:: اول از همه این که پنجرهی پشتی بهروز شد.
:: چند روز پیش مجموعهداستانی به من رسید از یک داستاننویس کرمانی که اتفاقا وبلاگنویس هم هست. گفتوگویی مختصر بینمان ردوبدل شد و حرفهایش زخم کهنهای را در من بیدار کرد. اگر داستاننویسان جوان در پایتخت برای چاپ و توزیع کتابشان از جان مایه میگذارند و هزارجور مشقت و بدبختی را تحمل میکنند و آخر کار هم بههمت مافیای توزیع کتاب، گوشهی خانهشان را میکنند انبار اولین کتابشان؛ این وضعیت دلخراش در شهرستانها بهمراتب دلخراشتر است. وضعیت از این دلخراشتر که علیاکبر کرمانینژاد، همین دوست داستاننویس کرمانی همهی امیدش بشود همین که در خوابگرد چیزی دربارهی کتابش نوشته شود؟ چه بنویسم؟
مجموعهداستان او را با عنوان «شما چیزی گم نکردین؟» خواندم. ۱۲داستان کوتاه است که شمار بیشتر آنها فضایی بومی دارند و البته با مضامینی غالبا آشنا و تلخ. کرمانینژاد در نخستین تجربهی خود با توجه به موقعیت زندگی خود، گامی به پیش برداشته و دستکم توانسته چندین تکنیک روایی را در یک مجموعه آزمایش کند. اما وجه اندیشگی داستانها دچار شعارزدگی و تحمیلشدن بر اصل داستانهاست. من به داستاننویسانی در موقعیت اجتماعی و جغرافیایی کرمانینژاد حق میدهم که خیلی حرفها در گلوشان مانده باشد، اما این دوستان درعینحال خوب میدانند که خوب داستان گفتن مهمتر از داستان خوب گفتن است. کرمانینژاد این شهامت را داشته که در بیشتر داستانهای مجموعهاش در دام فراگیر روابط سانتیمانتال آدمهای استرلیزه نیفتد و بیمحابا پابگذارد وسط جامعهی پیرامونش، اما مگر یک داستان کوتاه چهقدر ظرفیت دارد برای برونریزی دردها و حرمانهای نویسنده؟ من آرزو میکنم عزیزانی چون کرمانینژاد با توجه به ارتباطات بیمرز اینترنتی، فقدان کارگاههای داستاننویسی و نویسندگان برجستهی دردسترس را، خود جبران کنند.
من هرچه به ذهنم رسید نوشتم، ولی آیا این موضوع مشکل اساسی توزیع کتاب را حل میکند؟ یا کرمانینژاد پس از این همه مصیبت برای چاپ مجموعهاش در شهر کرمان، از حالا تا نمیدانم کی هم باید دایم کتاب پست کند برای این و آن تا دلخوش باشد که مثلا ۱۰۰نفر کتابش را طی یک سال خواندهاند؟ گور پدر توزیع، شما خوانندگان خوابگرد که اهل داستان هستید اگر جایی چشمتان افتاد به این کتاب و خصوصا اگر از کرمان عبور کردید، دقت کنید ببینید چیزی گم نکردهاید؟
:: این «نیمفاصله» هم در درستنوشتن، انگار شده دردسر. دوستان عزیز! اگر از ویندوزهای فارسیشده استفاده میکنید که طبیعتا shift+space میشود همان «نیمفاصله». اگر هم از ویندوزهای ۲۰۰۰ و یا XP استفاده میکنید، کافیست این برنامهی کمحجم «TrayLayout» را از اینجا دانلود کنید. این فایل zip است و ملکوت آن را برای دانلود روی سایتش گذاشته. پس از نصب، آنوقت shift+space روی کیبورد شما هم عمل میکند، ضمن این که با این برنامه امکان تعریف حروف برای کلیدهای مختلف را هم دارید. «نیمفاصله» بسیار چیز خوبیست، امتحان کنید!
:: هرچند در غلطنامهی۴، متن نمونه را بدون لینکدادن به وبلاگ موردنظر آورده بودم صرفا برای این یکوقت به صاحب محترم آن توهینی نکرده باشم، اما این دوست عزیز خودش کامنت گذاشته و وبلاگش را معرفی کرده و گله هم کرده که چرا متنش را بدون اجازه نسخهبرداری کردهام. رسما از این بزرگوار پوزش میخواهم و همانطور که میبینید لینکش را حالا گذاشتهام. هرچند نیت من خیر بود ولی حالا دیگر خیالم راحت است که دزدی نکردهام. بازهم از این عزیز پوزش میخواهم و آرزو میکنم در نگارش دقت بیشتری بهخرج دهند. راستی اگر باز به نمونهای نیاز داشتم چه خاکی باید توی سرم بریزم؟ لینک بدهم یا نه؟
:: و اما مارمولک. میتوانم خیلی چیزها دربارهی فیلم مارمولک بنویسم؛ دربارهی فیلمنامهی آن، ساختار دراماتیکیاش، بازیها، و بهخصوص کارگردانی شبهتلویزیونی آن. میتوانم نقاط قوت و ضعف فیلم را از نگاهی کاملا فنی بررسی کنم. میتوانم هم از دلایل استقبال بیسابقهی مردم از این فیلم بنویسم. اما نمینویسم. تنها مینویسم که دستمریزاد میگویم به رشد شعور هنری حاکمیت که توانسته به تعریفی جدید و موفق از سینمای سفارشی و پروپاگاندا برسد و بهجای وانهادن سینما و خفهکردن آن، به ظریفترین شکلهای ممکن بر آن دست بیندازد؛ همچنانکه انتظارش را میکشیدم. اگر از همهی خبرهای پشتپردهای که خبر از سفارشیبدون فیلم میدهند بگذرم، خود فیلم ـ نه برای مخاطب عام که برای نگاههای تیز ـ سراسر سفارش است و حقنه و ترمیم چهرهای که بازسازیاش اگر نه غیرممکن، دستِکم بسیار بسیار بیشتر از اینها کاردارد. مارمولک حاکمیت را حتما با نگاه تیز ببینید.
بدون نظر