موسیقی ایرانی، خصوصاً آوازهای آن، پر است از تحریرهایی با کلمات «عزیز» و «عزیز من» و «عزیزم» «ای دل» و «امان» و «ای داد» و مانند اینها. آوازها و تصنیفهای شجریان هم کم ندارد از اینها، آن هم با بیان خاص خودش که مجال توضیحش اینجا نیست و اهل موسیقی هم که به آن آگاه اند.
یکی از آلبومهای ماندگار شجریان آلبوم «جام تهی» است؛ محصول ذوق و خلاقیت و کوشش نامآورانی چون خود او، فرامرز پایور، حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج، و فریدون شهبازیان در مقام آهنگساز و تنظیمکننده. در این آلبوم ترانهای هست با نام «در کوچهسار شب» که شعرش از سایه است و شهبازیان آن را بر پایهی آهنگی از لطفی در مایهی سوزان دشتی آفریده است؛ همان «در این سرای بیکسی، کسی به در نمیزند» معروف. مضمون شعر این ترانه گلهای سوزان است از روزگار و تنهایی و غم یاری که جز در یک بیت به او مستقیم اشاره نمیشود:
دلِ خرابِ من دگر خرابتر نمیشود
که خنجرِ غمت ازین خرابتر نمیزند
این بیت به هر دلیلی در ساخت ترانه حذف شده، اما به جای آن، شجریان عبارت یگانهی «عزیز، عزیز، عزیزانم» را به سوزانترین لحن ممکن و کاملاً متفاوت با همهی «عزیز من» و مانندهاش در همهی آوازها و ترانههای دیگرش، دو بار میخواند. اگر دم دستتان نیست، از اینجا دانلود کنید و بشنوید. این ترانه را این روزها خیلی گوش میکنم و به این بخش آن که میرسم، گیر میافتم؛ ارکستر که در مایهی دشتی، سرخی شعلههای آتشی بزرگ را رنگ میزند، ناگهان خاموش میشود، و شجریان در سکوت، «عزیز…» را جوری صدا میکند که جز با چشم فروبسته و قلب درهمشکسته نمیتوان آن را شنید و بازشنید…
پ.ن
از بعد از اخراجیهای یکم (۱۳۸۶)، هیچ خبر و نشانی از فریدون شهبازیان ندیدهام و نشنیدهام. امسال او هفتادساله میشود. مباد که خبرش را عاقبت از اتاق مراقبتهای ویژه بشنویم! کسی اگر خبری از او دارد، بنویسد برای من و دیگران.
بدون نظر