خوابگرد قدیم

خواب‌های روزانه

۳۰ بهمن ۱۳۸۳

زندگی در ام‌القرای اسلام
سیستم قبلی من به‌خاطر نوسان برق سوخت. نسوخت؛ منفجر شد! تنها چیزی که از آن سالم ماند، RAM بود و فلاپی‌درایو؛ همین! پس از تهیه‌ی سیستم جدید یکی از این محافظ‌ها هم برایش گرفتم و تازه متوجه شدم که از هنگام غروب آفتاب تا حدود یکی دو ساعت بعد، نوسان برق در محله‌ی ما بسیار زیاد است و هر چند دقیقه یک‌بار ولتاژ به زیر ۱۹۰ افت می‌کند. چاره‌ای جز مدارا نداشتم. اما حدود دوهفته است که «نوسان دو سه ساعته» تبدیل شده به «افت دایم ولتاژ زیر ۱۸۰ولت تا حدود ساعت دوازده و نیم شب»! به هیچ وجه نمی‌توانم کامپیوتر را روشن کنم. این وسط چه بلایی دارد سر یخچال و تلویزیون و وسایل دیگر می‌آید؛ خدا می‌داند. هرچند پیش‌ترها هم غالبا نیمه‌شب‌ها می‌نشستم پای این قوطی، ولی در این دو هفته تا می‌آیم سری به چند جا بزنم و خودم را آماده کنم برای نوشتن یادداشتی، ساعت از دوی نیمه‌شب هم می‌گذرد [نگاهی به ساعت انتشار این یادداشت بکنید!]. مشکل بیدارماندن ندارم، ولی ذهن خسته‌ام دیگر چندان یاری نمی‌کند. بنابراین رسما از طرف اداره‌ی برق منطقه از شما ملت وبلاگ‌پرور پوزش می‌خواهم.

بحث شیرین ابتذال
حامد قدوسی در وبلاگش، یادداشتی نوشته با عنوان «نسل بلاگ، نسل بی‌پروا». خواندن آن هیچ نکته‌ تازه‌ای برای من نداشت. ولی دلیل بر این نمی‌شود که برای دیگران هم همین‌‌طور باشد. در واقع مضمون اصلی یادداشت او همان بحث شیرین «ابتذال در وبلاگستان» است که نهایتا به این پرونده ختم شد. خیلی جالب است که «ابتذال در بلاگستان» هنوز موضوعیت دارد و دست‌ِکم پس از آن همه دعوا و قیل و قال، به حدی از مقبولیت رسیده که طرح آن دوباره دعواساز نباشد. و خیلی جالب‌تر است که مخالفان سرسخت آن مبحث هم‌چنان زمینه‌ساز طرح دوباره‌ی موضوع‌اند. گفتم که یادداشت قدوسی برای من نکته‌ی تازه‌ای نداشت، ولی شما حتما آن را بخوانید. تعبیر جالبی کرده و گفته «وبلاگ دارد تبدیل می‌شود به مجله‌ی زرد نسل تحصیل‌کرده». [لینک]

از رمان کردن تا شفاف کردن
در ملأ عام بودن و در ملأ عام سخن گفتن، بسیار دشوار است و خطرناک. این خاصیت رسانه‌هاست که به جمله‌ی نسنجیده‌ای اعتبار آدم را در حضور جماعتی پرشمار زیر سؤال ببرد. دوست داستان‌نویسی در یک سطر از مصاحبه‌‌ای مفصل «احتمالا» بی‌دقتی می‌کند و مقصود درست خود را با این جمله‌ی نامعمول بیان می‌کند که «در آینده، قصه‌های قرآن را رمان می‌کنم». دوست منتقد دیگری هم «احتمالا» به نیت شفاف کردن موضع کلی‌اش در برابر آن یکی، بهانه‌ای می‌یابد و این جمله‌ی او را به سخره می‌گیرد و شروع به صرف مصدر «رمان کردن» می‌کند. دوست نخست با آن جمله از برجستگی اعتبارش می‌کاهد و دوست دوم با واکنشی این‌چنین، از خویشتن‌داری و حزمش کم می‌کند. نه دوست نخست قادر خواهد بود خاطره‌ی آن جمله را از ذهن دیگران بزداید، و نه دوست دوم خواهد توانست از بازی‌ای که به آن وارد شده، خود را کنار بکشد. بهتر نیست دوست نخست قدرت آفرینشش را به جای مصاحبه، صرف رمانی کند که نوشتنش را وعده داده و دوست دوم قدرت آفرینشش را صرف آثاری کند که در ذهن دارد و برای‌شان در پی مجال است؟ [لینک]
پی‌نوشت
آدم و حوا: قصه‌های آبی منتشر شد.

ادبیات داستانی یا پورنوگرافی
«ما واژه‌های مناسبی برای این مسائل [روابط جنسی] در نثر داستانیِ نُرم نداریم. یعنی در این‌جور مسائل یا به زبان دکترها باید حرف بزنیم یا این که واژه‌هایی رکیک به‌کار ببریم! مثلاً یا باید بنویسیم…» ادامه‌ی این سطور را نمی‌توانم در این‌جا بیاورم. اصل آن را در وبلاگ پینکفلویدیش بخوانید. طرح موضوع بسیار جالبی‌ست؛ آن هم از طرف کسی که نه منتقد ادبی‌ست و نه داستان‌نویس. او در پایان یادداشتش و پس از نقل‌قول از متن اصلی یکی از آثار کوئیلو، پرسیده: «حالا سوالِ من اینه که آیا واقعاً مرزی بین پورنوگرافی و ادبیات داستانی هست؟» به‌نظر من لزومی ندارد نویسنده‌ها و منتقدها به این پرسش از طرف یک خواننده جواب بدهند؛ ولی فکر کردن درباره‌ی آن به‌نظرم واقعا ضروری‌ست. منظورم نتیجه نیست، نفس اندیشیدن به آن را می‌گویم. حالا اگر کسی هم پیدا شد و نگاه جدی دقیقی به این موضوع کرد، من را خبر کند تا یادداشتش را منتشر کنم و یا لینک بدهم. [لینک]

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top