هرچند وزارت ارشاد مصمم بود در غروب غمانگیز دولت خاتمی، محض آخرین ژست فرهنگی هم که شده، در عرصهی رمان هم کتاب سال خود را معرفی کند؛ ولی نه تنها در برابر گروه فشار تا کمر سر خم کرد و هیچ رمانی را به عنوان کتاب سال معرفی نکرد که حتا بیهیچ پروای فرهنگی و یا اخلاقی انتظار مشتاقان را با واکنشی دور از صداقت پاسخ گفت. یک خبر ساده: هیأت داوران اثری را برنگزیدهاند. ولی مدیران دبیرخانهی کتاب سال حساب ابوالحسن نجفی را نکرده بودند که پیرمردیست آردبیخته و الکآویخته و دیگر از او گذشته که بخواهد زیر فشار کام فرو بندد و یا اهل بازی کودکانهی «تکذیب» باشد. نجفی تنها داوری که رسما عضویت خود را در این گروه اعلام کرده بود، در گفتوگویی کوتاه اعلام کرد «در جلسهی نهایی هیات داوران، همه متفقالقول بودند که جایزه را به این کتاب [نامها و سایهها ـ محمدرحیم اخوت] بدهند… نمیدانم چطور شد که جایزه را به رمان ” نامها و سایهها” ندادند.» بنا ندارم روایت نقش پنهان و مؤثر گروه فشار عرصهی ادبیات داستانی ایران را بازخوانی کنم. روی سخنم هم بهشیوهی پیشترهایم نه شخص وزیر است و نه مدیران مربوط؛ بلکه تلاشم این است که رفتار ارشاد را نسبت به کتاب سال ایران در عرصهی ادبیات، طی چند دورهی اخیر بازخوانی کنم تا ببینم این رفتار به کدام قطب میل کرده؛ مثبت یا منفی؟
تا سال ۱۳۸۱ نوزده دوره معرفی کتاب سال در ایران برگزار شده بود و تا آن زمان، وزارت ارشاد نخواسته بود و یا جرأت نکرده بود در حوزهی رمان هم کتاب سال معرفی کند. در آستانهی برگزاری مراسم کتاب سال ۸۱ معاونت فرهنگی ارشاد با استفاده از واژهی «احتمالا» در معرفی رمان سال استفاده کرد و پس از دریافت بازخوردهای آشکار و پنهان و اطمینان یافتن از بیخطر بودن اثر برگزیده، سرانجام رمان «چراغها را من خاموش میکنم» را به عنوان رمان سال اعلام کرد. قویترین گروه فشاری که باعث این تأخیر شد، گروهی بودند از نویسندگان و منتقدان که زیر عنوان «انجمن قلم» شناخته میشوند. تلاش ارشاد برای معرفی رمان سال طی دو سال پیش از آن نیز بهخاطر فشار این گروه شکست خورده بود و در هر دو مورد، روز آخر یکهو بنا شد از آثار ِ معرفی شده توسط داوران فقط تقدیر شود، همین.
در سال ۸۰ این اتفاق برای “خسرو حمزوی” افتاد با رمان “شهری که زیر درختان سدر مرد”. در آخرین لحظه بهرغم نظر هیأت داوران تصمیم گرفته شد از این اثر صرفا تقدیر شود که همین تقدیر نیز مایهی دردسر شد. بیچاره حمزوی از طرف گروه فشار به تمسخر رهبر فقید ایران در رمانش متهم شد که برای رفع اتهامات از خود، دوبار مجبور به نوشتن یادداشتهایی شد که انگیزهی نگارششان روح هر آزادهای را آزرد و حتا تا مدتی جرأت بازگشت به کشور را هم نداشت؟ یک سال پیش از آن (۷۹) هم این اتفاق برای «نیمه غایب» رمان برجستهی «حسین سناپور» افتاد. این اثر هم بهرغم انتخاب داوران، نه به عنوان کتاب سال معرفی شد و نه در مراسم کتاب سال از آن تقدیر شد، بلکه در هفتهی کتاب صرفا از آن تقدیر به عمل آمد [چه واژهی احمقانهای!]. سناپور در آن زمان گفت که بهتر است دولتیها کلا دست از سر نویسندگان ادبیات بردارند و راحتشان بگذارند. دولتیها این توصیهی سناپور را نشنیده گرفتند و با اعلام بهترین رمان سال در سال ۸۱، این تابو را شکستند. بدینسان افقی نیمهروشن فراروی نویسندگان و فضای ادبی کشور گشوده شد.
اما جسارت ارشاد در معرفی رمان سال، یک نکتهی مبهم و تاریک برای خودش باقی گذاشت. رمان «زویا پیرزاد» بهرغم شایستگیهای بسیارش در زبان و ساختار، کمترین رویارویی را با ساختار قدرت و تبعات فرهنگی اجتماعی قدرت داشت و این ویژگی به شهامتِ دولتمردان در شکستن طلسم افزوده بود. این وضعیت وقتی معنای خاصی به خود گرفت که رقابت اصلی میان رمان پیرزاد و رمان «همنوایی شبانهی ارکستر چوبها» درگرفت. رمان «رضا قاسمی» اثری بود که وضعیتی متفاوت نسبت به رمان پیرزاد داشت و اعلام آن میتوانست برای ارشاد دردسرساز باشد. این جدال سرانجام با بهانهای کوچک خاتمه یافت. اعلام شد زمانِ انتشار رمان قاسمی نه ۸۰ که ۸۱ است و باید در سیاههی آثار سال بعد قرار بگیرد. هرچند این رمان در سال بعد هم از زیر دستان داوران بیرون کشیده شد و به فراموشی سپرده شد، اما نفس اعلام رمان سال، رویداد فرخندهای بود که تلخیهای کام فضای ادبی کشور را فرو نشاند.
در سال ۱۳۸۲ افکار عمومی نویسندگان و منتقدان براین باور بود که رمانی که شایستهی عنوان رمان سال باشد، در سیاههی آثار وجود ندارد. دبیرخانهی کتاب سال، با توجه به این وضعیت و با نادیده گرفتن رمان رضا قاسمی، هیچ اثری را به عنوان رمان سال اعلام نکرد و حتا توصیههای ضعیف برای توجه به رمان «پرندهی من» فریبا وفی را نیز رد کرد. اما در همین سال در حوزهی نشر و در درون ادارهی کتاب ارشاد اتفاقی افتاد که دامنهی تأثیر آن تا زمان حاضر نیز کشیده شده است. از اوایل تابستان ۱۳۸۲، ذرهبین اصولگرایان بر ادارهی کتاب، قطر بیشتری پیدا کرد و با بازداشت چند ناشر و نویسنده و حتا مدیرکل کتاب ارشاد، فضای نشر دچار بحران شد. نمود این بحران در ماجرای مربوط به انتشار دو کتاب «زنان موسیقی ایران» و «زنان پردهنشین و مردان جوشنپوش» دیده شد که همگی دستاندرکاران نشر آنها به یک سال حبس تعلیقی محکوم شدند و مدیرکل کتاب نیز برای همیشه از تصدی مسئولیت خود و مسئولیتهای مشابه محروم شد. گرچه او مسئولیت بررسی و ممیزی (سانسور) را در ارشاد به عهده داشت، ولی اقدام اصولگرایان چنان توهینآمیز و خلاف آزادی بیان تلقی شد که طنزی تلخ در تاریخ فرهنگی ایران شکل گرفت. اگر اشتباه نکنم، کانون نویسندگان ایران یا بخشی از آن یا گروه مستقلی از روشنفکران چون ایشان در حمایت از حقوق انسانی مدیر سانسور در ارشاد بیانیه صادر کردند.
به هرحال این ماجرا بهعنوان یک زهرچشم و مانور قدرت ارزیابی شد که ریشهی آن را میشد در توصیههای امنیتی ـ فرهنگی طیف تندروی اصولگرایان در روزنامههایشان دید. در مردادماه ۸۲ یکی از روزنامهی مهم این طیف در سرمقالهای بسیار صریح و خشن رسما توصیه کرد: «حوزهی مدیریت فرهنگی ارشاد از برخی ناخالصیها پاکسازی شود.» این سرمقاله در واکنش به نامهی وزیر ارشاد به خاتمی در حمایت از نویسندگان و ناشران منتشر شد که وزیر ارشاد در این جدال، سرانجام ناچار شد میدان را به حریف واگذار کند و معاونت فرهنگی ارشاد را به خواست و تعبیر توصیهکنندگان پاکسازی کند. بدینسان سال ۱۳۸۲ بدون رمان سال گذشت و مدیریت جدید ادارهی کتاب ارشاد خود را برای انجام وظیفه در سال بعد آماده کرد.
سال ۱۳۸۳ نیز که روزهای پایانی آن به سختی بر فضای سیاسی و فرهنگی ایران در حال عبور است، برای فضای ادبی کشور بدون بهترین رمان سال ایران گذشت. امسال سیاههی آثار ادبیات داستانی جدید ایران چندان لاغر نبود. با توجه به برگزاری همهی داوریهای ادبی، انتظار میرفت تجربهی سال ۱۳۸۱ در دبیرخانهی کتاب سال ایران تکرار شود. اعلام بهترین رمان سال ایران میتوانست آخرین اقدام فرهنگی مؤثری باشد که دولت خاتمی مجری آن است. مجریان دبیرخانه هم با توجه به همین موضوع، اشتیاق فراوانی نشان دادند. رئیس ادارهی کتاب ارشاد که مسئولیت بررسی و ممیزی نشر را به عهده دارد، هرچند زیر فشار اصولگرایان نتوانسته کارنامهی رضایتبخشی نزد جامعهی نویسندگان روشنفکر ایران کسب کند؛ ولی اعلام کتاب سال به توجه به مسئولیت مضاعف او (دبیر کتاب سال ایران) میتوانست دستِکم یک نمرهی خوب بر کارنامهی او و بالطبع کارنامهی فرهنگی دولت خاتمی بیفزاید. اما چنین نشد. اعلام شد که شعر، رمان و مجموعهداستان ایرانی، سهمی از جوایز کتاب سال ندارند. اگر در سالهای گذشته، هیأت داوران کتاب سال (که همواره در سایهاند) در واهمهای هرچند تلخ و محافظهکارنه ولی پذیرفتنی و آیندهنگرانه واکنش صریحی به رفتار نهایی دبیرخانه نشان نمیدادند، امسال ابوالحسن نجفی نخست عضویت خود را در این هیأت رسما اعلام کرد و پس از آن نیز فاش کرد که رمان «نامها و سایهها» اثر محمدرحیم اخوت به اتفاق آرای داوران، به عنوان کتاب سال ایران به دبیرخانه معرفی شده و حتا خود او هم نمیداند که چرا اعلام نشده است. این تصمیم در آخرین لحظات گرفته شده و میتوان علت آن را حدس زد. رمان اخوت را از منظر گروه فشار اگر بنگری، هیچ معارضهای با نظام ندارد؛ ولی افزون بر چند مورد توصیف در رمان که از نظر اخلاقی (از سوی ایشان) پذیرفته نیست، اساسا رمانی که قرار باشد به عنوان کتاب سال ایران اعلام شود باید زیبندهی فرهنگ مقبول نظام نیز باشد که اثر اخوت از دیدگاه ایشان چنین نیست. توجه کنید که از این اثر حتا تقدیر هم نشد.
فاشگویی نجفی، باعث شد احساس افکار عمومی جامعهی روشنفکری ایران نسبت به رفتار ناصادقانهی مدیران مربوط در ارشاد تحریک شود. اما هم احساسها زودگذرند و هم این رفتار در شرایط مقبوض فرهنگی کنونی کشور قابل درک است. آن چه میتواند نگرانکننده باشد، این است که در سالهای آینده، «سنت» انتخاب و اعلام کتاب سال بهگونهای دیگر شکسته شود. در هیچ دورهای از کتاب سال آثاری که فاقد ارزش و اصطلاحاً سفارشی باشند، به عنوان کتاب سال معرفینشدهاند و یا از آنها تقدیر نشده است. دو سال پیش به هنگام اعلام نخستین کتاب سال ایران در عرصهی ادبیات، این سنت را انگیزهی مؤثری دانستم برای این که جامعهی روشنفکری ایران با حفظ سمتِ اپوزیسیونی، زمینه را از جانب خویش چنان فراهم کند که در سالهای بعد آثار حساسیتبرانگیز نیز در زمرهی برگزیدگان کتاب سال از جانب نظام پذیرفته شوند. از ضعف استقلال دولت یا از شدت نفوذ گروه فشار، به هرحال دولت خاتمی در گرفتن آخرین ژست فرهنگی فرهنگیاش ناکام ماند؛ اما مهمتر از آن ـ در آستانهی دگرگونیهای ساختار قدرت در ایران ـ میتواند این باشد که در سالهای آینده آیا دستِکم سنت سکوت در برابر آثار برتر ادبیات در ایران حفظ خواهد شد یا این سنت نیز شکسته خواهد شد و آثار بیارزش و سفارشی به حریم معتبر و فرهنگی کتاب سال ایران نفوذ خواهند کرد و بر صدر خواهند نشست؟
پیشنیههای این یادداشت در خوابگرد
:: معرفی کتاب سال؛ مستقل یا زیر نفوذ؟ [۸ بهمن ۱۳۸۱]
:: فرافکنی یا ظرافتِ معاون وزیر ارشاد؟ [۱۲ بهمن ۱۳۸۱]
:: آشتی ِنویسندگان ایران با قدرت یا…؟ [۱۶ بهمن ۱۳۸۱]
:: صدایتان را نمیشنوم آقای وزیر، لطفا بلندتر! [۱ مرداد ۱۳۸۲]
:: آقای وزیر، این چوب دو سر طلا را آب بکشید لطفا! [۲۰ مرداد ۱۳۸۲]
:: هشدار جدی به مروجان فساد، نویسندگان سابق! [۳۱ مرداد ۱۳۸۲]
بدون نظر