چندان اهل بازیهای وبلاگی نیستم، ولی وقتی نویسندگان دو دوبلاگ ملکوت و نامههای سوشیانت هزارم، دعوتم کرده باشند، ناگزیرم، چند خطی بنویسم، از تأثیرگذارترینها بر من و زندگیام. خوب است که قرار نیست تأثیرگذارترینها لزوماً آدم باشند. و برای خودم هم عجیب است که آدمهای چندانی بر من و زندگیام تأثیر شگرفی نگذاشتهاند، چه رسد به این که بزرگان و نوابغی باشند چون حافظ و فروغ و سروش و مهرجویی و عمر خیام و دیگران. شاید به این دلیل که هنوز «آدم» نشدهام! تأثیرگذارترینها بر من و زندگیام از این قرارند:
تأثیرگذارترین دوران: جنگ. آن چه امروز هستم و آنچه امروز نیستم، زیر تأثیر جنگ هشتسالهی عراق و ایران است. نوجوانی من همه در جنگ گذشت. بارها نزدیک شدن به مرز «مرگ»، و دستِکم دوبار عبور از آن مرز و بازگشت از آن، عمیقترین تأثیر را بر نگرش من به اشتغال گندی به نام «زندگی» گذاشت و تا درونیترین ریشههای روح و جانم را درنوردید، چنان که هنوز به روشنی میبینم که آنچه از من دیگران را شگفتزده میکند یا آزار میدهد، و آن چه از من خودم را خلاص میکند، به گونهای ناگفتنی، ریشه در تأثیر آن جنگ دارد؛ جنگی که پیامدهای اجتماعی و سیاسی بسیار تلخی برای ایران داشت، و هنوز که هنوز است، نگذاشتهاند و نتوانستهایم سر بر آوریم از آن و عبور کنیم و پیش رویم؛ ولی در عین حال، جنگی بود که نسلی مجنون را به یادگار گذاشت؛ نسلی که شمار بسیاری از آنها در گرفت و گیرهای زندگی گم و گور شدند و اکنون، بیشتر از هر منتقدِ محقِ بیرون از گودی درد میکشند و چشم فرو میبندند و زبان در کام میکشند.
تأثیرگذارترین آدم: هفده سال پیش، در اصفهان، به تصادفِ روزگار با شخصی آشنا شدم به نام دکتر کرمانی، و دو سه ماهی را با او دمخور بودم به گپ و گفت. سالهاست که دیگر هیچ نشانی از او ندارم. حاصل آن مراوده، مسیر زندگیام را چنان تغییر داد، که کمترین جلوهی بیرونی آن، مهاجرت من به تهران بود و بزرگترین جلوهی آن شاید، همین شخصیتِ کنونی و فعالیتهایم باشد که دشمنان بسیار دارد و اندک دوستان فرهیخته و بینظیر.
تأثیرگذارترین رابطه: رفاقت چندین سالهام با محمدحسن شهسواری، که به طور جدی از سال ۱۳۷۲ آغاز شده، تنها رفاقتی بوده برای من که بر پایهی «مهر»، «اعتماد» و «بده بستان متداوم» فکری، کاری و عاطفی بنا شده و برکاتِ بسیار و عمیقاش هنوز که هنوز است، پیش چشمام نمایان است. رفاقت با او چنان تأثیرگذار بوده که آن را «سرمایه»ای جدی در زندگیام میدانم.
تأثیرگذارترین اثر و شخصیت: پیش از این دربارهی لوئیس بونوئل گفتهام که شخصیت خودش و خصوصاً کتاب زندگینامهی خودنوشتاش «با آخرین نفسهایم»، بیش از فیلمهای بینظیرش بر من اثر گذاشته است. درست در اوج غلتیدن به ورطهی «پوچگرایی»، آشنا شدن با بونوئل، زاویهی تازهای را برابر نگاهم گشود که از آن زاویه، زندگی با همهی جزییات و جنبههای عام و روشنفکرانهاش، سادهتر، شوخیآمیزتر و لذتبخشتر به چشمام آمد و از آن پس آسودهتر زیستهام؛ هرچند دو سه سالیست که دست و پایم برای بروز رفتارهای «بونوئلی» بسته شده و به همان اندازه از آسودگی ذهنم هم کاسته شده است.
به رسم این بازی، خیلی مایلام کسانی چون (به ترتیب الفبا) داریوش آشوری، سعید حنایی کاشانی، پرستو دوکوهکی، صنم دولتشاهی، علیاصغر سیدآبادی، محمدحسن شهسواری، رضا قاسمی و عباس معروفی نیز بنویسند که تأثیرگذارترینها بر خودشان و زندگیشان چه بوده است.
بدون نظر