فرض کنید شما یک استقلالی -حالا نه دو آتشه- ولی جدی هستید و یا حداقل نسبت به این تیم علاقهی قلبی دارید. حالا باز هم تصور کنید روزی به دوستی که همین احساس را نسبت به پرسپولیس دارد بر میخورید و مثل همیشه خیلی زود دعوای قرمز و آبی میان شما شکل میگیرد. در بحث، شما دلاورانه از خصوصیات مثبت تیمتان دفاع میکنید و به خصوصیات منفی تیم رقیب حمله. برای دوستتان هم همین حالت پیش میآید .یعنی او هم به راحتی به تیم شما حمله میکند واز تیم خود دفاع. در همین لحظه یک پرسپولیسی دیگر به جمع شما اضافه میشود .طبیعیست که موضع دوستتان تقویت میشود و شما در دفاعها وحملههایتان کمی محتاطتر میشوید . البته موضع درونی شما تغییری نکرده اما جهان خارج قوانین مخصوص به خود را دارد.همین طور که زمان میگذرد مرتب به جمع کوچک شما، پرسپولیسی افزوده میشود و همچنان بحث پرسپولیس و استقلال در جریان است. در یک لحظه (که بستگی کامل به روحیات شما دارد) بحث خاتمه پیدا میکند. زیرا در حال حاضر به طور واضح شما در اقلیت هستید و آنها در اکثریت.
حال بیاییم این واقعه را در سطحی بزرگتر بررسی کنیم. این بار شما -به هر دلیل- نتوانستهاید زود به ورزشگاه بیایید و مجبورید در تنها جای خالی ورزشگاه که محل تجمع پرسپولیسیهای دو آتشه است بنشینید. بازی قرمز و آبی با گرمی و حرارت زیادی در جریان است. شما در این مکان، لحظهای به فکر دفاع کلامی از تیمتان نخواهید افتاد. رقیبان شما که بسیار بیشتر از شما هستند علاوه بر آنکه تیم محبوبشان را تشویق میکنند یک بوق هم دارند که ریتم اشعارشان را با آن هماهنگ میکنند. هیچ کس نمیتواند منکر تاثیر این بوق در ایجاد هیجان و از آن مهمتر یکسو کردن شعارها وافزایش توان هواداران شود. در این لحظات شما اگر بوق هم داشته باشید (توانایی خریدن آن) باز هم آن را به ورزشگاه نمیآورید. یا اگر آورده باشید گوشه کناری آن را معدوم میکنید. زیرا حتما این بوق که رنگش آبیست خیلی زود هویت شما را مشخص میکند که در نتیجه هواداران رقیب آن را توی سرتان خراب میکنند که در این صورت توانایی معنوی شما مخدوش میشود. حتا اگر بر فرض شما بوق را به ورزشگاه آورده باشید نمیتوانید از آن استفاده کنید. چه کسی ممکن است با شعارهای شما همراهی کند؟ حتا اگر هواداران تیم رقیب آدمهای لیبرال مسلکی باشند وحق اظهار نظر را به شما بدهند. زیرا شما در اقلیت هستید و آنها در اکثریت. اما خوب شما هم کاملا دست بسته نیستید. در همین لحظه تیم شما گلی به تیم رقیب میزند. طبیعیست که شما نمیتوانید به هوا بپرید وشادی کنید یا احتمالا از بوق مخفی شدهتان استفاده کنید. کاری که شما میتوانید بکنید (در میان بهت وسکوت هواداران تیم رقیب) فرستادن یک شیشکیست. این حرکت نه هزینهی مالی برای شما دارد (نیاز به دادن پول برای آن نیست) و نه هزینهی معنوی (در آن گیر و دار هواداران تیم رقیب متوجه نمیشوند چه کسی این کار را انجام داده است زیرا شما تا به حال هویتتان را مشخص نکردهاید).
امیدوارم مثال بالا توانسته باشد موقعیت اجتماعی دو گروه اقلیت و اکثریت را و از آن مهمتر ویژگیهای رسانهای آنها را مشخص کند. در حالت اول که شما تنها با یک یا دو و سه نفر از دوستانتان بحث میکنید، هم به راحتی هویتتان را بروز میدهید و هم با نگرانی کمتری از رسانهی خود آنها (کلام انسانی) استفاده میکنید. اما در ورزشگاه زمانی که آنها در اکثریت قابل توجهی هستند، شما نه میتوانید هویتتان را آشکار کنید و نه میتوانید از رسانهی آنها (بوق) استفاده کنید. در این وضع شما در بهترین حالت هویتتان را پوشیده نگه میدارید و از رسانهای دیگر (شیشکی که شکل تغییر یافتهی کلام انسانیست) سود میبرید. از همین جاست که بحث رسانههای گروههای اقلیت و اکثریت پدید میآید. این بحث در تمام طول تاریخ و در هر زمان بهگونهای متفاوت خود را نشان داده است. در هر حال رسانهی اقلیت در درجهی اول میباید هزینه را برای گروه اقلیت پایین آورد. این هزینه، هم شامل هزینههای مادیست و هم معنوی. بهطور مثال اگر امیران و امیرزادگان جهان قدیم با صرف پول زیاد سعی در تشویق تاریخنگاران به نگارش تاریخ فتوحات آنها وامیداشتند و نیز شاعران را به سرودن مدایح، گروههای اقلیت با صرف کمی هزینهی مادی (مهاجرت به سرزمینی دور از دسترس آن امیر) به سرودن آن چه که میخواستند میپرداختند. زیرا که سرودن شعر نیازی به صرف سرمایهی مالی ندارد. هزینهی معنوی نیز با مهاجرت، به پایینترین حد خود میرسید. اما اگر گروه اقلیت در حوزهی نفوذ یک امپراطور یا شاهنشاه قرار داشت، هرچند نیازی به صرف هزینهی مادی نداشت اما برای فرار از تبعات منفی پرداخت هزینهی معنوی، به حکایات، ضربالمثلها و متلها روی میآورد؛ چون در این صورت هویتش پنهان میماند و هزینهی معنوی کمتری میپرداخت.
اما در جهان پیچیدهای که ما در آن زندگی میکنیم، وضع به این سادگی نیست. زیرا که در اختیار داشتن رسانهی اکثریت روز به روز سختتر میشود. در حال حاضر هزینههای مادی برای راهاندازی رسانهی اکثریت به اندازهی هزینههای معنوی و گاه بیشتر از آن اهمیت دارد. در زمانهی کنونی (چه در غرب و شرق) در اختیار گرفتن رسانهی گروه اکثریت (وسائل ارتباط جمعی اعم از تلویزیون، رادیو، سینما، خبرگزاریها و…) بیش از همه نیاز به سرمایهی مالی بالایی دارد. حتا در اختیار گرفتن رسانهای کمتر سرمایهبر، چون روزنامه نیز کار آسانی نیست و نیازمند سرمایهی قابلتوجهیست. به همین دلیل است که در حال حاضر در تمام جهان، زمانی که گروههای اقلیت بخواهند از رسانهای استفاده کنند، از رسانههای ارزانتر شفاهی و نوشتاری سود میبرند. بدیهیست که هر جامعه با توجه به ویژگیهای اجتماعی و سیاسی خود از رسانههایی متفاوت استفاده میکند. برای مثال در جهان غرب بهواسطهی پایین بودن هزینهی معنوی (آشکار شدن هویت) آن که جزو گروه اقلیت است میتواند مثلا در هایدپارک سخنرانی کند و یا داستان کوتاه و رمانی بنویسد؛ بهخصوص داستان کوتاه که هزینهی مادی زیادی نیاز ندارد و میتوان آن را در یکی از انبوه روزنامهها و نشریات محلی و کشوری چاپ کرد. اما در شرق، مثلا در جامعهی ما این فرد بهجای سخنرانی جوک میسازد و یا آن را تعریف میکند. برای این که جوک رسانهایست که هویت سازنده را آشکار نمیکند. این فرد همینطور بر در و دیوار توالتهای عمومی نظرهای خود را بنویسد که نه هزینهی مادی دارد و نه هزینهی معنوی. البته گروه فرهیختهتر شبنامه پخش میکند (توجه کنید که هرچند کلمهی فرهیخته در ذات خود بار ارزشی دارد اما در این مطلب فاقد این بار است). و آنهایی که در کلام تبحر بیشتری دارند به روزنامهنگاری، داستاننویسی (بهویژه داستان کوتاه) و سرودن شعر رو میآورند. مباحث زیادی در این باب طرح شده که چرا نویسندگان ما به لحاظ کمی و کیفی اقبال بیشتری در داستان کوتاه نسبت به رمان به دست آوردهاند؛ که امیدواریم در همین فضای مجازی بتوانیم آن را پی بگیریم. اما در حال حاضر با احترام به آن نظرها و نیز اعتقاد به درستی بسیاری از آنها، میتوان به بحث هزینههای مادی و معنوی داستان کوتاه پرداخت که تا چند روز دیگر آن را در ادامهی همین یادداشت پی خواهیم گرفت و همینطور مبحث بعدیاش را.
بدون نظر