سرزمین مأمورهای مخفی داستانهایی است از زندگی مردم در پشت دیوار برلین؛ زندگی در سایهی حکومتی که به ارتش اشتازی، پلیس مخفی مخوف جمهوری دمکراتیک آلمان شرقی، اتکا داشت. اشتازی ارتشی داخلی بود که تحت نظر دولت کار میکرد. وظیفهاش دانستن همهچیز بود دربارهی…
همانطور که احترازی از استعمال لغات یونانیِ داخل در فارسی در زبان خود نداریم (مانند پیاله و دیهیم و سپهر و الماس و درم و دینار و فنجان و لگن و قپان و کالبد و لنگر و پسته و...)، لازم هم نیست که دشمنی…
ادبیات داستانی بخش قابلتوجهی از مخاطبش را، چه در عامهی کتابخوانان و چه در میان اهل فیلم و سینما، بهدلیل اختلال در تولید رمان ژانر از دست داده. البته این به این معنا نیست که از فرداروز، اگر آفرینش و توزیع این قبیل رمانها…
دست انداختن تازه به دوران رسیدهها، بورژواها، اسنوبها و روشنفکرنماها، به چالش کشیدن نابرابریهای جنسیتی، نگاه قیممآبانهی جامعهی مردسالار فرانسه به زنان و البته استهزای ملیگرایی پرنخوت فرانسوی و نگاه کلیشهای آنها به «خارجیها» از موضوعات پرتکرار این واژهنامهی هجوآمیز است…
هجدهم شهریور استاد دکتر جلال خالقی مطلق، برجستهترین شاهنامهشناس جهان، هشتادساله شد. پژوهشگری که خود آغازگر کارِ خود بود و ادامهی هیچکس نبود. در غربت، یکّه و تنها، بدون برخورداری از حمایتِ نهادها، بیش از چهل سال عمر صرف تصحیح شاهنامه کرد…
در پژوهشی به تحلیل داستانهای کتاب فارسی کلاس اول و مقایسهی آن با داستانهای کتاب زبان کلاس اول در دو کشور شرقی و غربی یعنی چین به عنوان نمایندهی فرهنگ جمعگرا و آلمان به عنوان نمایندهی فرهنگ فردگرا پرداختیم. در این پژوهش، تحلیل روانشناختی…
وقتی از چیزی بیشتر از حد انتظارم کیفور میشوم، از تعریفِ کیفوری خودم سر باز میزنم. شاید از خودخواهی محض یا شاید هم از ناتوانی در بیان. شبیه معتادانی که نشئه میشوند و وقتی ازشان میپرسی کیف احوال؟ نهایت سر بالا میاندازند و درمیمانند…
استفاده از کلمهی «تهمانده» برای پیکر شهید حسن جنگجو، اعتراض برخی خوانندگان ارجمند کانال تلگرامی خوابگرد را برانگیخت. نخست اینکه انتخاب این کلمه عمدی بود همچنانکه در اغلب نوشتهها و خردهنوشتههایم نیز سعی میکنم تکتک کلمهها را با دقت انتخاب کنم. کار و دلمشغولی…
مرداد ۸۲ بود که در «دانشنامهی دانشگستر» هادی غبرایی برای قرارداد ترجمه و ویرایش مقالاتی به دفترمان آمد. مردی نسبتاً تنومند که موهای جوگندمیاش از پشت کمپشت شده بود ولی هنوز بالای سرش تکهای مو مانده بود. پیراهن چهارخانهی درشت سرخابی و شلوار مشکی…
داستان از اینجا شروع شد که یکی دو روز پیش کسی در توئیتر نوشت: «با دختردایی کرمونی دعوا کردم و نیشگونش گرفتم. رفت به مامانش گفت: من رو مالون گرفته. داد میزدم دروغگو، من فقط پنجِرو گرفتم.» پس از آن، دیگران هم شروع کردند…