در باغ سبزی که حاجکلهر مشاور فرهنگی احمدینژاد در گفتوگو با شبکهی مهاجر نشان داد، تصویری ذهنی بود از آنچه او به عنوان یک ایرانی در سر میپروراند و نه آنچه حاکمیت یکدست آینده به آن میاندیشد. از میان تصاویری که او داد البته ناگزیرم بپذیرم که تنها یک بخش کوچک و حقیرش واقعبینانه به نظر میرسید، همان بخش مربوط به بازگشت خوانندگان لسآنجلسی به تهران، یعنی بیخطرترین و تخدیرکنندهترین وجه فرهنگی ایران و در عینحال خوش منظرهتریناش! حاجکلهر به هنگام مصاحبه گویا فراموش کرده بود از اعلام ریاست جمهوری احمدینژاد گذشته و دیگر نیازی به فضاسازی بیشتر نیست. دیدید که زود هم از خواب بیدار شد و تأکید کرد که دنیای ذهنی خودش را صرفا تصویر کرده و خواندید که حتا دوستانش او را به همین زودی انگار پس زدهاند. دلم برایش سوخت؛ همچنان که سالهاست دلم برای خودم و منهای پنج میلیون جمعیت ایران میسوزد. حاجکلهر در گفتوگویش با بیبیسی کلامی تلخ و هولآور هم اضافه کرد که از دیدهها پنهان ماند. او گفت که رئیس دولت آینده نه تنها هیچ صبغهی فرهنگی ندارد که آدمهای اطراف او هم هیچکدام فرهنگی نیستند. پس در این باغ سبز را همچنان بسته بپندارید.
من شخصا کسانی چون عماد افروغ و شاخصتر از او، فرجالله سلحشور را بیشتر شایستهی نمایندگی فرهنگی نظام میدانم تا حاجکلهر را. پیشبینی من دربارهی وضعیت فرهنگی و آزادیهای اجتماعی در آینده چیزیست شبیه آن چه نظام در درون صدا و سیما طی هشت سال گذشته تجربه کرد: پس زدن نخبگان و هنرمندان مستقل، گماردن کوتولههای فنمند (نه هنرمند) بر امور اجرایی و تولیدی، باز کردن تدریجی فضای اجتماعی در حد امور پیش پا افتاده (و نه بنیانی و اندیشهورزانه) و خلق صورتکی ظاهرا آزادمنشانه اما در لایهی زیرین خود دگم و تبلیغاتی؛ همین.
از عماد افروغ که مدتی گروه فرهنگ و تاریخ شبکهی یک را مدیریت کرد و تنها هنرش این بود که طرحهایی را پشتیبانی کند که لزوما پسوندی از اسلام را یدک بکشند، و اکنون در جایگاه کمیسیون فرهنگی مجلس همان نگرش را تا سرحد سکته کردن پی گرفته، میگذرم. جاندارترین و واقعبینانهترین تصویر سیمای فرهنگی آینده را میتوان در کلام فرجالله سلحشور جستوجو کرد؛ فنمندی که به صرف بازیگری در نقش «حاجی»های فیلمهای جنگی ـ که من خداوکیلی حتا یک نمونهاش را در ماههای طولانی حضور در جنگ ندیدم ـ در هشت سال گذشته در تلویزیون روزگار بر او بسیار خوش گذشت. ارسال دو عدد کارگردان بر سر سریال مردان آنجلس برای انجام دکوپاژ و اجرا و مدیریت صحنه، خبری نبود که محرمانه بماند. میزان نزدیکی او به تفکر فاتحان قلهی انتخابات را هم میتوانید از هر مدیر میانی و پاییندست تلویزیون جستجو کنید. این همه مقدمهی ناگزیر برای آن که پیشنهاد کنم گزیدهی سخنانش را دربارهی اولویتهای فرهنگی دولت جدید با همان دقت و هیجانی بخوانید که حرفهای حاجکلهر را خواندید. واقعیت اینجاست، یا دستِکم به اینجا نزدیکتر است: حذف، سانسور، خانهنشینکردن، تعیین تکلیف، تعهد، ارزشی و «باید»هایی که با خواندن هر کدامش لرزه بر اندام انسان میافتد؛ هرچند موضوع کلامش فقط سینماست و هرچند در دوران صدرات خاتمی شریف هم چندان دل خوشی نداشتیم!
آرام آرام با وقعیت روبهرو شوید:
دولت جدید باید سینما را از حالت یک صنعت تجاری و ضدفرهنگی به یک سینمای ارزشی و فرهنگی تبدیل کند. دولت جدید باید دست سینماگرانی را که تا به امروز جز لطمه بر پیکر هنر و سینمای این مملکت کاری انجام ندادهاند، از دامن هنر و سینما کوتاه کند. دولت جدید باید ازخادمین هنر و فرهنگ این مملکت در جهت بهبود اوضاع بهره ببرد.
هنرمند واقعی و متعهد و معتقد، هیچ وقت درحاشیه باقی نمیماند. کسی یا جریانی نمیتواند او را در حاشیه نگه دارد. آن کسی که درحاشیه مانده است، از ناتوانی و بی عرضهگیاش است. درمملکت ما آن کسی که اهل کار است و کسی که بداند چه چیزی را میخواهد و کسی که هدف داشته باشد و شهامت و شجاعت دستیابی به هدف را هم داشته باشد، همیشه در همهی عرصهها حضوری ملموس و تاثیرگذار دارد.
الان حضور فیلمهای ایرانی در جشنوارههای خارجی به انتخاب خارجیهاست، آنها تصمیم میگیرند که ما چه فیلمی را به خارج بفرستیم. به همین دلیل خیلی از فیلمسازان ما تحت تاثیر تبلیغات و بودجهها و سرمایههای خارج از کشور قرار میگیرند و در راستای سیاستها و خواستههای آنها فیلم میسازند. باید حتما جلوی این حرکت غلط را گرفت. ما باید تصمیم بگیریم که چه فیلمی را برای جشنوارههای خارجی ارسال کنیم و چه فیلمی بیانگر تمامیت فکری و فرهنگی و اعتقادی ماست و آن را برای شرکت درجشنوارههای خارجی انتخاب کنیم.
بدون نظر