محمود بدیه: مجموعه داستان «رازهای سانتیمتری» نوشتهی مردعلی مرادی را انتشارات روزنه منتشر کرده است. بعضی وقتها یک یا دو داستان میتواند آنقدر شاخص و تاثیرگذار باشد و از دیگر داستانهای مجموعه متمایز، که اصلاً پشیمان نمیشوی از خواندن مجموعه یا اینکه بگویی وقتم را هدر دادهام. داستان «شش سانت رازی که توی دلم مانده» و «شناژبندی با زن شانسی» از این نمونه داستانها ست. نمیخواهم بگویم داستانهای دیگر هیچ. یا که در این مجموعه نمیگنجد و راه به جایی نمیبرد، خیر. داستانِ رازهای سانتیمتری همگی از یک زیست و با روحی واحد برخوردار اند و در یک فضای خاص مشترک نفس میکشند و با یک لحن. حتا از دایرهی واژگانی و زبانورزی مشابهی بهره میگیرند.
بیشتر داستانها رئال هستند. بهخصوص داستانِ شش سانت رازی که توی دلم مانده، داستانی سر راست و روایتمحور است. در داستانهای واقعگرا، حقیقتمانندی، شاهکلیدِ داستان است. نویسنده در این داستان تلاش کرده مواد و مصالح لازم را طوری استفاده کند که داستانش در منظر خوانندگان از حقیقتمانندی لازم برخودار باشد. راوی یا خیاطی صداقت در حین سفارش تهیهی لباس از یکی از مشتریهایش به نام خانم یگانه، عاشق او میشود که اهل یکی از کشورهای آسیا میانه است. راوی چهار هزار و پانصد تکه پیراهن از او سفارش میگیرد که قرارشان مطابق الگویی ست که باید بدوزد. ولی بعد از دوخت، متوجه اشتباه خود میشود که لباسها چند سانتیمتر کوچکتر است. اما به جای آنکه راستش را با خانم یگانه در میان بگذارد، اشتباهی دیگر مرتکب میشود.
راوی فلاشبک میزند به زندگی پر از اشتباه گذشتهاش، به زنش سهیلا که راست دلش را برایش گفته و در آخر به راوی خیانت کرده. از طرف دیگر به رازهایی برمیگردد که با هر کسی در زندگیش درمیان گذاشته و چوبش را خورده است. اما راوی در عین حال لهله میزند و حتا عقدهاش میگیرد که رازش را با خانم یگانه که همان ابراز عشق است درمیان بگذارد. به این ترتیب گرهافکنی در داستان شکل میگیرد ولی در گرهگشایی اصلی داستان، به دلیل تعدد موضوعات همجوار و در نتیجه اغتشاش در متن، تردیدهایی در ذهن خواننده شکل میگیرد و سؤالبرانگیز میشود.
در این داستان کوتاه چون گرههای دیگری هم هستند که اتفاقاً محور اصلی و سلسلهجنبان این داستان است و به موازات هم در داستان پیش میروند، باید همهی فرعیهای موضوعی به دالان و شاهراه اصلی داستان ریخته شود. کمرنگ شدن گره اصلی داستان به دلایل چند صدایی شدن روایت خالی از اشکال نیست.
اما داستان فقط تنها باز آفرینی واقعیتها نیست. خلاقیت و تخیل نویسنده هم هست که همراه این بازنمایی، مضامینی نو به وجود میآورد و ایماژهای هنری، واقعیت جدیدی را شکل میدهد. اما در داستان شناژبندی، داستان کمی از نظر فرم، پیچیده و زیرجلدی ست. بحران روابط با کنش شخصیت زن و مرد به درون متن راه پیدا میکند و حقیقتنمایی داستان آشکار میشود. در داستان «شش سانت رازی که توی دلم مانده» راویت غریزی ست و گرهگشایی در داستان قدری پیرنگ را پس زده و حقیقتنمایی داستانی را خدشهدار کرده، اما این داستان به قول کارور آنقدر تراش خورده و هدفمند شده که با وجود ابهام در سلسلهی حوداث و توالی داستانی که البته یکی از شگردهای مؤلف به جهت زیبایی هنری ست، پیرنگ داستانی نقش پررنگ و بسامانی در پیشنمایی داستان داشته است و همین میتواند رابطهی علت و معلولی داستان را آشکار کند.
در مجموع ما با نویسندهای جدی و توانمند روبهرو هستیم که در کل، کار قابل قبولی ارائه داده و چنانکه نشان داده، میتواند قدمهای بلندی در عرصهی داستاننویسی بردارد.
با اندک ویرایش
۱ نظر
سپاس