دامن سرقت از نوشتهها و آثاری که در وبلاگها و وبسایتهای شخصی منتشر میشوند، روزبهروز بازتر میشود و نزدیک است کار به جاهای باریک بکشد. اینبار نوبت به همشهری جوان رسیده که سرویس ادبیاش، متن تألیفی و تحلیلی حسین جاوید (کتابلاگ) را مثل دزدهای ناشی دستکاری کند و با کپی پیست کردن پاراگرافهای آن، به اسم پروندهی «ریچارد براتیگن» منتشر کند و لابدّ کلی هم قیافه بگیرد جلوی سردبیرش که دیدی چه پروندهای درست کردم؟ بیچاره حسین جاوید که یک ماه از وقتش را میگذارد تا مثلاً مطلبی جامع را دربارهی براتیگن در وبلاگش منتشر کند. و حقیر و ابله و ستمکار و بیشرف کسی که بیاجازهی او، قلپ قلب این شربت آماده را سر میکشد و خیال میکند چون سردبیرش متوجه نمیشود، دیگران هم نمیفهمند. ببینید!
فقط بحث پختهخواری و نجسخواری و مردهخواری نیست؛ نکتهی تلخ واقعی این است که چنین ساده حقوق همدیگر را پایمال میکنیم و آشکارا یا نهانی هم مینالیم از کسانی که ثروت و سرمایههای مالی و معنوی این سرزمین را به اتکای زور از ما دریغ میکنند و حقوق ملتی را زیر پا له میکنند. وقتی آدمهای معمولیای مثل ما هیچ تقید و تعهدی به هیچ قانونی نداریم و راحت زیر پا میگذاریم حقوق همردیفانمان را؛ چطور انتظار داریم که آدمهای نامعمولیای مثل حکما، به وظایف قانونی خود پایبند باشند؟ از این نظر هیچ تفاوتی میان ما و ایشان نیست؛ حتا میان من و احمدینژاد! منتها وقتی من قانونی را رعایت نکنم، خسارتش نهایتاً به یکی دو نفر میرسد، ولی او اگر قانونی را رعایت نکند، خسارتش دستِکم به بیست سی میلیون نفر میخورد، که میخورد!
اینها را میگویم، بلکه متوجه شوید که چه خیانتی میکنید به خودتان با این کثافتکاریهای چندشآوری که به اسم روزنامهنگاری ادبی و هنری میکنید. من اگر جای سردبیر همشهری جوان باشم، در شماره بعد این نشریه یک عذرخواهی رسمی از حسین جاوید میکنم و این روزنامهنگار ترسو را هم که جرأت نکرده اسمش را پای مطلب دزدیاش بیاورد، وادارش میکنم مطلب حسین جاوید را ده بار با خودکار روی کاغذ رونویسی کند تا کمی تنبیه شود. راستی حاجآقا زائری! سلام علیکم ورحمهالله! [لینک]
کامنت پنجرهی پشتی
:: یک معذرتخواهی رسمی از خوانندگان پنجرهی پشتی باید بکنم که غفلت من طی دو سه ماه گذشته، باعث شد هیچ کامنتی در آن ثبت نشود. در واقع پس از برقراری سیستم جدید دریافت کامنت در خوابگرد، پاک فراموش کردم که تغییرات را در پنجرهی پشتی هم انجام بدهم و در این مدت هر کسی خواسته در آنجا کامنت بگذارد، به در بسته خورده و من نفهمیدهام. عذرخواهی میکنم و دعوتتان میکنم که مطلب تازهی محمدحسن شهسواری را بخوانید و برای تلافی چند ماه گذشته، تا دلتان میخواهد برایش کامنت بگذارید. مطلب تازهی او دربارهی یکی از داستانهای بهرام مرادیست. [لینک]
بدون نظر