حبیب حسینیفرد: محمدرضا باطنی در سالهای پس از انقلاب، شاید با مقالهای غنی و بحثانگیز در سه بخش که در نقد کتابِ «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی نوشت و شناخت و دانش خویش از زبان و روند توسعه و تغییرات آن را با اهل ادبیات و زبان در میان گذاشت و نیز با مقالات قابلاعتنای دیگری که در نشریاتی مانند آدینه و جامعهی سالم و بخارا و… منتشر کرد، نامش برای اهل فرهنگ آشناتر و آشناتر شد.
محمدرضا باطنی اما تنها از زبان و زبانشناسی نمینوشت؛ هم از «زبان در خدمت باطل» مقاله داشت و هم در اوج شکنجهها در ایران مقاله دربارهی «شکنجهی سفید» ترجمه میکرد تا روشنگری کند که در زندانها چه میگذرد. فرهنگ پویا و فرهنگهای دوزبانهی دیگری هم که باطنی در همکاری با انتشارات فرهنگ معاصر منتشر کرد، از حیطهی دانش و پشتکار او حکایت داشتند.
او اما از حیث زندگیِ سخت و پررنجی که گذرانده بود و سری که هیچگاه سودای خم شدن نداشت هم مثالزدنی بود. از مشکلاتی که چشمان آبیاش در کودکی و نوجوانی در میان همسنوسالانش درست کرده بود تا کوتاهی قدش که اسباب دردسرش شده بود تا تاب نیاوردنِ بیعدالتی و حقکشی از همان دوران مدرسه که انتقالش به مدرسهای پنج کیلومتر آنسوتر را بهعنوان تنبیه به دنبال داشت و کاری که بایست برای معاش میکرد و دیپلمی که نهایتاً در ۲۳ سالگی گرفت.
محمدرضا باطنی اما بالید و در زبانشناسی صاحب دانش و نظر شد و از اول کسان در ایران بود که یاد داد زبانشناسی چیست و ربط وثیقی به دانستن زبانهای متعدد یا ریشهی لغات ندارد، بلکه مباحثی دیگر را در برمیگیرد. و نیز از مباحث مختلف زبانشناسی در رسانهها سخن گفت و پای این دانش را بیش از پیش به میان بخشهای گستردهتری از اهل فرهنگ و مطالعه کشید.
از رابطهی زبان و تفکر و از توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی نوشت و نیز از سازوکار ذهن و همبستگی زبان و اجتماع، و شالودههای عصبشناختی زبان…؛ مثلِ این مقالهی جالبِ او برای آن سالها با عنوان جامعهشناسی زبان که سال ۱۳۵۵ منتشر شده است و در آن ازجمله از تفاوت اختلاف سطح گوینده و شنونده در زبان فارسی میگوید و بسیار نکات دیگر.
تحقیقات و مطالعاتِ محمدرضا باطنی راه را برای شیوههای جدیدی از دستورنویسی برای زبانفارسی هموار کرد و گفتهاند که در «بومیکردن دانش معناشناسی در ایران» هم سهمی عمده داشته است.
با وزارت علوم و دانشگاه دوران شاه هم کم مشکل نداشت، بازجویی و زندان هم شد و چون «انقلاب فرهنگی» درگرفت، عذرش را خواستند. خودش چنین گفته بود:
«یک سال طول کشید که اعضای ستاد انقلاب فرهنگی به نظرشان رسیده بود که خوب است که یک جلسهای با استادان دانشکدهی حقوق و دانشکدهی ادبیات داشته باشند و آن را در دانشکدهی حقوق برگزار کردند که بهنحو خیلی بدی برگزار شد و کسانی که در این جلسه شرکت داشتند عبارت بودند از آقایان سروش، جلالالدین فارسی، شمس آلاحمد و دکتر حبیبی و یکی دو نفر دیگر که یادم نیست. سخنگوی اصلی آقای سروش بود و اسلحهکششان آقای جلالالدین فارسی که اسلحهاش را هم با خودش آورده بود.
من گفتم حالا که جلسه گذاشتید، لطفاً حرفهایتان را کوتاه بزنید که ما هم بتوانیم حرفهایمان را کوتاه بزنیم و به نتیجهای برسیم. گفتند تو سؤالت را بگو. گفتم سؤال من خیلی کوتاه است: فرهنگ چیزی است که ما از زیر کرسی یاد میگیریم و بهتدریج عوض میشود. نمیشود در فرهنگ انقلاب کرد. حال فرض کنیم بشود انقلاب کرد؛ آیا برای این انقلاب ستاد لازم است؟ حالا گیریم ستاد هم لازم باشد؛ آیا شما پنج نفری که اینجا نشستهاید، بهترین آدمهایی بودید که میتوانستید ستاد را درست کنید؟
این حرف را که زدم، قیامتی بهپا شد. عدهی زیادی از مستخدمان را آورده بودند که نشسته بودند در گوشهی سالن. شروع کردند به شعار دادن. آقای سروش گفتند ما نیامدیم اینجا که شما به ما فحش بدهید. یکی از استادان دانشکدهی حقوق که نامش را نمیبرم، وقتی دید جو خیلی بد شده، هنگام خروج گوشهی کت مرا گرفت و مرا با خود بیرون برد و گفت به نظر من کمی تند رفتی. گفتم من چیزی را که احساس میکنم نمیتوانم نگویم.
[…] بعد از بازنشستگی [اجباری] دچار یک افسردگی شدید شدم. مدتی در خانه ماندم تا اینکه یکی از دوستانم که یک کارخانهی گچ داشت، با من تماس گرفت و گفت که بروم و مدیرعامل آنجا بشوم […] چراغ کارخانه که روشن شد، چند نفر آمدند گفتند رؤسای کارخانه چه کسانی هستند و کارخانه را پلمب کردند. ما دوباره آمدیم خانه نشستیم و شهین گفت حالا که از زبانشناسی زده شدهای و نمیخواهی دنبالش باشی، انگلیسی که بلدی، ترجمه کن. دیدم فکر خوبی است.»
محمدرضا باطنی خانهنشین شد در ۴۷ سالگی، اما از کار ننشست؛ ترجمه کرد و فرهنگنامه نوشت و کتاب تألیف کرد و مقاله انتشار داد و در جرگهی ۱۳۳ نفر کانون نویسندگان درآمد که آن بیانیهی تاریخی «ما نویسندهایم» را منتشر کردند و …
در لینک زیر میتوان از جنبههای مختلف زندگی و فعالیت علمی و اجتماعی باطنی خواند و نیز از درک و دریافتهایش نسبت به زبان فارسی و ضعف و قوت آن و نیز رسمالخط و شیوه نگارش این زبان و معضلاتش.
http://ensani.ir/file/download/article/20120326145538-2133-1994.pdf
شماری از مقالات خواندنی و قابلاعتنای باطنی هم در این لینک در دسترس است:
http://ensani.ir/fa/article/author/9863
محمدرضا باطنی شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ در ۸۷ سالگی از میان ما رفت.
۲ نظر
جدای از زحمات ایشان برای زبان فارسی این نکته نیز لازم به ذکر است که ایشان نیز بسان اکثر زانشناسان فارس دارای گرایشات شوونیستی جهت توسعه اجباری کولونیالیستی زبان فارسی به دیگر ملل ایران بودند . و همانگونه که در صفحات ۶۲ و ۶۳ کتاب “زبان و تفکر ، چاپ پنجم ۱۳۷۳ ” خود اذعان کرده اند آرزومند روشی بودند که بتدریج و با نرمش زبان فارسی زبان مادری همه کسانی شود که در جغرافیای ایران به دنیا می آیند و زندگی می کنند.
آقای شکرالهی عزیز این نظر و تفکر جز شوونیست زبانی و استعماری اگر نیست ، چه هست ؟
البته ایشان سالها بعد در میزگرد شهروند در تورنتو در ۱۶ فبریه ۲۰۱۳ در پاسخ پرفسور امیر حسن پور به نوعی از چنین نظری دوری می جویند . اما تاثیر نظرات ایشان پابرجاست .
اصلاح چند اشتباه تایپی و گرامری :
زانشناسان به زبانشناسان
شوونیست زبانی به شوونیسم زبانی
می جویند به جستند