محمدحسن شهسواری: سه چهار سالی هست که در گپوگفتهای دوستانه، جلسات ادبی، کلاسها، مصاحبهها و یادداشتها، روی ژانر و اهمیتش تاکید میکنم. راستش اوایل هیچ فکر نمیکردم چون ژانر و ژانرنویسی از پیکرههای اصلی تاریخ ادبیات است، باید برای این تاکید دلیل هم بیاورم. اما دیدم گویا برای من که بخش مهمی از خواندههایم در رمان، به ژانر گذشته، این مسئله طبیعی ست. بسیار آدم فرهیخته و روشنفکر در این مملکت هستند که این کار را قبیح و سطح پایین میدانند. خب من هم سعی میکردم در حد تواناییهایم دلایلی بیاوریم که به خدا این طور نیست.
این بود تا روز اول کلاس مقدمات حرفهای شدن در رماننویسی که آقای محمودی برگزار میکرد. ایشان اتفاقا از آن دشمنان ادبیات موسوم به روشنفکری و هنری ست. بعد ایشان انتقادهایش را شروع کرد به این نوع از ادبیات و از بخشی از مقالهی «سوزان سانتاگ» مثال آورد. خلاصه من حیرت را در چشمان بیشتر بچهها دیدم. این بود که این متن را برایشان فرستادم. تا بگویم چرا ژانر. [متن کامل یادداشت]
بدون نظر