اجزاء و کل.” (فیلد، ۱۳۷۴، صفحهی ۲۲)
“ساختار نظامی خود ـ ایستاست که در آن عناصر مجزا به عناصر ماهوی تبدیل میشوند.” (گرین / لبیهان، ۱۳۸۳، صفحهی ۱۳۹) در این تعریف که کوتاهترین و موجزترین تعریف از ساختار است، این معنا نهفته که در ساختار، اجزاء هنگام کنار هم قرار گرفتن به کلیتی تبدیل میشوند که در انتها به عناصر ذاتی و ماهوی یک کل تبدیل میشوند.
چیزی که بیش از همه در میان سخنان و گاه نوشتهها، تداخل مییابد، تفاوت ساختار و پیرنگ است. «یوجین ویل» (Eugene،Vale) به خوبی به تفاوت این دو اشاره میکند. منتها پیش از مطالعهی نظرات او توجه را به این نکته جلب میکنم که در ترجمهی این کتاب نیز، ناروشنی برگردان واژهها به وضوح مشهود است. مترجم کتاب «فن سناریونویسی»، نوشتهی «ویل»، کلمهی Structure را «ساختمان» ترجمه کرده و Plot را «طرح داستان». پانویسهای این کتاب در این مورد کاملا روشنکنندهی مطلب است. “اما ساختمان دراماتیک را نباید با اساس و طرح داستان یکی دانست. به تعریف ارسطو، اساس قصه، نظام و ترتیب وقایع است، ولی ساختمان دراماتیک از این حد درمیگذرد و حوزهای وسیعتر را دربر میگیرد. ساختمان دراماتیک وقایع قصه را با قالبی که این وقایع در آن باید بیان شود، مطابق میسازد. و این وقایع را جوری نظام میدهد که بهترین اثر ممکن را بر ذهن مخاطب باقی بگذارد. در واقع، ساختمان دراماتیک وابسته و مقید به سه عامل است: قالب، رویدادهای داستان (که باید با واقعیت یکی باشند) و خصوصیات ذهنی مخاطب.” (ویل، ۱۳۶۵، صفحهی ۸۴).
منظور «ویل» از رویدادهای داستان، همان چیزیست که ما از آن با عنوان Story یاد کردیم. خود «ویل» در چند سطر بالاتر ذکر میکند: «داستان یعنی اتفاق واقعی» (ویل، ۱۳۶۵، صفحهی ۸۴).
همانطور که «ویل» اشاره کرده، قالبی که در آن داستانی تعریف میشود، مهمترین وجه ممیزِ ساختار دراماتیک با پیرنگ است. هر رسانه ویژگیهای خاصِ خود را دارد که ساختار آن را با رسانهای دیگر متفاوت میکند. برای مثال چون سینما به تصویر وابسته است، سیستم اطلاعرسانی آن با رمان که به کلام وابسته است، کاملاً متفاوت است. و دقیقاً به همین سبب است که ساختار دراماتیک این دو رسانه کاملاً با هم متفاوت است، اما ممکن است هر دو مثلاً در تعریف داستان «دن کیشوت» از یک پیرنگ استفاده کنند. “به لحاظ منطقی، الگوپردازی پیرنگ مستقل از رسانه آن است؛ بدین معنا که الگوهای پیرنگ را میتوان در رمان، نمایشنامه یا فیلم تجسم بخشید.” (برودل، ۱۳۷۳، صفحهی ۱۰۶).
تفاوت ساختار با پیرنگ
اینک به تفاوت پییرنگ با ساختار میپردازم. یادآور شدم که ساختار علاوه بر همهی ویژگیهای پیرنگ به قالب ارائهی هر هنر نیز بستگی دارد. مثلا ممکن است داستان رستم و سهراب با پیرنگی کم و بیش یکسان در دو هنر متفاوت، از ساختاری جداگانه پیروی کنند. مثلاً اگر قرار باشد رمانی از این داستان بنویسیم، ممکن است دغدغهی اصلیمان زبان باشد و اگر قرار باشد همین داستان به فیلم تبدیل شود، دغدغهی اصلی نوع دکوپاژ کارگردان. زبان در رمان و دکوپاژ در سینما جزو عناصر ساختاری هنرهای رمان و سینما هستند و ربطی به پیرنگ ندارند.
به طور کلی میتوان گفت، زمانی که صرفاً از نظاممندی ترتیب وقایع داستان سخن میگوییم، به پیرنگ توجه داریم و زمانی که به نحوهی ارائهی این ترتیب اشاره میکنیم، صحبت از ساختار به میان میآوریم. “گاهی به اشتباه تصور میشود که ساختمان دراماتیک فقط با نظام دادن و مرتب کردن وقایع قصه سر و کار دارد. ولی از آن جایی که هر قالب هنری خاص، دارای خصوصیات مادی متفاوتیست که وقایع داستان مطرح شده در آن قالب را به نحوی خاص به هم مرتبط میسازد، پس هر نوع قالب داستانسراییِ بهخصوص، برای خودش ساختمان دراماتیک بهخصوصی دارد. برای اثبات این نظر، داستان واحدی را در نظر میگیریم و آن را در قالبهای هنری مختلفی بازگو میکنیم. مثلاً داستان «شهرزاد» را بیاییم به اشکال زیر روایت کنیم: به صورت تابلوی نقاشی، موسیقی سمفونی روایی، رمان، نمایشنامهی تئاتری، اپرا، باله، فیلم. بدیهیست که در هر مورد، قصه باید شکلی متفاوت به خودش بگیرد، هر چند که وقایع قصه در تمام موارد یکی باشد.” (ویل، ۱۳۶۵، صفحهی ۸۴).
نتیجهی مهمی که از مباحث فوق گرفته میشود آن است که پیرنگ زیر مجموعهی ساختار است. با تسامح میتوان گفت ساختار مساویست با پیرنگ، بهعلاوهی قالب ارائهی آن.
سبک
حال که حدود ساختار مشخص شد، میتوان تعریف سبک را نیز راحتتر بیان کرد. سبک، ویژگیهای مشترک ساختاری در آثار یک هنرمند در طول زمان است. همین معنا را میتوان در مورد آثار چند هنرمند در یک زمان نیز به کار برد. (برودل، ۱۳۷۳، صفحهی ۱۰۶) برای مثال توصیف، یکی از عناصر ساختار در رمان یا داستان کوتاه است. وقتی نویسندهای در آثار مختلف خود، از صفت و قید در توصیف استفاده نکند و یا بسیار کم استفاده کند، این ویژگی ساختاری را جزو سبک او به شمار میآوریم. حال اگر نویسندگانی باشند که در نوشتههای خود این ویژگی ساختاری را (به همراه چند ویژگی دیگر که موضوع بحث ما نیست) در آثارشان به کار برند، میگوییم این نویسندگان پیرو سبک مینیمالیسم هستند. همین مفهوم را مثلاً در سینما و یا سایر هنرهای روایی نیز میتوان یه کار برد.
امیدوارم با توجه به این که مباحثِ این یادداشت، هیچ کدام نظرهای شخصی من نیست، و همه از منابع کمابیش معتبر دراماتورژی اخذ شده، در روشنی مفاهیم مورد بحث کمک کرده باشم.
منابع
ـ ارسطو، (۱۳۳۷) بوطیقا، ترجمهی فتحالله مجتبایی، تهران: بنگاه نشر و اندیشه
ـ برودل، دیوید (۱۳۷۳) روایت در فیلم داستانی، جلد اول، ترجمهی سیدعلاءالدین طباطبایی، تهران: انتشارات بنیاد سینمایی فارابی
ـ فیلد، سید (۱۳۷۴) راهنمای فیلمنامهنویس، ترجمهی عباس اکبری، تهران: انتشارات مرکز سینمای مستند و تجربی
ـ گرین، کیت / لبیهان، جیل (۱۳۸۳) درسنامهی نظریه و نقد ادبی، گروه مترجمان، ویراستار حسین پاینده، تهران: نشر روزنگار
ـ موریتز، چارلی (۱۳۸۴) نگارش فیلمنامهی داستانی، ترجمهی محمد گذرآبادی، تهران: انتشارات بنیاد سینمایی فارابی
ـ میرصادقی، جمال (۱۳۶۷) عناصر داستان، تهران: انتشارات شفا
ـ ویل، یوجین (۱۳۶۵) فن سناریو نویسی، ترجمهی پرویز دوایی، تهران: انتشارات اداره کل تحقیقات و روابط سینمایی، وزارت ارشاد اسلامی
بدون نظر