خوابگرد قدیم

سفیدکاری یا سیاه‌نمایی؟

۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸

در دو سه هفته‌ی اخیر،دو تا از یادداشت‌هایی که برای ضمیمه‌ی اعتماد در روزهای چهارشنبه می‌نویسم، پیش از چاپ از صفحه درآمدند و در «اعتماد ملی» و «اندیشه‌ی نو» چاپ شدند [+ و +]. این وضع باعث شد یادداشت امروزم در اعتماد امروز را به همین موضوع اختصاص بدهم. اشکالی ندارد اگر موقع خواندن بخندید، ولی این مطلب طنز نیست، خیلی هم جدی ست! [ادامـه]

سفیدکاری یا سیاه‌نمایی؟
هراس از اتهام «سیاه‌نمایی» قوی‌ترین عامل حذف یادداشت‌ها و تحلیل‌های خاکستری‌رنگی ست که روزانه نوشته می‌شوند و شبانه از صفحه‌ی آماده‌ی چاپ مطبوعات درآورده می‌شوند! چاره‌ای نیست؛ این است که هست!

سیاه‌نمایی می‌تواند از دو ترکیب تقریباً متفاوت برآمده باشد: یکی «سیاه نمایاندن» و دیگری «سیاهی را نمایاندن». وقتی منظور از سیاه‌نمایی این باشد که سیاهی «موجود» در عرصه‌ای را به انگیزه‌ی نقد آن نمایش دهیم، کاملاً تفاوت دارد با این که چیزی را که احیاناً سفید است، سیاه نمایش دهیم. در صورتِ نخست، اختلاف نظر نه بر سر وجود یا نبودِ سیاهی، که بر سر نفس نمایش آن است.

ناظران دولتی و قضایی مطبوعات دستِ‌کم در ظاهر و در کلام، همواره از نقش انتقادی مطبوعات دفاع می‌کنند و ما نیز خوشبینانه می‌پنداریم که مقصود ایشان از سیاه‌نمایی، نمایش دادن چیزهای سیاه در فضای  احتمالاً سفید نیست. چه، اگر جز این باشد، نه تنها با اصل آزادی مطبوعات منافات پیدا می‌کند که ایشان را نیز مخالف حداقلی‌ترین وظیفه‌ی روزنامه‌نگاری، حتا در سایه‌ی قوانین موجود ایران نشان می‌دهد. و طبیعی است که این خود، بدترین شکل سیاه نمایش دادن یک چیز سفید است. چون در این جا، چیز سفید همان موافقت ایشان با آزادی بیان و طرح و نقد چیزهای سیاه در زمینه‌ی سفیدِ جامعه و دولت است و چیز سیاه در نظر ایشان، همان سیاه نشان دادن آن چیز سفید است.

و نتیجه‌ی پذیرفتن این تعریف، این است که از اساس چیز سیاهی وجود ندارد که نمایش داده شود یا نمایش داده نشود. و این معنایش این است که همه چیز به رنگ سفید است و سفید کلاً رنگ خوبی ست، خصوصاً وقتی یکدست هم باشد بدون هیچ لکه‌ای از سیاهی. اما واقعاً با کدام منطق زیبایی‌شناسی یا حداقل رنگ‌شناسی می‌شود واقعی بودن این همه سفیدی را پذیرفت؟

 پس چاره‌ای نمی‌ماند جز این که تعریف دیگر را برگزینیم که مقصود از «سیاه‌نمایی» نمایش دادن چیزهای سیاه موجود نیست بلکه مقصود، سیاه جلوه دادن چیزی ست که در اصل سفید است. که با این تعریف، مناقشه‌ی روزنامه‌نگاران با ناظران دولتی و قضایی مطبوعات، بر سر این خواهد بود که آیا یک چیز سیاه واقعاً سیاه است یا یک چیز سفید که در نوشته‌های روزنامه‌نگاران به سیاه تبدیل شده است؟

اگر بپذیریم که روزنامه‌نگاران نیز همچون دولتمردان دغدغه‌ی رشد و پیشرفت کشورشان را در همه‌ی زمینه‌ها دارند، مبنای اختلاف بر سر سیاه یا سفید بودن چیزها، همانا نوع نگاه و قضاوتِ ایشان خواهد بود درباره‌ی همه‌ی چیزها. یعنی وقتی یک چیز واحد در نظر یک روزنامه‌نگار سیاه است و در نظر ناظران دولتی سفید، چاره‌ای نیست جز این که بحث را به رنگ‌شناسی بکشانیم تا معلوم شود که کدام‌یک از این دو سو، در رنگ‌شناسی دچار مشکل‌اند.

اما این بحث هم پیشاپیش بیهوده به نظر می‌رسد. چون اختلاف نظر بر سر رنگ‌شناسی، شاید در محدوده‌ی طیفی از یک رنگ خاص پذیرفتنی باشد، ولی تفاوت سیاه با سفید، مثل تفاوت روز است با شب. فکر نمی‌کنم کسی سراغ داشته باشد موردی را که دو نفر بر سر سیاه بودن یا سفید بودن ماست بحث کنند. البته حواسم هست که در این‌جا بحث فقط به خودِ رنگ مربوط نمی‌شود و پای چیزهایی در میان است که ما در ذهن قضاوت‌گر و منتقد خود به آن‌ها رنگ می‌بخشیم، با این حال چطور ممکن است تفاوت نگاه، شدتی به تفاوتِ رنگ سیاه تا سفید داشته باشد؟ مگر این که هر یک از دو طرف را به دنیایی متفاوت از هم متعلق بدانیم: دو کشور، دو جامعه، دو فرهنگ، دو دین، دو مذهب، و دو…

دو راه بیش‌تر برای گریز از این وضعیت متناقض نمی‌ماند؛ یا این که یکی از دو طرف را خدای ناکرده دروغگو فرض کنیم که در این صورت، پا را از دایره‌ی رنگ‌شناسی بیرون گذاشته‌ایم و کلاً این بحث بدون هیچ نتیجه‌‌ای منتفی می‌شود. یا این که یکی از دو طرف کوتاه بیاید که البته آن که مجبور است کوتاه بیاید، روزنامه‌نگاران‌اند که از قدرت بی‌نصیب‌اند و مجبورند به جای سیاه دیدن چیزها، همه چیز را سفید ببیند و به جای «نمایش دادن سیاهی‌ها» یا خدای ناکرده «سیاه نمایش دادن سفیدها»، صرفاً به سفیدکاری مشغول شوند. یا این که اصلاً از خیر رنگ‌کاری بگذرند و قلم‌های سیاه و لاک‌های سفیدکننده‌شان را در جیب‌شان بگذارند. هر دوی این‌ راه‌ها برای روزنامه‌نگاران به بن‌بست می‌رسد، چون از اساس با رسالت روزنامه‌نگاری منافات دارد و زنده بودن ایشان به روزنامه‌نگار بودن‌شان است.

برای بیرون رفتن از این راه که یک سرش به سیاهی و سر دیگرش به سفیدی مسدود است، راه حل سومی هم شاید باشد. چیزی که ترکیبی باشد از رنگ سیاه با سفید، یعنی رنگ خاکستری. رنگ خاکستری، تنها رنگی ست که هم در روزنامه‌نگاری و هم در کشورداری مایه‌ی آرامش، نجات و پیشرفت است. اگر کشورداران و ناظران دولتی مطبوعات هم همچون روزنامه‌نگاران، سطل‌های رنگ سیاه و سفیدشان را کنار بگذارند و به جای سفیدکاری یا مبارزه با سیاه‌نمایی، همه چیز را خاکستری ببیند و بر مبنای این نگاه، قضاوت و رفتار کنند شاید این فضا رنگ‌های دیگری هم بگیرد، از مرز ملال‌انگیز سفیدی و سیاهی بگذرد و با رنگ‌هایی چون سبز و قرمز و آبی و… واقعاً رنگی شود.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top