خوابگرد قدیم

شهامت داوران پکا ستودنی‌ست، اما…

۲۹ مهر ۱۳۸۲

جوایز ادبی یکی یکی دارند اعلام می‌شوند و ظاهر ماجرا رفته‌رفته دارد پیچیده‌تر به‌نظر می‌آید. داوران پکا که مجموعه‌داستان را هنوز جزو کتاب‌ها حساب نمی‌کنند، روز گذشته، هیچ رمانی را هم شایسته‌ی معرفی به عنوان رمان برتر سال ندانستند ]خبر ایسنا[ .داوران مطبوعات اما رمان محمدرضا صفدری را رمان برتر سال اعلام کردند. این رمان کاندیدای پکا هم بود.

 

بگذارید کمی ساده‌تر نگاه کنیم

پکا معتقد است و رسما هم اعلام می‌کند که رمان برتر از دید آن‌ها باید رمانی باشد که بتوانند آن را به جامعه‌ی مخاطب عرضه کنند؛ به‌عنوان یک پیشنهاد عمومی‌ و نه برای خواص. این نگرش کاملا هم درست است، چون داوران پکا در واقع به نمایندگی از جامعه‌ی ناشران داوری می‌کنند و نه صرفا به نمایندگی از نویسندگان و منتقدان ادبی، و الا خواص که غالبا همه‌ی این آثار را می‌خوانند. از این منظر اقدام داوران پکا در معرفی نکردن اثر برتر، هم بسیار واقع‌بینانه است و هم شجاعانه. واقع‌بینانه به این‌خاطر که حداقل نه رمان صفدری و نه رمان جولایی به‌ هیچ‌وجه رمان‌های خوش‌خوانی برای عموم مخاطبان محسوب نمی‌شوند و انتخاب آن‌ها، هم می‌تواند برای نویسندگان‌شان مضر باشد، هم برای نویسندگان نوجو و جوان، و هم برای پکا. [متـن کـامـل] برای نویسندگان، چون دچار توهم اقبال عمومی می‌شوند؛ و برای نویسندگان دیگر، چون دچار اشتباه در جهت‌گیری می‌شوند؛ و برای پکا، چون خوانندگان اعتمادشان را نسبت به جایزه‌ی پکا از دست می‌دهند.

 

و اما گفتم شجاعانه؛ دلیلش مثل روز روشن است. وقتی جو مراسم، پس از قرائت بیانیه آن‌قدر قهرآمیز و تلخ و متلک‌بار شود، حسابش را بکنید که از این پس چه حرف و حدیث‌ها که دراین‌باره راه نمی‌افتد که اتفاقا راه افتاده، آن هم با سرعت و عمق بسیار! پس شجاعت می‌خواهد انصافا که در میان این جماعت دل‌نازک، چنین تصمیمی گرفته شود و اعلام شود؛ شجاعتی که دوستان من در داوری مطبوعات از خود نشان ندادند که البته با توجه به رویکرد متفاوت آن‌ها که همان جریان‌گریزی‌ست، این موضوع کمی، و البته کمی، قابل توجیه است.

پس تکرار می‌کنم که شهامت داوران پکا را باید ستود و باید پذیرفت که می‌شود گاهی و در واقع سالی، هیچ اثری را شایسته‌‌ی جایگاه کتاب سال ندانست.

 

اما حالا که همه چیز را ساده گفتم، این «اما» را هم ساده‌تر بگویم که رفتار نهایی داوران پکا به شدت دچار تناقض است.

داوران پکا درعین‌حال که هیچ اثری را شایسته‌ی معرفی به عموم خوانندگان ندانستند، آثاری را تحسین کردند که به همان مشکل خاص مخاطب‌گریزی دچارند، و این کار به زعم من ارزش اقدام شجاعانه‌شان را کم می‌کند. داوران پکا می‌توانستند دستِ‌کم اثری را تحسین کنند و یا به جمع کاندیداها اضافه کنند که هم ارزش ادبی نسبی داشته باشد و هم قابلیت فوق را داشته باشد. هم‌چنان که در دوره‌های گذشته چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم و یا نیمه‌ی غایب واقعا چنین ویژگی دوگانه‌ای را داشتند و حتا تجربه‌ی انتخاب اسفار کاتبان در یک دوره به آن‌ها ثابت کرد که نباید از معیار اصلی خود خارج شوند. نمی‌دانم آیا اسفار کاتبان اصلا به چاپ دوم هم رسید یا نه! همین رفتار متناقض است که باعثِ گمانه‌زنی‌های آن‌چنانی می‌شود و خبر اختلاف‌نظر جدی داوران در اعلام کتاب برگزیده پخش می‌شود که مثلا آن‌ها نتوانسته‌اند با هم به تفاهم برسند و به این روش مانور فرهنگی داده‌اند. به هیچ وجه مایل نیستم این موضوع حقیقت داشته باشد و فکر می‌کنم سوای واکنش‌های منفی عمومی، واکنش‌ تند منیرو روانی‌پور که سه چهار ساعت پس از ماجرا بروز داده، بیش‌تر به همین مساله بازمی‌گردد و به حاشیه‌های اخلاقی‌اش. کاش داوران این اقدام شجاعانه‌ی خود را چنان بی‌نقص انجام می‌دادند که به‌جز بی‌طاقت‌ها کسی قدرت متلک‌گویی به آن‌ها نمی‌یافت.

 

و اما حالا که هم پکا و هم داوران مطبوعات تکلیف رمان برتر را از دید خودشان روشن کردند، می‌خواهم یک ایراد اساسی هم بگیرم از سلیقه‌ی عمومی و کلی داوران ادبی. واژه‌ی سلیقه را به عمد به‌کار می‌برم. تا پیش از شروع داوری‌ها گمان می‌کردم رمان لکه‌های ته فنجان قهوه جزو معدود رمان‌های سال ۱۳۸۱ است که هم قابلیت‌های ادبی بسیار دارد و هم می‌تواند به عنوان یک پیشنهاد خوب به جامعه‌ی خوانندگان معرفی شود. این گونه نشد، چون سلیقه‌ی عمومی داوران ما به‌طرز ناآرامی یا به دنبال پیچیدگی‌های زبانی و فرمی‌ست و یا آن طرف پشت بام که سادگی و بی‌خاصیتی کامل است. من با رمان خانم وفی (از کاندیداهای پکا) آشنا نیستم ولی در میان سایر آثار هنوز معتقدم که رمان رضا ارژنگ (لکه‌های ته فنجان قهوه) که حتا کاندیدا هم نبود تنها رمانی‌ست که در پی موفقیت رمان زویا پیرزاد می‌توانست بار دیگر توجه عموم خوانندگان را به خود جلب کند و در کارنامه‌ی داوری امسال، یک نمره‌ی خوب به‌شمار آید. افسوس که چنین نشد.

 

 و در آخر تاکید می‌کنم بر بی‌طرفی خودم در این‌گونه مباحث و برای ناآشنایان با خودم اعلام می‌کنم که برخی از آثاری که صحبت‌شان رفت را من شخصا بسیار دوست می‌دارم، ولی این موضوع ربطی به موضوع مهم‌تری چون داوری ندارد. شاهد دندان‌شکن‌ دیگر این ادعا، برخورد نویسنده‌ی رمان لکه‌های ته فنجان قهوه  با من است که در عرصه‌ی عمومی یک نشریه‌ی ادبی، چنان بر من تاخت که اگر کمی بی‌طاقت بودم، حداقلش این بود که حالا دیگر باید شمشیر می‌کشیدم برایش! پس ناآشنایان با من، از هرگونه گمانه‌زنی در مورد عدم‌بی‌طرفی من در این گونه مباحث بپرهیزند لطفا!

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top