برای دوستانی که به آخرین خبرها از سوسن تسلیمی علاقه داشتند، این هم مصاحبه ی تلویزیون سوئد با تسلیمی؛ یک مصاحبه ی ۱۰ دقیقه ای هم با خودش و هم با بازیگر نقش اول مرد همراه با نمایش دو صحنه ی کوتاه از اولین فیلم تسلیمی”خانه ی جهنم”. تسلیمی در حال حاضر در حال ساخت فیلم “رویاهای صورتی” ست. کاش یک آدم نیکوکارِ مسلط به زبان سوئدی پیدا می شد و این گفتگو رو ترجمه می کرد( اگه کسی پیدا شد لطفا ایمیل بزنه). نمی دونم چرا سوسن تسلیمی هم بین این همه کشور اروپایی، یکراست رفت سراغ جرجیس! آخه زبان سوئدی هم شد زبان؟!
خبر تکمیلی: بالاخره یک آواره ی سوئدی ترجمه ی کلی اش رو برام فرستاد. همین بالاست، می تونین بخونین.
دیشب بالاخره سریال “خاک سرخ” حاتمی کیا تموم شد؛ اولین مجموعه ی تلویزیونیِ این سینماگر با داستانی اصطلاحا هندی! قسمت دوم این سریال رو که دیدم حدس زدم تهیه کننده ی کار لابد مشکل بودجه داشته که حاتمی کیا این قدر آب بسته توی کار. هفته ی پیش یکی از همکارانم در تلویزیون گفت که دقیقا ماجرا همین بوده؛ اول قرار می شه سریال برای چند قسمت محدود تهیه بشه و حاتمی کیا هم هرچی پول توی پروژه بوده خرج کار می کنه، ضمن این که اساسا طول کشیدن تولید کار به هر دلیل، خودش کلی از سرمایه رو مصرف می کنه که تولید این کار هم با چند بار وقفه به خاطر ناآشنایی حاتمی کیا با سیستم تلویزیون به سرانجام رسید. نهایتا پس از پایان کار منوچهر محمدی می بینه انگار این وسط چیزی برای خودش و حاتمی کیا نموند و مگه می شه برای تلویزیون سریال ساخت و پول و پله ای به هم نزد؟ نتیجه می شه این که دو نفری توافق می کنند اصلاح برآورد بزنند و در مرحله ی تدوین، تعداد قسمت ها رو بیش تر کنند. مسئولین تلویزیون هم به خاطر “ارزشی”! بودنِ آقایون قبول می کنند. اما بدبختی این جاست که موقع تدوین هم علی رغم این که همه ی راش ها ( کلیه ی تصاویری که ضبط شده و به هنگام تدوین بخش عمده ای از آن ها را دور می ریزند) رو استفاده می کنند ولی باز هم کم می آرند. و به این ترتیب با اسلوموشن کردن حدود ۱۰ دقیقه از هر قسمت سر و ته ماجرا رو هم می آرند. یک قصه ی هندی از نویسنده ای ضعیف با پرداختی تا این حد کشدار و کسل کننده. جالبه که دیشب وقتی قصه داشت به آخراش می رسید، من که شاکی شده بودم از این همه کشدار شدن یک پلانِ ناقابل، مادرِ همسرم که هیچ تخصصی هم در این باره نداره گفت: صبر کن، هنوز نِهی نِهیِ آخرش مونده!
…اگر تحلیل من درست باشد، باید از حدود نیمه ی دوم هشتاد منتظر جریان رمان نویسی فارسی باشیم، همچنان که از نیمه ی دوم دهه ی شصت شاهد جریان داستان کوتاه فارسی بودیم…( یادداشتی از حامد یوسفی، مهمان آدم و حوا با عنوان وبلاگ نویسی و آینده ی رمان فارسی)؛ حتما بخوانیدش.
بدون نظر