نویسندهی مهمان: حمید ستار
«کیهان کلهر» همیشه خسته بهنظر میآید. حتا قبل از کنسرت که باش سلام و احوالپرسی کردم کاملاٌ خسته بود، ولی وقتی ساز میزند چنان انرژیای صرف میکند و به شنونده منتقل میکند که دیگر نه چیزی برای بعد خودش میماند و نه برای شنوندهی خوشبخت. خیلی مردمگریز است (خصوصاً بعد از کنسرتها) و اصلا اهل ژستهای هنرمندانه نیست. کمتر دیدم با کسی عکس بگیرد یا برای کسی امضا کند. اصلاً جوری خودمانی برخورد میکند که فکر نمیکنی این همانیست که داشت آن بالا معجزه میکرد. و شاید برای همین باشد که موسیقیاش چنین صمیمی، محزون و سیال است و پیوند بیبدیلی از احساس، تفکر و مکاشفه را به شنونده منتقل میکند.
و اما گزارش کنسرت:
از بوستون تا نیویورک با ماشین حدود چهارساعت راه است و برای من که با یکی از دوستان در یکی از شهرهای بین راه قرارِ باهمرفتن و شب، در منزل او ماندن داشتم، کل ماجرا یک سفر دوروزهی به یادماندنی بود. کنسرت را انستیتوی موسیقی جهانی در نیویورک برگزار میکرد که الحق والانصاف برای معرفی موسیقی ایرانی در آمریکا کاری کرده کارستان و همکاری همین موسسه بود که باعث شد دوتا از آلبوم های اخیر موسیقی ایرانی در آمریکا نامزد دریافت جایزهی گرمی شوند.
محل برگزاری کنسرت یک سالن نه چندان بزرگ است به نام Symphony Space که حدود ۶۴۰ صندلی دارد و شنوندگان هم، تا آنجایی که توی آن شلوغی، سیستم آمارگیری ناخودآگاه من کار میکرد، حدود هشتاد ـ نود درصدشان ایرانی بودند (برخلاف بوستون که حضور خارجیها و آمریکاییها در چنین برنامههائی کاملا محسوس است، در سالنهایی با ظرفیت دوبرابر اینجا). این را هم همینجا اضافه کنم که شنوندگانِ ایرانیِ چنین برنامههایی لزوماً چندان هم با موسیقی ایرانی آشنایی ندارند؛ برعکس آمریکاییها که شنوندگان نسبتاً حرفهایتری هستند. چون برای ایرانیها، که یکی از اقلیتهای قومی در نیویورک و اصولاٌ آمریکا هستند، برگزاری کنسرتی از موسیقی ایرانی خودبهخود دلیل موجهی برای حضور در چنین کنسرتهاییست، ولی آمریکاییهایی که هزینه و زحمت حضور در برنامههای موسیقی ایرانی را به جان میخرند اولاً اهل کنسرت رفتن هستند و دوم این که موسیقی ایرانی را بیشتر بهواسطهی مطالعه و علاقهی شخصی دوست دارند. درصد کمی از این آمریکاییها هم افرادی هستند که دوست و یا همسر ایرانی دارند.
کنسرت سر ساعت هشت شب شنبه ۸ماه می (۱۹ اردیبهشت) شروع شد. توی بروشور کنسرت، برخلاف معمول اطلاعاتی که دربارهی برنامه و قطعات و دستگاهها مینویسند، چیزی نوشته نشده بود ولی شرح مفصلی از موسیقی ایرانی و مشخصات سازها و زندگینامهی نوازندگان به چشم میخورد. قبل از آمدن نوازندگان روی صحنه، خانم ایزابل سافر که مدیر انستیتوی موسیقی جهانیست، نوازندگان را معرفی کرد و گفت که قرار است برنامه چند قسمت باشد و چی نواخته شود. برنامه شامل سه قسمت مجزا بود که هر قسمت آن جذابیتهای مخصوص بهخود را داشت و فراست کیهان را در شناساندن موسیقی ایرانی به غربیها به شکلی منحصر به فرد نشان میداد.
اولین نکته قابل توجه برای من این بود که در قسمت اول، کیهان ساز نزد و سه نفر دیگر از اعضای این گروه پنج نفره (حمید خبازی:تار، پدرام خاورزمینی: تنبک و سیامک آقایی: سنتور) توی دستگاه شور بداهه نوازی کردند و قطعهای ضربی نواختند که سرعت بالایی داشت و حسابی قدرت تکنیکیشان را به رخ جماعت کشاندند. برای من خیلی جالب بود که کیهان برای اولین قسمتِ اولین کنسرتش همراه نوازندگان جوان ایرانی که کنجکاوی آمریکاییها را از قبل نسبت به چندوچون کار برانگیخته بود، ساز نزد و در عوض به این سه جوان اجازهی عرض اندام داد. این کار نشان داد که نوازندگان موسیقی ایرانی لزوما افراد پا به سن گذاشته و با ریشی بلند نیستند (نقل از این مصاحبه) و باعث میشود که از این به بعد غربیها به نوازندگان جوانِ موسیقی ایرانی التفات بیشتری داشته باشند. و به نظر من این ارزشمندترین کار کیهان بود.
در قسمت دوم برنامه، خود کیهان با کمانچه به همراه سیامک آقایی و سنتورش توی دستگاه سهگاه بداههنوازی کرد و یک قطعه ضربی و یک رنگ را باهم اجرا کردند. این قست کار به شکلی سنتیتر برگزار شد؛ خصوصا این که حتا تنبک هم در میان نبود و تاکید بیشتر روی اجرای دستگاه بهشکلی کلاسیک بود. در اینجا هم فراست کیهان کاملا محسوس بود؛ از دیدگاه ما ایرانیها شاید به نمایش گذاشتن نوآوریها و دستآوردهای اخیر در موسیقی ایرانی در چنین کنسرتهایی، اولین انتخاب باشد ولی براساس تجربهی شخصی من به عنوان یک دانشجوی اتنوموزیکولوژی، شنوندگان غربیای که شرحشان رفت بیشتر دوست دارند اصول را بشنوند و آن چیزهایی که بر متفاوت بودن تاکید دارند. و برای آشنایی چنین افرادی با ماهیت موسیقی ایرانی در چنین شرایطی، چی بهتر از یک بداههنوازی دو نفره در سهگاه با آن ربعپردههای منحصربهفردش و ضربیهایی که رنگ و بویی کلاسیک دارند.
بعد از یک استراحت یکربعه قسمت سوم برنامه در دستگاه نوا شروع شد. همانطور که انتظار میرفت کیهان و بقیه هرچی در چنته داشتند، در این قسمت رو کردند. برنامه با قطعهای با ریتم سنگین شروع شد و بیشتر یادآور مقدمهی آلبوم «شب، سکوت، کویر» بود. نغمهی هوشربای نی که شروع شد، بیاختیار پلکهام چفت شدند و عجب نیای زد این سیامک جهانگیری که توی دو قست قبلی ساز نزد و اینجا غوغا کرد. خیلی پسر ماهیست. از تهران میشناختمش و صمیمیت نیاش را توی صورتش هم میشد تشخیص داد و شاید همین صمیمیت است که باعث شده عکسش برود توی صفحهی اول سایت پروژهی جادهی ابریشم که با کیهان و سیامک آقایی افتخار بزرگی نصیب موسیقی ایرانی کردند، وقتی با نوازندهی مشهوری چون «یویوما» ساز زدند که چشم و چراغ موسیقی کلاسیک در غرب است.
در اینجا کیهان دوسهتایی از تکنیکهای جدید کلهریاش را رو کرد. یک نمونهاش استفاده از یکی از تکنیکهای ضربینوازی در موسیقی کلاسیک هندیست؛ به این صورت که اواخر یک قطعه، یک موتیف کوتاه به شکل منقطع دوسه بار تکرار میشود و من قبلاٌ آن را در کارهای مشترکش با «شجاعت حسینخان» نوازندهی سیتار هند در «گروه غزل» شنیده بودم. این نکته را اضافه کنم که چنین تأثیر و تأثراتی در تاریخچهی موسیقی تمدنهای توسعهیافته، حضوری انکارناپذیر دارد چه برسد به موسیقی ایران و هند با چنان سابقهی طولانییی در دادوستد فرهنگی. کار جالب دیگر هم که کیهان خیلی روی آن تاکید دارد (و توی این مصاحبه و اجرای زنده در موردش حرف میزند، منتها به زبان انگلیسی) بداههنوازی به شکل گروهیست به این صورت که قالب کلی یک قطعه از قبل ریخته میشود و در حین اجرا یک نوازنده جملاتی را به صورته فیالبداهه میزند که توی تکرارش بقیه هم با او همنوازی میکنند. البته خیلی سال پیش «علیزاده» توی کنسرتش با «پریسا» در سری برنامههای «جشن هنر شیراز» از این تکنیک استفاده کرده بود.
نوع دیگر این بداههنوازی، که به نظر کاملا کلهری میآمد، این بود که وقتی یک نوازنده جملهای بداهه مینواخت، دیگران هم جملات بداههی خودشان را بهطور همزمان با او مینواختند که حالتی چندصدایی به قطعه میداد. در مورد این که چند درصد از این چندصدایی بداهه بود وچند درصد از قبل تمرین شده بود نمیتوانم نظری بدهم، چون فقط یک بار این کنسرت را شنیدم ولی به نظر ایدهی هوشمندانهای میآید. چون همانطوری که کیهان در همان مصاحبه و اجرای زنده، دوسه روز قبل از این کنسرت توضیح میدهد، این کار تلفیقی از بداههنوازی (که تقریباٌ منحصربه فردترین خصوصیت موسیقی ایرانیست) با گروهنوازی (که نه در چهارمضراب ولی در ضربیهای دیگر پدیدهای متأثر از غرب است) و موسیقی چندصدایی (که صددرصد متأثر از موسیقی کلاسیک غربیست) ایجاد میکند که همانقدر که در موسیقی ایرانی نوآورانه است، برای شنوندهی جهانی هم همچنان ماهیتی ایرانی دارد. یک نمونه دم دست از این کار را در قطعهی دوم همان مصاحبه و اجرای زنده میشود شنید که البته در کنسرت، این قطعه نواخته نشد (گفتم که بداههنوازیست!).
چند روز قبل از کنسرت، خوابگرد از من خواست برای گزارشی که میخواهم بنویسم، یکیدوتا سوال هم از خود کیهان بپرسم. از قبل میدانستم که اهل مصاحبهگرفتن نیستم و شاید بشود توی گپزدنها یک چیزهایی ازش پرسید. اولین سوالی که ازش پرسیدم در مورد یکی از تکنیکهای نوازندگیاش بود که فقط توی کار اولش با مرتضی اعیان از آن استفاده کرد؛ به این صورت که در پوزیسیونهای بالای سیم بم کمانچه ( که قبلا ندیدم کسی آنجاها انگشتگذاری کند) صدای گرفتهی حزنانگیزی ایجاد میکند که بیشتر رنگ و بوی موسیقی خراسانی دارد. خیلی خاضعانه گفت که سعی میکند در کارهای بعدیاش هم از این تکنیک استفاده کند. سوال بعدی هم در مورد همان تکنیک ملهم از موسیقی هند بود که توی آن شلوغی بعد از کنسرت و خستگیای که درچهرهاش کاملاٌ مشهود بود فقط سری تکان داد و آخر این که گفت قرار است دوسه روز دیگر بروند استودیو و این اجرا را ضبط کنند. پس منتظر آلبومش خواهیم ماند.
بوستون ـ حمید ستار
بدون نظر