خوابگرد قدیم

آیا باید این نام‌ها را به خاطر می‌سپردیم؟

۱۱ دی ۱۳۹۰

سال ۸۶ دبیر دومین دوره‌ی جایزه‌ی داستان کوتاه شهر کتاب بودم. از میان داستان‌های ۴۶۲ نویسنده، پانزده داستان به مرحله‌ی نهایی رسید. همان زمان یادداشتی نوشتم در روزنامه‌ی مرحوم اعتماد ملی با هدف معرفی این پانزده نفر با عنوان «این نام‌ها را به خاطر بسپارید». دیروز برخوردم به این مطلب و با خودم گفتم از برخی از این پانزده نفر هیچ اطلاعی ندارم. یعنی ما اشتباه کردیم؟

در ادامه، آن مطلب را با سرعنوان دیروز و خبرها یا بی‌خبری‌ام از این پانزده نفر را با عنوان امروز، بخوانید. [ادامـــه]

این نام‌ها را به خاطر بسپارید
معرفی پانزده نویسنده مرحله‌ی نهایی دومین دوره‌ی جایزه‌ی داستان کوتاه شهر کتاب

اشاره: دومین دوره‌ی داستان کوتاه شهر کتاب، امروز برندگانش را می‌شناسد. این دوره از نیمه‌ی آبان امسال کار خود را آغاز کرد و علی خدایی، سیدرضا شکراللهی، محمدحسن شهسواری، مصطفی مستور، مهسا محب‌علی و امیرعلی نجومیان، ۴۶۲ داستان رسیده به دبیرخانه جایزه را مطالعه کردند. در مرحله‌ی اول ۶۱ داستان انتخاب شدند و از میان آن‌ها پانزده داستان به مرحله‌ی نهایی رسیدند. در مطلبی که پیش رو دارید با نویسندگان داستان‌های مرحله‌ی نهایی، آشنا می‌شوید. بیشتر اطلاعات شخصی این نویسندگان، از پرسش‌نامه‌ای اخذ شده‌ که در اختیار آنان قرار گرفته بود. این که می‌بینید برخی مفصل‌تر معرفی شده‌اند و برخی مختصرتر، به سبب حجم پاسخ‌های خودشان است. برای هر داستان هم یکی دو جمله‌ای نوشته‌ شده تا با فضای آن‌ها آشنا شوید.

سعید ارکان‌زاده یزدی
دیروز:
این کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی، هشت سال است داستان‌نویسی را شروع کرده. تا به حال در هیچ کارگاه داستان‌نویسی شرکت نکرده. درباره‌ی داستان‌ کوتاه‌های تاثیر گذار هم معتقد است: «فارسی شکر است به خاطر شروع داستان کوتاه به شیوه مدرن در ایران. تمام داستان‌کوتاه‌های صادق هدایت به دلیل پخته شدن داستان‌نویسی مدرن ایران و نزدیک شدن به مقیاس‌های جهانی. تمام داستان‌های ابراهیم گلستان به سبب توجه به فرم و موفقیت آن در داستان کوتاه ایران. داستان‌های گلشیری در دوران اولیه داستان‌نویسی او را هم می‌توان تاثیرگذار دانست.» او  به «سعدی» بسیار علاقمند است. داستان او، «تربت» که میان دو برادر موتورسوار می‌گذرد، با واقعه‌ای مبهم آغاز می‌شود و با فضایی هوول‌آور به پایان می‌رسد. او انگار می‌داند چگونه با ابهامی که می‌آفریند، داستانی را شروع کند، ادامه دهد و به پایان رساند.

امروز: هیچ خبری از این نویسنده ندارم. آیا ممکن است از کارهای ادبی‌شان در این چند سال ما را خبردار کنند؟

ناهید انواری
این پزشک متخصص پاتوبیولوژی، از سال ۱۳۶۲ داستان‌نویسی را شروع کرده و در هیچ کارگاه داستانی هم شرکت نکرده است. از میان ایرانی‌ها، «بهرام صادقی» را می‌پسندد و از خارجی‌ها «سلینجر» و «چخوف». تجربه‌ی عمیقِ زیستن را در داستانش، «پژواک» به زیبایی نشان می‌دهد. راوی او مردی است که در آستانه‌ی فروپاشی خانواده. داستان او از آن دست داستان‌هایی است که آن را سهل و ممتنع می‌نامیم؛ داستان‌هایی که هنگام خواندن گمان می‌کنیم نوشتن‌شان آسان است ولی هنگام نوشتن می‌بینیم نباید به قضاوت اولیه‌مان اطمینان کنیم.

امروز: هیچ خبری از این نویسنده ندارم. کاش ما را از کارهای ادبی‌شان در این چند سال خبردار کنند.

سمیرا آرامی
کاردانی حسابداری دارد و ۱۰ سال است که داستان می‌نویسد. شش ماه در کارگاه‌های «مصطفی مستور» شرکت کرده و به داستان‌های «علی خدایی» و «زویا پیرزاد» هم علاقه‌ی‌ خاصی دارد. او در داستانش، «بچه‌های آبغوره»، پا در فضای روستا می‌گذارد. داستان او از معدود داستان‌های موفق روستایی این دوره جایزه بود که فضای آن مشحون از انتقاد به جامعه مردسالار ایران است.

امروز: هیچ خبری از این نویسنده ندارم. آیا ممکن است از کارهای ادبی‌شان در این چند سال ما را خبردار کنند.

سینا برازجانی
فوق‌دیپلم فیزیک دارد و نزدیک به ده سال است به طور جدی می‌نویسد. در هیچ کارگاه داستانی شرکت نکرده و تأثیرگذارترین داستان‌های فارسی از دید او: «داستان کوتاه‌های صادق چوبک و ابراهیم گلستان هستند. اولی به دلیل نگاه بسیار جدی‌تر به مقوله‌ی داستان کوتاه و معرفی آن به عنوان یک ژانر به جامعه‌ ادبی، فرهنگی؛ و دومی به دلیل نگاه خاص به زبان و معرفی یک زبان معیار در داستان‌نویسی که تا مدت‌ها (و شاید همچنان) داستان‌نویسان تحت تأثیر همین زبان داستان می‌نوشتند (و شاید می‌نویسند)». او همچنین معتقد است: «در ادبیات کلاسیک ایران و از بین شعرا، علاوه بر قله‌هایی چون خیام و مولوی و حافظ و …، علاقه‌ی خاصی به «ایرج میرزا» دارم. در نثر کلاسیک فارسی به «تذکره الاولیا»ی عطار علاقه دارم.» داستان او، «اشک‌های مابعدالرَحمی» از معدود داستان‌های استخوان‌دار در شیوه داستان‌گویی «پست‌مدرن» است. داستانی در دو زمان روایی که اولی کودکی در ایران است و دومی بزرگسالی در مهاجرت به فرنگ. البته با مقالات علمی درباره خزنده‌ای به نام مارمولک.

امروز: هیچ خبری از این نویسنده ندارم. آیا ممکن است از کارهای ادبی‌شان در این چند سال ما را خبردار کنند.

پدرام رضایی‌زاده
مهندس عمران است و پنج سال است داستان می‌نویسد. چهار ماه در کارگاه داستان کوتاه «حسین سناپور» شرکت کرده. داستان‌هایی که دوست دارد: «معصوم اول» (هوشنگ گلشیری) چون موفق‌ترین داستان‌ گوتیک ایرانی است. «دو سرباز» (ویلیام فاکنر) چون یکی از بهترین داستان‌ها با راوی کودک است. داستان‌های «وقتی از عشق حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم» و «هیچ‌کس حرفی نزد» (ریموند کارور) چون علاوه بر آنکه تمامی ویژگی‌های خوب داستان‌های کارور را دارند و به شدت به تعبیر کوه یخ نزدیک‌اند، نمونه‌ی خوبی برای داستانی کردن و به تصویر کشیدن یک موضوع هم (و نه گزارش کردن آن) هستند.» از میان قله‌های ادب پارسی به «حافظ» و «ابوالفضل بیهقی» علاقه دارد. داستان او، «دفترچه‌ی کوچک خاطرات من»، یک راوی غریب و بامزه دارد که همه‌ی شگفتی خواننده، زمان فهمیدن همین راوی است. او در این داستان، مفهوم مرگ و مرگ‌آوری را با زبانی طنز به بازی گرفته است.

امروز: این آقای مهندس عمران همان موقع‌اش هم آدم معروفی بود. در این فاصله با گرفتن جایزه‌ی گلشیری، معروف‌تر هم شد. حالا همه منتظر رمانش هستیم.

مهرک زیادلو
سه سال است داستان می‌نویسد و لیسانس فیزیک دارد. سه سال هم در کارگاه‌های «سیامک گلشیری» شرکت کرده. «سلینجر»، «لاهیری» و مجموعه داستان «خوبی خدا» را خیلی می‌پسندد. «سعدی»، «حافظ» و «مولانا» را هم می‌خواند و دوست دارد. از قدرت نویسندگی‌اش همین بس که قهرمان داستانش، «بعد از نیمه شب» مرد است و سرایدار یک مجتمع مسکونی و او، هم ویژگی‌های جنسیتی و هم طبقاتی قهرمان را با ظرافت روی کاغذ آورده است. او با چرخشی که در انتهای داستانش داده، نشان می‌دهد از روایت خطی و کاملا بسته گریزان است.

امروز: هیچ خبری از این نویسنده ندارم. آیا ممکن است از کارهای ادبی‌شان در این چند سال ما را خبردار کنند.

درّ صدف سلیمانی
شوخ‌طبعی او و جدی نگرفتن ما، در پاسخ دادن به پرسش‌نامه‌اش کاملاً توی چشم می‌زند. او تحصیلاتش را در حد خواندن و نوشتن ذکر کرده و تاریخ دقیقی هم برای شروع کارش به یاد نیاورده. همچین آدمی اگر هم در کارگاه داستانی‌ای شرکت کرده باشد، لابد صدایش را نمی‌آورد. داستان او، «آقا» سفر شهری یک نوجوان است از جنوبی‌ترین نقطه تهران تا شمالی‌ترین آن. و چه خوب در این سفر تهران این سال‌ها را نمایش داده و آدم‌های مختلفی که در این شهر زندگی می‌کنند.

امروز: همان سال‌ها یک مجموعه داستان بسیار خوب به نشر چشمه ارائه داد. در آن مجموعه یک شاهکار هم بود به نام «مرتضا». گمانم آن قدر ممیزی این مجموعه را قلع و قمع کرد که به چاپ نرسید. خانم سلیمانی چند سالی هست خبری ندارم از شما. خبری می‌دهید از خودتان؟

فرید‌الدین فریدعصر
کارشناس علوم اسلامی (سطح۱حوزوی) است. به قول خودش نزدیک به شش سال است رسماً کار می‌کند و پیش‌تر پراکنده. در مدرسه اسلامی هنر و کارگاه‌ داستان «مصطفی مستور» شرکت کرده است. از نظر او داستان‌های «چخوف» بر روند داستان‌نویسی و گروه‌های مخاطبان تاثیرگذار بوده است. و از ایرانی‌ها، «جلال‌ آل‌احمد» و این اواخر مصطفی مستور شاید روی مخاطب و «هدایت» و «گلشیری»  قطعا ً روی هر دو مورد بی‌تاثیر نبوده‌‌اند. آثار بزرگان ادب ایران را تقریباً زیاد مطالعه می‌کند. بیشتر «مولانا»، «بیهقی» و «سعدی» و: «این نویسنده «اسرارالتوحید» که باید «محمد منور» باشد.» داستان او، «گاهی ستاره‌ای چشمک می‌زند»، از معدود داستان‌های موفق با مضمون دینی مسابقه بود. او داستانش را با سه راوی همزمان که زن و شوهر و فرزندشان که یک نوزاد است، روایت می‌کند و به خوبی توانسته با راوی‌های سه گانه، داستان را با تعلیقی مناسب پیش برد.

امروز: در کارگاه رمان قم خدمت‌شان بودیم. به گمانم سیر در آفاق برای‌شان مهم‌تر از زخارف دنیوی‌ای مانند رمان‌نویسی بود!

لیلا قاسمی
فارغ‌التحصیل گرافیک از فناوران تهران است و دو سال است داستان‌نویسی را شروع کرده و یک سال و نیم هم در کارگاه داستان «حسین سناپور» شرکت کرده. به داستان «معصوم اول» (هوشنگ گلشیری) بسیار علاقه دارد. داستان او، «موج» از احساس‌برانگیزترین داستان‌های مسابقه بود که با فلاش‌بکی به دور شروع می‌شود که در آن زنی، نوجوانی‌اش را در دهه‌ی شصت تهران به یاد می‌آورد.

امروز: رمان‌شان را برای چاپ نشر چشمه تأیید کرده است.

سارا قربانی
از سوم راهنمایی داستان‌نویسی را به صورت جدی پیگیری کرده و حالا لیسانس زیست‌شناسی دارد. یک سال و نیم هم در کارگاه «سیامک گلشیری» شرکت کرده است. داستان‌نویسان محبوبش «سلینجر» است و «چخوف». او در داستانش، (پرستو؛ به غلط «بادخورک»)، دختری را راوی قرار داده که به نوعی بازجویی می‌شود و کم کم داستانی را تعریف می‌کند که همین‌طور که جلو می‌رود، اضطراب جان‌فرسایی را به خواننده منتقل می‌کند.

امروز: هیچ خبری از این نویسنده ندارم. آیا ممکن است از کارهای ادبی‌شان در این چند سال ما را خبردار کنند.

کاملیا کاکی
او که چهار سال است به صورت جدی داستان‌نویسی را دنبال می‌کند، لیسانس حقوق دارد و تا به حال در هیچ کارگاه‌ داستان‌نویسی شرکت نکرده. از میان ایرانی‌ها داستان‌های «هوشنگ گلشیری»، «غلامحسین ساعدی»، «احمد محمود» و «ابوتراب خسروی» را می‌پسندد و از خارجی‌ها «چخوف» و «همینگوی». از میان قدمای ادب پارسی «سهروردی»، «حافظ» و «فردوسی» را دوست دارد و می‌خواند. آن قدر ایده‌ی داستان او، «بال زدن در پیله» جذاب است که آدم حیف‌اش می‌آید حتی یک خط از آن را تعریف کند. راوی هر روز از پنجره اتاقش زنی را می‌بیند که پیراهنش را در هوا تکان می‌دهد. داستان بازگشایی این راز است و چه قدر ظریف و چه قدر تکان دهنده و به زندگی نزدیک.

امروز: خانم کاکی در آن سال‌ها از فعالین جوایز تک داستان بود و تقریبا همه‌ی داستان‌هایش خوب. بعد از جلسه‌ی پایانی دومین دوره‌ی جایزه‌ی شهرکتاب، من را گیر آورد و حسابی نواخت. به نظرم این قدر نویسنده‌ی خوبی بود که تا حالا باید مجموعه داستانش چاپ می‌شد. بی‌خبر نگذارید مار را.

ندا کاووسی‌فر
لیسانس رادیولوژی دارد و از بیست سالگی به طور منقطع می‌نویسد. مدت هشت سال است که عضو ثابت جلسات داستان‌‌نویسی «شهریار مندنی‌پور»، «شهلا پروین‌روح»، «ابوتراب خسروی»، «محمد کشاورز» و «مهناز کریمی» است. «سایه‌های غار» (مندنی‌پور)، «شهود» (محمد کشاورز)، «لابیرنت» (مهشید امیرشاهی)، «مرض حیوان» (پیمان اسماعیلی) (از نظر پرداخت موضوعی نه کار‌کرد زبانی)، «ابر بارانش گرفته است» (شمیم بهار)، داستان‌ کوتاه‌های محبوب او هستند. از بزرگان ادب پارسی هم «خاقانی» را بسیار می‌خواند که به نظرش اگر امروز بود، داستان‌نویس بود تا شاعر. داستان او، «شست دالی»، از پخته‌ترین داستان‌های رسیده به مسابقه بود که پیچیدگی ذهن انسان و آن چه را که بر او می‌گذرد، از پی ملاقات دو خواهر پس از سال‌ها، به ظرافت نمایش می‌دهد.

امروز: آن چه عیان است چه حاجت به بیان است. مجموعه داستان «خواب با چشمان باز» نشانگر از یادنرفتن نام ایشان است.

دینا کاویانی
کارشناس ارشد مترجمی زبان فرانسه و پنج سال است داستان‌نویسی را به طور جدی شروع کرده. در هیچ کارگاه داستان‌نویسی شرکت نکرده. او مجموعه‌ داستان «به کی سلام کنم؟» «سیمین دانشور» را به خاطر دید زنانه، زبان ساده و ملموس بودن فضای داستان، می‌پسندد. همین‌طور داستان‌های «محمدعلی جمالزاده» را به خاطر سادگی‌شان. داستان او، «شما از کجا بادمجان می‌خرید»، از معدود داستان‌های موفق ایرانیان مقیم خارج از کشور این دوره بود که مکان واقعه‌ی آن، پاریس این روزهاست. زبان سالم، روایت سر راست با تک جمله پایانی درخشان که داستان را به ناگهان لایه‌ای دیگر می بخشد، از ویژگی‌های داستان اوست.

امروز: به غیر از ترجمه‌های‌شان هیچ خبری از این نویسنده ندارم. آیا ممکن است از کارهای ادبی‌شان در این چند سال ما را خبردار کنند.

نسیم نوروزی
گرافیک تا مقطع کارشناسی خوانده و دو سال است به طور جدی داستان می‌نویسد. تا به حال در کارگاه‌های «فریده گلبو»، «فیروز زنوزی جلالی»، «مهسا محب‌علی» شرکت کرده است. از میان داستان‌ کوتاه ایرانی، مجموعه «جای دیگر» (گلی ترقی) را می‌پسندد، همین‌طور «آوازی غمناک برای شب مهتابی» (بهرام صادقی) و داستان «سان‌شاین» (کورش اسدی). و از خارجی‌ها «زندگی شهری» (دونالد بارتلمی) و «سگ کوچک زنی در زیرزمین» (موراکامی). او در داستانش، «ماهی‌های رنگی» با ظرافت سه موقعیت از سه خانه را با تکنیک‌های روایت در هم می‌تند. دختری داستان زن و مردی را می‌خواند گویا و دو جوان او و مادرش را چون فیلمی سینمایی تماشا می‌کنند.

امروز: هیچ خبری از این نویسنده ندارم. آیا ممکن است از کارهای ادبی‌شان در این چند سال ما را خبردار کنند.

حسین نیازی
آدم بامزه‌ای است. لااقل خودش که این طور فکر می‌کند. میزان تحصیلاتش را نگفته و در پاسخ به این پرسش که داستان‌نویسی را از چه وقت شروع کرده‌اید، نوشته: «یادم نمیاد. ولی اولین داستانی که از من خونده شد داستانی بود که یک خطش موضوع انشاء امتحان نهایی چهارم دبیرستانم بود و من ادامه‌اش دادم، شد داستان. و پونزده شدم و این خیلی کم بود برای انشاء که درس نمره بیاری بود.» او در هیچ کارگاه داستان‌نویسی شرکت نکرده: «فقط جمع دوستانه‌ای داشتیم که در اون داستان‌هامون رو می‌خوندیم و همراهش من پفک می‌خوردم و گاهی حرف می‌زدم. حدود دو سال یا کمتر یا بیشتر.» وقتی پرسیدیم داستان‌های تاثیرگذارت را بگو، می‌نویسد: «تاثیرگذار که نمی‌دونم یعنی چی! ولی دسته‌بندی من از داستان خوندن، به خوشم اومد و خوشم نیومد شماره‌گذاری می‌شه که اولین داستان کوتاه‌هایی که خوندم و خوشم اومد و غیر ایرانی: داستان‌های چخوف و بعدترها چند داستان ترجمه از مجله نیویورکر که در مجموعه داستان «روزی روزگاری، دیروز» چاپ شده بود و چند داستان ترجمه از کتاب «اینجا همه آدمها اینجوری‌اند» و بعد چند داستان کوتاه از وودی آلن. از ایرانی هم از داستان‌های هم نسل‌های خودم خوشم اومده که کتابهای اول‌شون چاپ شده توی این دو سه ساله و امیدوارکننده نشون داده آینده ادبیات داستانی رو. اون قدیم‌ترها از کارهای «خسرو شاهانی» خوشم میومد.»

می‌پرسیم چه آثاری از بزرگان ادب ایرانی را مطالعه می‌کنی؟ جواب می‌دهد: «از کلمه مطالعه خوشم نمیاد. آدم رو بدهکار می‌کنه به معلومات تخصصی دیگران. نوجوانی‌ام به خاطر کتاب‌های فارسی راهنمایی و دبیرستان که فقط از نویسنده‌ها و شاعران قدیمی متن داشت، با اون‌ها گذشت. تقریبا از هیچ داستان قدیمی این روزها خوشم نمیاد.» داستان او، «هدیه» انصافاً از پاسخ‌هایش با مزه‌تر است. به خصوص با دیالوگ‌های عالی که بین یک خانواده بامزه ایرانی در شب خواستگاری یکی از خواهرها می‌گذارد.

امروز: این حسین نیازی از آن اصول‌گراهایی حسابی است. منظورم گرایش سیاسی نیست البته. آدم بدقلقی است و ادبیات برایش از نان شب هم واجب‌تر و جدی‌تر است. خلاصه به همین دلایل است که مجموعه داستانش به نام «آنجلیای لعنتی» که نشر چشمه هم چاپ کرده، زیاد دیده نشد.

پ.ن:
۱- نظراتی که در متن بالا درباره‌ی هر داستان آمد لزوماً نظر شخصی من نیست. بلکه برآیند نظر داوران درباره‌ی هر داستان بود.
۲- همان طور که ملاحظه می‌کنید برخی از این داستان‌ها را می‌توانید در کتابخانه‌ی خوابگرد بخوانید.

۳- بعد از پنج سال اشکالی نمی‌بینیم رأی‌ام را عیان کنم. قرار بود هر داور به بهترین داستان از نظر خودش از میان این پانزده‌ تا، امتیاز ۱۰۰ بدهد و بقیه را با آن‌ها مقایسه کند و امتیاز دهد. این هم از امتیازهای من:
«شست دالی» و «موج»(۱۰۰) – «تربت»(۹۰) – «هدیه» و «بعد از نیمه شب»(۸۵) – «باد زدن در پیله» و «پرستو، به غلط بادخورک» و «پژواک»(۸۰) – «دفترچه‌ی کوچک خاطرات من» و «ماهی‌های رنگی»(۷۰) – اشک‌های مابعدالرحمی(۶۰) – «آقا» و «گاهی ستاره‌ای چشمک می‌زند»(۵۰) – «شما از کجا بادمجان می‌خرید»(۴۰) – «بچه‌های آبغوره»(۲۵)

۴-در ضمن رتبه‌بندی داستان‌ها در آن دوره شد:
مقام نخست: مهرک زیادلو، داستان «بعد از نیمه‌شب» ـ لیلا قاسمی، داستان «موج»
مقام دوم: ندا کاووسی‌فر، داستان «شستِ دالی» ـ حسین نیازی، داستان «هدیه»
مقام سوم: ناهید انواری، داستان «پژواک» ـ سارا قربانی، داستان «پرستو، به‌غلط بادخورک» ـ نسیم نوروزی، داستان «ماهی‌های رنگی»

۵- وقتی به لیست تمام کسانی که برای مسابقه داستان فرستادند نگاهی انداختم، به اسامی‌ای برخوردم که از آن زمان تاکنون در عرصه‌ی چاپ داستان موفق‌تر از بسیاری از این پانزده نفر عمل کرده‌اند. کسانی مانند: سروش علیزاده، رو‌ح‌انگیز شریفیان، پوریا عالمی، علی چنگیزی، آیت دولتشاه، مهدی فاتحی، پونه ابدالی، مریم منصوری، احمد درخشان، امیرحسین یزدان‌بد، طیبه گوهری، ملیحه صباغیان،‌آراز بارسقیان،‌ فرهاد بابایی، سعید بردستانی،‌ علیرضا محمودی ایرانمهر، یاسمن شکرگزار، گیتی رجب‌زاده، مهدی رجبی، تبسم غبیشی، حامد حبیبی، پروین مختاری، میلاد ظریف، سعید شریفی و غلامحسین دهقان.

آوردن نام این نویسندگان به این سبب بود که یادآور شود برای‌مان همان طور که برگزیدگانی مانند پدرام رضایی زاده و نداکاوسی‌فر و حسین نیازی در چاپ آثارشان موفق بودند، بودند بسیاری از کسان که در آن دوره برگزیده نشدند و بسیار از برگزیدگان موفق‌تر بودند. و همه‌ی این‌ها یعنی جوایز ادبی نه کسی را نویسنده می‌کند و نه کسی را از نویسندگی ساقط می‌کند. هر جایزه‌ی ادبی در واقع جشنی است برای ادبیات، فارغ از نتایج آن. جشنی که این روزها در نبود آن، برهوت ادبیات، کم‌سرور و ناشاد است.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top