میگویند بیش از پنج هزار ناشر در کشورمان به تولید و نشر کتاب مشغولاند، اما متوسط شمارگان کتاب از مرز چهارهزار نسخه فراتر نرفته است. میگویند وزیر ارشاد در روزهایی که به عنوان وزیر پیشنهادی ارشاد معرفی شده بود، با اشاره به نارضایتی ناشران، نویسندگان و مخاطبان از وضیت نشر کتاب در ایران گفته بود: در حوزهی نشر هیچکس راضی نیست؛ نه ناشر، نه نویسنده و نه مخاطب. اولویت من خود نشر است. باید به جای پرداختن به هر چیز دیگر به خود کتاب بپردازیم. میگویند فضای نشر فقط با عدمصدور مجوز نشر و عدم اعلام وصول روبهرو نیست، بلکه فضا دارد امنیتی هم میشود. میگویند در شهر کتاب نیاوران، چند نفر رفتهاند و از «متصدیان فروش کتاب» تعهد کتبی گرفتهاند که کتابهای خاصی از جمله ترجمههای ترانههای خارجی را به مشتریان نفروشند. میگویند پس از اعتراض های بسیار ناشران در مورد تأخیر در اعلام وصول کتابها که در مرحلهی پس از صحافی انجام میشود تا هزینهی مضاعفی بر دوش ناشر نیفتد، تازگیها اعلاموصول به شکل صوری انجام میشود تا ناشران کتابهایشان را ببرند در انبارهایشان حبس کنند و منتظر مجوزهای تازهتر برای توزیع بمانند. میگویند بحث داغ پشتپردهی این روزها، بحث «اتحادیهی ناشران» به عنوان آخرین پایگاه مدنی روشنفکران و نویسندگان است که میخواهند با استفادهی شیطنتآمیز از یک بند اساسنامهی آن، ناشران متمایل به روشنفکران را از دایرهی انتخاب بیرون بگذارند. میگویند به همین دلیل، ناشران کمتر جرأت اعتراض علنی دارند تا موقعیتشان در انتخابات اتحادیه به خطر نیفتد و خسارت بزرگتری را متحمل نشوند. میگویند حتی نویسندگان معروف به نویسندگان انقلابی هم از ترکشهای تغییر مدیریتهای اخیر بینصیب نماندهاند و زود است که صدای آنها هم به اعتراض بلند شود. میگویند در ارشاد به یکی از نویسندگان که کتابش اجازهی چاپ نگرفته، گفته شده که کتاب در ایران مثل ماهی ازونبرون است؛ باید منتظر بمانند، ببینند چه زمانی، چه کسی میآید تا ماهی ازونبرون را در ارشاد دوباره حلال اعلام کند! خیلی چیزهای دیگر هم میگویند. از این میگویندها که بگذریم، کندوکاوی کردم در خبرها و گفتوگو کردم با برخی ناشران و نویسندگان که حاصلش یک آمار دستوپاشکسته و ناقص است از آثاری که چشمانتظار کرم و مهر مدیران ارشاد ماندهاند؛ به قرار زیر:
ـ رمان «من، منصور و آلبرایت» تازهترین و به تعبیر نویسنده «متفاوتترین و بیاشکالترین» اثر فرخنده حاجیزاده: پس از شش ماه علافی، اجازهی چاپ نگرفت و توقیف شد.
ـ «غزل غزلهای سلیمان» بازسرایی مسعود امینی: پس از چاپ توقیف شد و احتمالا باید خمیر شود.
ـ «کتاب آوازهای داوود» شاهرخ تندرو صالح: پس از چاپ، خمیر شد.
ـ مجموعهداستان «سمت تاریک کلمات» حسین سناپور: ۴ داستان آن باید حذف کامل میشد که نویسنده رضایت نداد.
ـ رمان «به گزارش ادراهی هواشناسی، فردا این خورشید لعنتی» نخستین رمان مهدی یزدانیخرم: ماهها پس از چاپ، علاف اعلام وصول.
ـ حدود بیست کتاب از نشر چشمه: سرگردان در مراحل مجوز چاپ و اعلام وصول پس از چاپ.
ـ حدود سی و پنج کتاب از نشر ققنوس: چاپ شدهاند، ولی علاف در مرحلهی اعلام وصول.
ـ یک کتاب از خسرو معتضد مؤلف مشهور رمانهای تاریخی: مجوز گرفته، چاپ شده، ولی اجازهی پخش ندارد.
ـ سه کتاب «انتری که لوطیاش مرده بود»، «چراغ آخر» و «خیمه شببازی» صادق چوبک از نشر گل جامهدران: در انباری خود ناشر صورتجلسه شده و ممنوعالخروجاند.
ـ از نشر مروارید، چاپهای یازدهم «باغ آینه» احمد شاملو، بیستودوم «زمستان»، هجدهم «آخر شاهنامه»، چهاردم «از این اوستا» و سیزدهم «ارغنون» از مهدی اخوان ثالث: چاپ شدهاند، ولی در مرحلهی اعلام وصول متوقف ماندهاند.
ـ از همین نشر (مروراید) رمان «روزی از روزهای زندگی» مانلیو آرگهتا با ترجمهی پری منصوری و «وقتی از عشق حرف میزنیم» ریموند کارور با ترجمهی مشترک پریسا سلیمانزاده و زیبا گنجی: مدتهاست چاپ شدهاند، ولی در مرحلهی اعلام وصول متوقف ماندهاند.
ـ ترجمهی رمانهای «هرگز فراموشم نکن» اثر کازوئو ایشی گورو و «موجها»ی ویرجینا وولف و «سیاهاب» اثر جویس کارول، هر سه با ترجمهی مهدی غبرایی: علاف مجوز
ـ رمان «بند نسوان» نوشتهی علیرضا محمودی ایرانمهر: علاف مجوز
ـ تمام کتابهای صادق هدایت و کتابهای دربارهی او: «یکصد سالگی صادق هدایت در ایران و جهان» مجوز نشر داشته، ولی وقتی طرح روی جلد آن برای کسب مجوز فرستاده شده، خود کتاب هم مجددا خواسته شده و بیش از سه ماه است که معطل است. «سگ ولگرد» پنجزبانه هم که مجوز نشر داشته و بیش از ۱۵ بار منتشر شده، بلاتکلیف است. «تاریکخانه» پنجزبانه هم که پس از انقلاب ۱۳ بار منتشر شده، منتظر دریافت مجوز نشر است. «یاد هدایت ۸۳» مجموعهای از بهترین داستانهای مسابقهی داستان کوتاهنویسی صادق هدایت هم بیش از هشت ماه است که نتوانسته مجوز چاپ بگیرد. ۱۰ عنوان از داستانهای دیگر صادق هدایت نیز ازسوی نشر صادق هدایت برای کسب مجوز به وزارت ارشاد فرستاده شده که کلا با مخالفت روبهرو شدهاند.
ـ مجموعهنمایشهای «هارولد پینتر» با ترجمهی جلال بایرام: توقیف.
ـ «صید قزلآلا» برگردان هوشیار انصاریفر: علاف مجوز.
ـ حسن محمودی از ارائهی نخستین رمانش «کلاغها میروند در نجفآباد بمیرند» به ارشاد برای دریافت مجوز اساسا ناامید است.
ـ محمدحسن شهسواری رمان دومش را که ادامهی رمان «پاگرد» است، با توجه به وضع موجود رها کرده و سراغش نمیرود.
ـ محمدرضا کاتب به قول خودش نشسته و بهجای چکشکاری ادبی تازهترین رمانش، آن را به دست خودش سانسور میکند تا شانس دریافت مجوز آن بیشتر شود.
این سیاهه در حد توانایی من فراهم شده و احتمالا مفصلتر است. آسیب اقتصادیای که از این وضعیت دامن ناشران و نویسندگان و مترجمان و اصناف حاشیهای دیگر را میگیرد، تنها یک روی سکه است. وقتی این گزارش فشرده را برای محمدحسن شهسواری مرور کردم، روی دیگر سکه را بیان کرد و حرفهایی زد که ترجیح میدهم خلاصهی این حرفها را اینجا بیاورم تا خودتان بخوانید:
در نوشتهای که در آن رابطهی انقلاب و رمان را بررسی کردهام و قرار است به زودی در روزنامهی شرق چاپ شود، اشارهای کوچک هم به وضعیت حال کردهام. تقریباً از ابتدای قرن و روی کار آمدن دولت مدرن در ایران، رابطهای پر سوءظن میان هنرمندان و حکومت مرکزی برقرار بوده است. هنرمندان از استبداد و تک صدایی نالیدهاند و حکومتیان از آب به آسیاب دشمن ریختن. به همین سبب هنرمندان و البته نویسندگان مانند خارپشتی در خود جمع شدهاند و این وضعیت خارپشتی، گاه منجر شده است به دوری نویسندگان از زندگی جاری مردم و آنچه در حال رخدادن است. البته که حکومتیان خارپشت را به سیمرغ ترجیح میدهند. پس از انقلاب هم، هنرمندان دلبسته به انقلاب با دوری از تجربهی هنر پیش از انقلاب و ذوقورزیهای نیک آن، خود را محروم کردند از این همه.
اما دوم خرداد هفتاد و شش نقطهعطفی در ادبیات و هنر ایران بود. در سالهای پس از آن، سوءظنهای فراوان میان نویسندگان و حاکمان به طور قابلتوجهی کاسته شد. این نزدیکی باعث شد نویسندگان انقلابی با تجربیات پیش از خود بیشتر آشنا شوند. از سوی دیگر نویسندگانی که پیرو پیشینیان بودند و منتقد وضع موجود، با درگیری بیشتر با ذات جامعه، آن قدر بیگانه با خواستها و رؤیاهای مردم نباشند.
اینک آن گروه از نویسندگان انقلابی که همچنان نویسنده باقی ماندهاند و به سلک مدیران سیاسی و فرهنگی درنیامدهاند، در آثارشان به ذات ادبیات نزدیک میشوند. همزمان نیز آن دسته از نویسندگان منتقد که قبای ادیب بودن را بر خرقهی چریک بودن ترجیح میدهند، بیش از پیش به ذائقهی مردم و اتفاقات جاری مملکت، احترام میگذارند. ترسم که گرفت و گیرهای اخیر در حوزهی ادبیات، باز نویسندگان را به هیأت خارپشتان درآورد و عطای «از روز نوشتن» و «با روز نوشتن» را به لقایش ببخشند. چنین مباد.
بدون نظر