هنرمند اگر باشی، در رویارویی مردم با حکومت از مردم اگر فاصله بگیری، خیلی زود به وضعی میافتی که مثلاً علیرضا افتخاری افتاد در وقایع پس از انتخابات ۸۸. مردم پسات میزنند. چپچپ نگاهت میکنند. بیشتر اوقات هم اصلاً نگاهت نمیکنند. حاکمان به قاعدهی روزگار در رفت و آمد اند. عاقبت از آنان مانده میشوی و از مردم رانده. اما دستها و آغوش مردم همیشه باز است. کافی ست وقتی نگاهشان میکنی، بی هیچ حرفی حتا، شرم و پشیمانی در چشمانت ببینند. چه رسد به آن که فرزندت در حاشیهی ماجرای سوءاستفادهی احمدینژاد و مشایی از عزتالله انتظامی هنگام ثبتنام در وزارت کشور دست به نامه شود خطاب به انتظامی و با زبان بیِبانی بگوید که آی مردم، پدرم علیرضا افتخاری را ببخشید و ادعا کند که فریبش دادند و الی آخر.
آغوش مردم باز است حتا اگر هنگامی دست به نامه و بیانیه نوشتن شوی که زنگ عزیمت احمدینژاد و دار و دستهاش به هوا خاسته و باد جهتی دیگر یافته است. تو فقط برگرد علیرضا افتخاری. تو خوانندهی درجهی یکی نیستی، اما جایگاهت در حد «نیلوفرانه»ی زیبایت در میان مردم محفوظ است. کافی ست فقط برگردی. فقط جان خودت، جان این مردم، جان همان استاد شجریانی که برایش در ایسنا نامه نوشتهای، دیگر چیزی ننویس. یا اگر مینویسی، من حاضرم آن را پیش از انتشار، رایگان ویراستاری کنم تا هنگام بازگشت به مردم، دستِکم مضحکه نشوی. بند بندِ خندهدار نامهی سرگشادهات، لحن کودکانهی آن، حتا عنوان حیرتانگیزش یک طرف، این یک سطر شاهکارش یک طرف که خطاب به محمدرضا شجریان نوشتهای: “…کسی نیست ترقهای به زمین بزند تا همه از حصاری که سرمای وجودمان را احاطه کرده، بیدار شویم.” برگرد آقای افتخاری، ولی لطفاً بدون نامه، بدون حرف. ما هم قول میدهیم بازگشت شما به جمع خس و خاشاکیان را گرامی بداریم. [متن کامل نامهی علیرضا افتخاری به محمدرضا شجریان]
بدون نظر