خوابگرد: نمیدانم چرا وقتی این مصاحبه را خواندم، احساس کردم این داستانِ فقط یک شکارچی نیست؛ داستان امروز ایران است. از بالا تا پایین. در میان «داستانهای بیویرایش امروز»، که از سال ۱۳۸۸ انتشار آنها را شروع کردم، این داستان از نمادینترین و تکاندهندهترینِ آنهاست. چه برای داستاننویسان و چه برای همهی ما در داستانزندگیکنندگانِ امروز ایران! توضیح اینکه در فصل مهاجرت پرندگان، بسیاری از تالابهای کشور به قتلگاه آنها تبدیل میشود و بازار محلی فریدونکنار معروفترین بازار این کشتار است. گفته میشود از یک میلیون پرندهی مهاجر که در فصل سرما به ایران مهاجرت میکنند، ۵۰۰ هزار تای آنها شکار میشوند. «ب.د» ۳۴ ساله، شکارچی و اهل یکی از شهرهای گیلان است.
وضعیت مالی کسانی که شکار میکنند چطور است؟
بیشترشان از نظر مالی وضعشان خوب نیست. کارشان فصلی است، کشاورزی میکنند و در فصلی که کشاورزی نمیکنند میروند صیادی یا شکار میزنند. اما تعدادی هم برای تفریح پرنده میزنند.
بیشتر چه پرندههایی را شکار میکنید؟
مرغابی، چنگر، خودکا و گاهی هم قو. البته گوشت قو زیاد خوشمزه نیست و جریمهی شکارش هم بالاست، بیشتر قو را زندهگیری میکنیم زیرا بعضی پولدارها برای استخر ویلایشان قو سفارش میدهند. در واقع بیشتر ترجیح ما زدن پرندههایی است که در بازار راحتتر فروش بروند. مثلاً قرقاول از این دسته پرندهها نیست و باید برای خودتان بپزید و بخورید، برخی گونهها هم محیط زیست خیلی رویشان حساس است. مثلاً من یک «طاووسک» زده بودم اما هیچ مغازهای قبول نمیکرد طاووس را برای من بفروشد چون میترسیدند مغازهشان را پلمب کنند.
رابطهی شما با محیطبانها چطور است؟
اگر به ما خیلی گیر ندهند، کمتر سعی میکنیم که پرنده بزنیم. مثلاً چند روز پیش میتوانستم یک قرقاول را بزنم اما به احترام اینکه مأمورها خیلی به من گیر نداده بودند نزدم و فقط از قرقاول فیلم گرفتم. اما اگر ما را بگیرند و قاضی برایمان جریمه ببندد، کلاغ هم ببینم میزنم… اگر مأموری به من گیر بدهد پشیمانش میکنم. چند وقت پیش برادرم را که غیرقانونی ماهی سفید صید کرده بود جریمه کردند، پارویش را هم گرفتند. به خاطر همین من سال دیگر ۱۰۰درصد میروم برای صید غیرمجاز٫
ده دوازده سال پیش محیط زیست بیشتر گیر میداد. خاطرم هست که با اسب و تراکتور میآمدند دنبال ما که هرجا فرار کردیم بتوانند به دنبالمان بیایند. اما الان میرویم در مرداب یا جایی که گِل هست پنهان میشویم و میدانیم که ماموران محیط زیست نمیآیند. فکر کنم الان حقوقشان خیلی پایین است که کمتر گیر میدهند یا گاهی هم از ما چیزی میگیرند که کاری به کارمان نداشته باشند. نیروهای محیط زیست تعدادشان کم است، قدرت زیادی ندارند و نمیتوانند درگیر شوند. پیش آمده که پاسگاهشان را هم آتش زدند. بماند که در گذشته تیر هم بهشان زدهاند. یک بار هم مامورهای محیط زیست دهنهی رودخانه را برای صید غیرمجاز بستند و میخواستند جلوی همهی قایقها را بگیرند. یک خانمی که مادر یکی از بچههای صیاد بود در هوای سرد آمد توی آب و شروع کرد به داد زدن و فحش دادن و تمام قایقها را به همین شکل رد کرد.
فکر میکنی شکار در این سالها افزایش داشته یا کم شده؟
فکر کنم نسبت به چهار پنج سال گذشته کمتر شده. الان پروانهی صید برای مرغابی ۱۴۰ هزار تومان است. مرغابیها هم در دریا و یا تالاب هستند که در جفت این مکانها شکار غیرقانونی است. یعنی باید در خشکی بایستیم تا شب مرغابی به سمت خشکی بیاید. به خاطر همین هم نمیصرفد. پروانهها را هم گران کردهاند. البته هرچه گرانتر شود مجبوریم بیشتر شکار بزنیم تا این پول را جبران کنیم. الان یک مرغابی بین ۲۲ تا ۲۵ هزار تومان فروش میرود که با اسلحه حداکثر ۵۰ تا ۶۰ تا پرنده میشود زد. اما اگر تور هوایی بگذاریم، درآمد خیلی بالا و چند ده میلیونی است. با تور گذاشتن میتوانی ۵۰ تا ۶۰ میلیون در این چند ماهِ فصل شکار دربیاوری. الان اگر مهندس مملکت یا کارمند دولت شوی، میتوانی این قدر در سال درآمد داشته باشی؟ هرچند که این پولها ما را پولدار نکرده، چون در نهایت صرف خورد و خوراک و خوشگذرانی میشود.
اگر شغل جایگزینی وجود داشته باشد، تعداد شکارچیان کمتر میشود؟
اگر شغل جایگزین خوبی وجود داشته باشد حتماً درصد شکارچیها کم میشود چراکه برخی دیگر وقت نمیکنند برای شکار بروند. اما من اگر درآمد بهتری داشته باشم، اسلحهی بهتری میخرم که آرزوی هر شکارچی است.
نگران نیستی که با شکار، پرندههایی که شکارشان ممنوع است منقرض شوند و دیگر وجود نداشته باشند؟
برای ما کمیابی ارزش ندارد. چند وقت پیش ۵ درنا سمت ما آمده بودند. بعد از چند روز ۲ یا ۳ تایشان ماندند. باقی را زدند. البته گوشت درنا که به درد کسی نمیخورد، اما خب برای کسی که توانسته درنا بزند پُز خوبی است. وقتی خود دولت شکارچی خارجی میآورد و چند میلیون پول میگیرد که خارجیها با سگهایشان بیایند شکار، چرا ما خودمان نزنیم!
تاکنون شکارچی خارجی هم دیدهای؟
من ندیدم. البته نمیتوانند هم سمت ما بیایند، ما جلوشان را میگیریم.
شده که شکارچی خارجی بیاید و شما جلوشان را بگیرید؟
نه، نشده. ولی آمار دارم که جاهای خاص میروند. هر سال میآیند.
هیچ مدرک یا عکسی داری یا دیدی که حضور شکارچی خارجی را اثبات کند؟
نه عکسی ندارم، فقط شنیدهام. اما در کل دوست داریم فقط مال خودمان باشد. مثلاً «بوجاق» منطقهی حفاظتشده است. در آن جا جلوی من را میگیرند، اما برخی نهادها در آنجا فعالیت میکنند. این برای من زور دارد. به خاطر همین هم اگر بتوانم حتماً آنجا شکار میکنم. وقتی احساس کنیم کس دیگری دارد میخورد، ما هم بیشتر میخوریم. تازه آنجا، اگر بتوانم، درخت هم میبرم.
نگران نیستی که مثلاً ۱۰۰ سال دیگر چیزی از درختها، پرندهها و طبیعت شمال باقی نماند؟
من که دیگر آن موقع نیستم، برایم مهم نیست.
[منبع]
۳ نظر
«من که دیگر آن موقع نیستم، برایم مهم نیست!» عجب پایانبندیای داشت.
چه متن وحشیانه ای! روزمو خراب کردید!
عجب بی شعوریش بی انتها بود… کاش یروزی بفهمه که چقد داره اشتباه می کنه ایکتش قوانین سختگیرانه تر شه اگه همه اینا نشد ایکاش دست تقدیر اسلحشونو سمت خودشون برگردونه اینا نبودشون چقد پرفایده ست…