اول این که یادداشتی را که در پاسخ به حسن محمودی با موضوع حسن بنی عامری گذاشته بودم، برداشتم. به اندازه ی لازمی که خوانده شود روی وبلاگ مانده بود و باقی ماندنش با توجه به حذف یادداشت محمودی کمی غیراخلاقی به نظرم می رسید.
ودیگه اون که بنیاد گلشیری بالاخره برندگان امسالش رو معرفی کرد که حتما خبر دارین … دوست علاقمندی رو دیدم که وسط این چند جایزه ی ادبی گیر کرده بود، خصوصا با بخش های مختلف جایزه ی گلشیری. به نظرم حق داشت. اساسا هم من درک نمی کنم که چطور می شود ادبیات داستانی رو این جور تقسیم کرد؟ بالاخره از نظر بنیاد “همنوایی شبانه ی…” بهترین رمان سال است یا “چراغ ها را…”؟ درسته که “همنوایی …” رمان اول رضا قاسمی ست، اما خود قاسمی چه دست کمی از پیرزاد دارد در نفس توانایی نوشتن رمان؟ در مورد مجموعه داستان هم همین طوره. مجموعه مجموعه است ومگه غیر از اینه که بیش تر صاحبان مجموعه ی کاندیدا، هم از نظر سن وسال وهم توانمندی هم ارز هستند؟ ادبیات که سینما نیست. تنها عنصر خارجی دخیل درآفرینش قصه به جز کاغذ و قلم چیست؟ فیلمساز تا فیلمی را نسازد فیلمساز نیست، ولی آیا نویسنده تا رمان یا مجموعه ای را چاپ نکند نویسنده نیست؟ غیراز این است که اولین اثری را که نویسنده چاپ می کند حاصل انبانی از نوشته ها ی چند ساله است و بحث و جدل و نقد شفاهی و…؟!
این روش خاص بنیاد گلشیری این داوری را در ذهن من شکل می دهد که انگار می خواهند یک جورهایی، بی آن که به نظر بیاید، هوای همه را داشته باشند: پکا به پیرزاد جایزه می دهد و منتقدان به قاسمی و بنیاد گلشیری به هردو. به جز این، ازتنوع جوایز پکا و منتقدان هم که بگذریم، بنیاد ۲۰ قصه را هم به عنوان قصه های برتر سال معرفی می کند. تصور کنید سرجمع سالانه ۲۵ نویسنده مدعی اند که نویسنده ی برتر سال اند و درست هم ادعا می کنند. با این اوصاف تکلیف مخاطبان عام چیست؟ ویا حداقل آیا با این روش از اعتبار جوایز خود بنیاد کاسته نمی شود؟
گاهی وقت ها نوآوری در بذل رحمت واسعه باعث نقض غرض می شود، این طور نیست؟
بدون نظر