نشر افق که همین هفته ی گذشته یکی از رمان های تازه چاپ شده اش را به خاطر استقبال خوانندگان به چاپ دوم رساند، حاضر نشد رمان دوم همین نویسنده را قبول کند. کم تر پیش می آید درایران که رمانی جدی در کم تر از یک سال بدون آن که به مرحله ی داوری کتاب های سال برسد و احیانا جایزه ای هم بگیرد، چاپ دومش هم وارد بازار شود. “لکه های ته فنجان قهوه” اما هفته ی گذشته چاپ دومش هم وارد بازار شد. رضا ارژنگ نویسنده ی رمان را امروز به جای آن که خوشحال ببینم، دلخور و غمگین دیدم. پس از واکنش ناشر اولش علی رغم حال نامساعدی که دارد هنوز دنبال ناشری برای کار جدیدش می گردد اما هنوز اتفاقی نیفتاده. حالا که چند وقتی ست ناشران در زمینه ی چاپ رمان کورس گذاشته اند، جا می خورم از این که معیار قبول آثار از طرف آن ها را نمی فهمم. این ارژنگ هم آن قدر خجالتی و فروتن است که بعید می دانم تا کسی پیدا نشود و برایش پادرمیانی(بخوانید سفارش) نکند، رمان جدیدش ناشر پیدا کند.
راستی نکند که “لکه ها…” را هنوز نخوانده باشید! مردها را نمی دانم ولی خانم ها اگر نخوانده باشند قطعا ضرر کرده اند!
بدون نظر