لوئیس بونوئل را اگر خیلیها به خاطر فیلمهای سورئالیستی و ساختارشکنش دوست دارند، برای من، به خاطر کتاب «با آخرین نفسهایم» بسیار دوستداشتنیتر است. یادش به خیر؛ بیش از ده سال میگذرد از وقتی که کتاب خاطرات بونوئل «با آخرین نفسهایم» برای من و برخی دوستانم شده بود کتاب مقدس. بالای دست میگرفتیمش و سینه میزدیم برایش! کار آنقدر بالا گرفته بود که حتی یادم است قرار شد یعقوب یادعلی ـ که الان دیگر داستاننویسی حرفهای شده ـ رمانی بنویسد به اسم «انجمن سگهای خوابگاه»؛ داستان درهملولیدنهای شبانهروزیمان با افتخار به این که همگی بونوئلیستایم! آن روزها به بدی این روزها نبود. آن روزها هنوز انرژی هستهای حق مسلممان نشده بود، احمدینژاد احتمالا هنوز در اردبیل بود و گاهی برای پیگیری شکایتش از روزنامهی «سلام» به تهران میآمد و میرفت، هاشمی به فکر ساختن سوئیس ایران در شهرکرد بود و خاتمی در اتاق سانسور ارشاد را تخته کرده بود و کتاب پشت کتاب بود که چاپ میشد… روزهای خوبی بود برای من حداقل. محمدحسن شهسواری با پوشیدن زیرپوشهای سفید چرکی که سیخسیخ موهای سینه و پشتش از تار و پود آن میزد بیرون، به گرمای اتاقهای خوابگاه دهانکجی میکرد و میگفت اگر هم یادعلی این رمان را ننویسد، خودش حتما مینویسد. هیچکدام هم البته ننوشتند، مثل خیلی داستانها و رمانهای دیگر که ننوشتند و ننوشتیم و نوشته نخواهند شد.
انجمن سگهای خوابگاه اعضای زیادی داشت، یکی از یکی بونوئلیتر که الان هر کدام گوشهای دارند مثل من خاطرات آن روزها را مرور میکنند لابد. یکیشان در عراق مشغول فیلمبرداریست، دیگری در زنجان چاقوی تلویزیون زنجان را دسته میکند، آن یکی گاهی اسمش را در تیتراژها به اسم طراح صحنه میبینیم، و… اعضای افتخاری هم داشتیم؛ یکیاش محمد ارژنگ، که از همه مرتبتر بود و منظمتر بود و درس زبانش بیست بود و هنوز سیگار نمیکشید و زیرشلوارش را هم حتا اتو میکرد و کفر ما را درمیآورد. یکی از کارهای خیلی حاشیهای که ارژنگ هنوز انجام میدهد، ترجمه است. پیش از این فیلمنامهی فیلم «زندگی دوگانهی ورونیک» کیشلوفسکی را حتما دیدهاید که با ترجمهی ارژنگ و توسط نشر نی منتشر شد. حالا هم زحمت کشیده و «سگ آندلسی» بونوئل را به فارسی برگردانده. «سگ آندلسی» در واقع نخستین شاهکار هنری بونوئل است که به نظر من جایی میان سینما، نقاشی و ادبیات ایستاده، فیلمی ۱۵دقیقهای و صامت که فیلمنامهاش را با کمک «سالوادور دالی» نوشته بود. بعد از گذشت حدود ۸۰ سال از ساختهشدن این فیلم، تماشای آن هنوز تکاندهنده است. اگر فیلمهای بونوئل را ندیدهاید، خواندن این فیلمنامهی ساختارشکن ۱۵ دقیقهای را توصیه میکنم و خواندن کتاب «با آخرین نفسهایم» را که یکجور اتوبیوگرافیست با ترجمهی «علی امینی نجفی». ارژنگ بهخاطر این که امکان چاپ متن کامل این فیلمنامه (هم به دلیل شرح برخی صحنهها و هم بهخاطر حجم کم برای یک کتاب) وجود ندارد، آن را برای انتشار به کتابخانهی ضدسانسور خوابگرد سپرده که اکنون در اختیار شماست. از حالا تا پایان تعطیلات نوروزی فرصت دارید آن را بخوانید! [متن کامل فیلمنامهی سگ آندلسی]
بدون نظر