مرداد ۸۲ بود که در «دانشنامهی دانشگستر» هادی غبرایی برای قرارداد ترجمه و ویرایش مقالاتی به دفترمان آمد. مردی نسبتاً تنومند که موهای جوگندمیاش از پشت کمپشت شده بود ولی هنوز بالای سرش تکهای مو مانده بود. پیراهن چهارخانهی درشت سرخابی و شلوار مشکی…