نیکآهنگ عزیز هم مثل من اعتقاد دارد که ما بلاگرها باید همدیگر را نقد کنیم چون “وبلاگستان بینقد، مردابی است عفن، که رشد نخواهد کرد و طرفداران رشد را مسموم.” برخی دوستان وبلاگی من میدانند که در بیشتر موارد از حضور در قرارهای وبلاگی و رفتوآمد نزدیک پرهیز میکنم و یا این جمله همیشه لقلقهی زبانم است که در نوشتههای وبلاگیتان وبلاگیمان حریم خصوصی همدیگر را باید حفظ کنیم. برای همین است که وقتی پای یکی از مطالبم مینویسم “امروز پدری داشت به پسرش میگفت اینطور باش و اینطور مباش”، هیچ ضرورتی ندارد که بنویسم امروز در کافهی فلان با فلان نویسنده و مترجم ـ که اتفاقا همهی شما هم میشناسیدش ـ قرار داشتم که پسرش فلانی هم بود و بعد چنان شد که او به پسرش چنین بگوید. کلام او به جانم مینشیند و همان را مینویسم؛ این که نام و مشخصاتش را هم بنویسم، بدون اجازهاش، بهگمانم یکجور برخورد غیرمتمدنانه و از سر بیسوژگی یا نمایش است.
وقتی میبینم برخی بلاگرها که در حاشیهی وبلاگستان رفتوآمدی برقرار کردهاند ـ از جمله این دوستمان در این نوشتهاش دربارهی داریوش محمدپور ـ به مرور نوشتههایشان میشود خالهخشتکبازی، حتا اگر فرم نوشتهشان طنز باشد و حتا اگر هیچ بار منفیای هم نوشتهشان نداشته باشد، به هرحال حالم به هم میخورد. اگر قرار به این جور نوشتن باشد ـ بی که سودی به خواننده برساند ـ خود من یا داریوش محمدپور که این روزها در ایران است و با هزار جور آدم مشهور و نامآشنا رفتآمد میکند، میتوانیم برای همین چند روز پس از تعطیلی نوروز، این صفحهی شیشهای لعنتی را هر شب خطخطی کنیم؛ خطخطی از ملاقاتهایمان، اینور و آنور رفتنهایمان، با این و آن آشنا حرفزدنهایمان، و… اگر بخواهم مثال بزنم نقض غرض است وگرنه نام میبردم از آدمهای مشهور یا نامآشنایی که در همین چند روز گذشته، با آنها یا قرار حضوری داشتهام یا تلفنی برای اموری در تماس بودهام. وقتی حاصل این قرارها یا تماسها هیچ ارتباطی به خوانندهی من ندارد، چه لزومی دارد بیفتم به خالهخشتکبازی و صرفا برای این که خوابگرد را بهروز کرده باشم یا نمایشی داده باشم، چرت و پرت بنویسم و نه تنها وقت خوانندهی خودم را تلف کنم یا آزارش بدهم که بدتر از آن، با نوشتن برخی مسائل خصوصی بدون اجازهی طرف، حریمی را تیغ بیندازم که برآمده از اعتماد و تعامل و همفکریست؟
بهروز نکردن وبلاگ والله بهتر است از نوشتن چرت و پرتهایی که هیچ منفعت معنوی ندارد؛ خصوصا برای وبلاگنویسان مدعی روشنفکری و آنها که روزنامهنگارند و یا روزنامهنگار بودهاند و به همین سبب خودشان و بلاگشان بیشتر دیده میشوند و دامنهی رابطههایشان گستردهتر است. از نفوذ و گسترش ابتذال در حیطهی عام شاید گریزی نباشد، اما رخنهی ابتذال در فضای روشنفکری، هم بسیار ظریفتر است و هم از رگ گردن به روشنفکران نزدیکتر. بیش از اینها باید مراقب بود.
بدون نظر