و بالاخره یک خبر خوب، ولی امیدوارم حال و روز سینا جوری نباشه که غم و غصهمون بیشتر بشه!
***
نگاهی به ماجرای وصیتنامهی احمد شاملو
رضا علامهزاده فیلمساز ایرانی مقیم هلند پس از آن که نتوانست وصیتنامهی شاملو را به شکل یک فیلم درآورد، این روزها آن را به صورت یک کتاب در ایران منتشر کرده است.
علامهزاده را خیلیها به خاطر فیلم سینمایی جنجالبرانگیزش “ساکنان هتل آستوریا” میشناسند؛ فیلمی دربارهی چند مهاجر ایرانی که در ترکیه، در حال و هوایی برزخی، سرنوشت خود را انتظار میکشند. علامهزاده خودش از کسانی بود که پیش از انقلاب به خاطر گرایشهای سیاسی ضد رژیم به زندان افتاده بود اما پس از انقلاب نیز به عنوان یکی از مرغهای عروسی انقلاب زیر فشار قرار گرفت و او بلافاصله از ایران خارج شد و اکنون سالهاست که به عنوان یک هلندی ایرانیالاصل در تلویزیون آن کشور فعالیت میکند.
در سال ۱۹۹۵ که طی یک مراسم رسمی، بقایای جسد نیما یوشیج به یوش برده شد و در خانهی خودش دفن شد، مهاجرانی وزیر ارشاد وقت بسیاری از شعرا و شخصیتهای فرهنگی را برای شرکت در این مراسم دعوت میکند اما احمد شاملو به خاطر مخالفت با حرکات تبلیغاتی این دعوت را نمیپذیرد. سه سال بعد که شاملو یکی از پاهای خود را از دست میدهد، علامهزاده تصمیم میگیرد فیلم مستندی را دربارهی شاملو و آیدا بسازد که در آن، این غول سنگی(شاملو) همراه آیدا عازم یوش میشود و در پایان این سفر دراز، بر آرامگاه نیما در روستای یوش، شعری را که در مراحل مختلف سفر سراییده، به عنوان وصیتنامهاش میخواند.
علامهزاده نام این فیلم را “وصیتنامهی ققنوس” میگذارد و از آن پس وارد ماجرایی میشود که آغازش جلب نظر شاملو ست و میانهاش مخالفتهای شدید و امنیتی حکومت ایران و پایانش مرگ شاملو. شرح کامل این ماجرای عجیب و دردآور اکنون در کتابی با همان عنوان “وصیتنامهی ققنوس” توسط انتشارات کاروان منتشر شده که جمعا ۷۰ صفحه بیشتر ندارد و علامهزاده ضمن توضیح همهی ماجرا، یادداشتی را هم از کاوه گوهرین که رابط اصلی او با شاملو بوده، درآن گذاشته و در پایان هم متن کامل فیلمنامهاش را قرار داده است. چند عکس چاپ نشده از شاملو هم صفحات پایانی کتاب را تزیین کرده. بخوانیدش.
علامهزاده در آغاز کتاب آورده است: “گزارش پشت صحنه از فیلمی که ساختنش محال شد” اما با شناختی که من از این فیلمساز جسور در این کتاب پیدا کردم، فکر میکنم او هنوز هم میتواند پیگیر ساخت این فیلم باشد. به عنوان یک فیلمنامهنویس، پیشنهاد خاصی دراین باره دارم که بهتر است آن را با خودش درمیان بگذارم، البته اگر تصادفا این یادداشت را بخواند و مایل باشد که با من تماس بگیرد.
***
گفتوگو بهتر از سکوت است
هرچند تصمیم داشتم تا انجام یک اقدام اساسی دربارهی وضعیت خوابگرد، دیگر چیزی دربارهی ماجرای آن نامهی تحسینآمیز تهدیدآمیز به پرشینبلاگیها ننویسم اما آن نامه هنوز تبعاتی دارد که آخرینش یادداشتـی بود در دوهفتهنامهی اینترنتی ۷سنگ. دیشب سرانجام ایمیل سرگشادهای! داشتم از یکی از اعضای تیم پرشینبلاگ که متن آن را بدون هیچ توضیح و پاسخی ( و بدون ویرایش البته) در این جا میآورم تا بعد…
“…هیچ وقت روزهای اول راه اندازی سرویس پرشین بلاگ را فراموش نمی کنم. دوستان همکار، در ماه های اول راه اندازی چند بار تا بستن کامل سرویس پیش رفتند. چندین نامه تهدید آمیز (البته نه از نوع نامه آقای خوابگرد) و نامه هایی که حاوی لیستی از کاربران قرمز بود، به دستمان می رسید. طرز بیان مخصوص نویسنده، تشخیص قصد و افکار او را آسان می نمود. ما در صحبتهایمان کلی چرا داشتیم که برای آنها جواب قانع کننده ای نبود. چرا این کار را کرده ایم؟ چرا اینهمه فشار روحی و مادی را تحمل می کنیم؟ چرا از تمام جناحها (داخلی و خارجی) به ما حمله می شود؟ اگر آن طرفی هستیم، پس کیف پول کجاست و اگر این طرفی، پس من کیم؟! ولی هدف اعتلای نام و زبان ایرانی در اینترنت، ما را به ادامه کار تشویق می کرد. می خواستیم به همه بگوییم که اینترنت به زبان فارسی تنها محدود نمی شود به چند سایت سرویس چت و عکس های عامه پسند برای مشغول کردن قشر خاصی از جامعه. می خواستیم بگوییم که نتیجه توان فنی جوانان این مرز و بوم، سایتهای پر از تصویر بجای متن Unicode نیست که هر بچه ای بتواند با خرید یک CD هک تمام اطلاعات آنها را پاک کند و بر صفحه نخست آنها حک کند، مش قاسم، مش عباش و …
نمی دانم چقدر به اهدافمان نزدیک شدیم. ولی می دانم که ما خط شکن بوده ایم و حق داریم بدین سان بخود ببالیم. ما با ارائه سرویس مطمئن پرشین بلاگ توانستیم اعتماد کاربران ایرانی (با پشتوانه بیگانه پرستی) را نسبت به کار و سرویس ایرانی تا اندازه ای عوض نماییم و بدین صورت زمینه فعالیت گروه های دیگری را که می خواهند در این راه قدم بگذارند را هموار نماییم. ما نه تنها انحصار طلب نبوده ایم بلکه، همیشه در حد توان به سایتهای نوپایی که از ما تقاضای کمک کرده اند، در حد توان کمک کرده ایم. نمونه های فراوانی را می توانم ذکر کنم، ولی به واسطه اخلاق حرفه ای این کار را انجام نمی دهم.
اما داستان پر تیراژ روز. سرویس جدیدی از راه می رسد و با نگاه به تجربیات چندین ماهه سرویس قبلی، سرویس جدیدی را با رابط کاربری زیبا طراحی می کند. به منظور رقابت با سرویس قبلی در اقدامی غیر اخلاقی و غیر حرفه ای، شروع به عرضه یادداشتهای موج سوارانی می کند که با نگاهی سطحی، در یادداشتهای خود از بیان هرگونه توهین و افترا، کوتاهی ننموده اند. هیچ سایت و یا نویسنده ای به این اقدام اعتراض نمی کند. در همین هنگام نامه ای تحسین برانگیز و تهدید آمیز، توسط یکی از کاربران فعال پرشین بلاگ منتشر می گردد و چند سایت خبری به واسطه رسالت اطلاع رسانی خود در سطحی گسترده به پخش این امه اقدام می نمایند. چند روز بعد، سرویس جدید مورد حمله خرابکارانه قرار می گیرد و فعالیتش متوقف می شود. و البته باز هم همان سایتها، به دلیل همان رسالت اطلاع رسانی، با پوشش این خبر، سعی در محکوم نمودن و نست دادن این خرابکاری به گروه پرشین بلاگ می نمایند.
من نمیدانم چگونه سرویس که نزدیک به یک سال از عمر آن می گذرد، با حضور یک تازه وارد ناشناس، اینقدر راحت توسط افرادی که داعیه گسترش اینترنت و رسالت اطلاع رسانی صحیح و به موقع را دارند (و حتی قسمتی از موفقیت های خود را باید مدیون همین پرشین بلاگ و کاربران آن بدانند)، مورد حمله قرار داده و تمامی تلاشها و مساعی آنان را به فراموشی می سپارند.
تیم پرشین بلاگ، همانطور که بارها گفته است، تنها به افزایش قابلیتها و حفظ سیستم خود فکر می کرده است و می کند. تجربیات سه ماهه اول راه اندازی سرویس پرشین بلاگ به ما ثابت نمود که شرکت در اینگونه منازعات بجز منحرف نمودن و عقب انداختن، ارائه سرویسهای نو و یا گسترش سرویسهای قبلی، فایده دیگری ندارد. به همین منظور، حتی المقدور سعی نموده ایم که جواب انتقادات وارد بر ما را با پیشرفت و تصحیح سریسمان بدهیم نه در حرف.
من روزنامه نگار و یا نویسنده نیستم و از فن نوشتن ناآگاه. تخصص من و دوستانم در زمینه های دیگر است. ولی از شما دوستانی که در این وادی تلاش می کنید، می خواهم که عمیقتر و دقیقتر به موشکافی رخدادها بپردازید . همه حال ما را مورد انتقاد سازنده قرار دهید. من از شما انتظار دارم کاملاً بیطرف و با نگاهی عمیق نسبت موضوعی که در مورد آن صحبت می کنید، بنویسید. تحقیق کنید که واژه انحصار در دنیای اینترنت به چه معنی است و چگونه یک سایت می تواند انحصار ایجاد کند؟ (توجه شما را جلب می کنم به MSN و AOL که با وجود سرمایه گذاریهای فراوان مالی و تخصصی، نتوانسته اند انحصار ایجاد نمایند.) به قول یکی از دوستان، به کارگیری واژگان بسیار راحت است و تنها فشردن چند دکمه صفحه کلید است. ولی قبل از این فشردن کلیدها، بیاییم فکر کنیم که چگونه واژگان ما می تواند، تلاشهای چندین ماهه یک گروه پیشرو را زیر سوال ببرد.
با تشکر – عطا خلیقی -۱۷/۲/۸۲
بدون نظر