“مرد با همراه خود وارد ویلا شد. در یخچال را باز کرد، بطری را درآورد و مشغول بازی با گیم موبایل خود شد.”
اگر شما مسئول ممیّزی باشید، چه ایرادهایی به این توصیف داستانی میگیرید؟ این عبارت و این پرسش را در یکی از برنامههای «جوانی به وقت فردا»ی رادیو جوان شنیدم. تلفنهای زیادی هم پخش کردند که معلوم بود بهداشتیترینها و قابلپخشترینهایشان است. جالب این بود که تقریباً بیشتر شنوندهها به واژههای «همراه» و «بطری» گیر داده بودند و برخی هم پا را فراتر گذاشته بودند و به «گیم موبایل» ایراد میگرفتند که از کجا معلوم واقعاً «گیم» بوده باشد! از پاسخهایی که میشنیدم، میخندیدم، ولی تلخ؛ که ببینیم حدود سی سال ارشادِ مردم، اگر هیچ دستاوردی نداشته، دستِکم از تکتکِشان یکپا سانسورچی ساخته است. طنز تلخی بود…
برنامهی «جوانی به وقت فردا»، برنامهای روزانه و زنده است که تازگی پخش آن از رادیو جوان شروع شده؛ روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ۱۷ تا ۱۹. این برنامه دستپخت یکی از همسایگان وبلاگی خودمان است: رضا ساکی (وبلاگ عبید شاکی)، جلال سمیعی (وبلاگ وغیره…) هم از نویسندگان آن است. حال و هوای برنامه بیشتر طنز است، اما با رویکردی کاملاً انتقادی و گاه چنان تیز که باورنکردنی و شککردنی! این برنامه، در واقع جایگزین برنامهی «روی خطِ جوانی» شده که تا پیش از رمضان، با اجرای معروف «فرشید منافی» پخش میشد. آن برنامه هم طنز بود، ولی کاملاً آشکار بود که نویسندگان آن نتوانسته بودند مرز میان طنز و لودگی را به دقت حفظ کنند؛ افزون بر آن، بزرگترین نقطهضعفِ آن برنامه رعایت نکردن عرفِ زبان جوان ایرانی بود و به جای آن، زبان طیفی از جوانان «پایتخت» را معیار قرار داده بود برای حرف زدن با همهی مخاطبانش در سراسر ایران.
و دیگر آن که به نظر میرسید، دامنهی انتقادهای آن برنامه (روی خط جوانی) بیشتر حال و هوایی انتزاعی داشت و برای نزدیک شدن به سیاست، بیشتر به مسخرگی تبدیل میشد تا این که از طنز برای انتقاد استفاده کند. و بالأخره این که در برنامهی «روی خطِ جوانی» کمتر میشد اثری از دنیای فرهنگ و هنر یافت و بیشتر در عرصهی اجتماعی، سیاسی و احوالات شخصی میچرخید.
اما برنامهی «جوانی به وقت فردا» رویکردی غالباً فرهنگی و هنری دارد، لبهی انتقادش در عرصهی سیاست، بسیار تیزتر است و نویسندگان برنامه با تجربهای که در «روی خط جوانی»ِ دوستانشان دیدهاند، خوب میدانند که از «طنز» چطور به شکل درست استفاده کنند و از مسخرگی و لودگی تا حد ممکن بپرهیزند. برای همین خیلی راحتتر، عمیقتر و تأثیرگذارتر به عرصهی سیاست وارد میشوند.
موضوع برنامههای هفتهی پیش این مجموعهی رادیویی، «کتاب» بود که بخش مفصلی از آن هم «سانسور» بود و یکی از آیتمهایش، همان بود که در ابتدای این یادداشت آوردم. عنوان برخی از بخشهای اصلی این برنامه اینهاست: ایران فقط تهران نیست / جامعهی بدجور چندصدایی / فریاد زدن اکیداً آزاد / لطفاً عدالت را رعایت فرمایید / داستانهای پتیآباد
«جوانی به وقت فردا» البته این عیب بزرگ را هم دارد که نتوانسته «فرشید منافی» را کنار خود نگه دارد. حالا یا فرشید نتوانسته از قالب شخصیتاش در برنامهی قبلی فاصله بگیرد، یا این که سازندگان برنامهی جدید، تلاش نکردهاند او را حفظ و همراه کنند. من شخصاً این را که فرشید در این برنامه نیست، یک نقطه ضعف بزرگ میدانم. «فاطمه صداقتی» که اکنون اجرای این برنامهی دشوار و نفسگیر را به عهده گرفته، مجری توانمندیست، ولی کاملاً آشکار است که تلاش او برای زنده کردن متنها، حاصلاش گاهی لحنی جلف و ملالآور است؛ خصوصاً پای متنهایی که جنسشان واقعاً مذکر است و یک مجری زن، هرقدر هم توانا، از عهدهی آنها برنمیآید.
سوای این، اساساً یک برنامهی زندهی طنز دوساعته، خودبهخود به بیش از یک مجری نیاز دارد. بزرگترین ایراد این برنامه در حال حاضر، اجرای آن است؛ هم نبودن فرشید منافی، هم دستِتنها و تکصدا بودن مجری کنونی. یک ایراد دیگر هم به این برنامه دارم که به متنها مربوط میشود، و آن استفاده از کدهای مشترکِ دوستانه، آن هم در حدِ افراطی در جایجای برنامه است. باید بشنوید تا منظورم را در این مورد درک کنید.
برنامهی «جوانی به وقت فردا»، زبان و سوگیریِ بسیار جسورانهای دارد و با شنیدن این چند برنامه، به نظرم رسیده که همهی جسارت آن، یا بهتر است بگویم تمدید این جسارت (!)، لزوماً ناشی از سازندگان برنامه نیست. سر تا پای برنامه، به هر بهانه و مناسبتی، به خندهدارترین و در عینحال بهداشتیترین شکل ممکن، آکنده است از انتقاد به رئیسجمهور، دولت، دولتمردان، دولتزنان، و همینطور بقیه تا جایی که به یک جای خیلی خاصی نرسد البته! در چنین حالتی، آیا نمیشود گفت بخشی از این جسارت، از بالادست تزریق میشود؟ یا اگر تزریق نمیشود ـ که گویا نمیشود ـ دستِکم ممانعتی هم تزریق نمیشود؟ (به سبکِ زبان این برنامه:) آیا واقعاً نقد دولت؟ آیا واقعاً ضرغامی منتقدِ دولت؟ آیا واقعاً اهمیتِ فرهنگ و هنر؟ آیا واقعاً سوپاپ؟ آیا واقعاً واقعاً؟
هر چه هست، این را میدانم که خط قرمزهای رادیو همیشه کمتر از تلویزیون بوده، خصوصاً رادیو جوان. امیدوارم این برنامه (در ادامهی برنامههای پیشین خود: «چهارراه جوانی» و «روی خط جوانی») مایهی انتقادی و نسبتاً آزادمنشانهی خود را بتواند حفظ و تقویت کند، تا از مجموعهی عظیم صدا و سیما که رنگ و آوایی از اکثریت مردم ایران در آن دیده و شنیده نمیشود، دستِکم کورصدایی هم اگر شده بهطنز، گاهی بپیچد که: های… دولت و حکومت؛ ما هم مردمانایم!
بدون نظر