خوابگرد قدیم

نه درخشان، نه ناامیدکننده
گزارشی مختصر از رمان‎های چاپ‌شده در سال ۱۳۸۲

۱۰ فروردین ۱۳۸۴

در شماره‎ی اول همشهری ماه گزارش‎گونه‎ای نوشته بودم از برخی رمان‎های چاپ شده در سال هشتادو دو که بخش‎هایی از آن به دلایلی از جمله کمبود جا چاپ نشد. بد ندیدم که در روزهای آغازین سال این یادداشت به صورت کامل در این جا آورده شود.

به دلیل جوایز ادبیات داستانی که در هر سال داده می‎شود، روند بررسی و حتا مطرح شدن رمان‎ها در ایران به گونه‎ای است که در هر سال آثار سال گذشته بیش‎تر به چشم می‎آید. زیرا که جوایز ادبی (چه بخواهیم و چه نه) در این سال‎ها موتور محرکه‎ی ادبیات داستانی ما شده‎اند. در واقع جوایز تنور ادبیات داستانی ما را گرم نگاه می‎دارند و خوانندگان را با جریان‎های ادبی جاری، آشنا می‎کنند. این گزارش نگاهی‎ست کوتاه به وضعیت رمان‎های چاپ شده در سال هشتاد و دو. بدیهی‎ست که در این‎جا نمی‎توان به همه‎ی رمان‎ها (حتا همه‎ی رمان‎های مطرح) پرداخت. [متن کامل]

«ویران می‎آیی» حسین سناپور
«حسین سناپور» با چاپ رمان «نیمه غایب» در سال ۷۸ گام مهمی در آشتی خوانندگان با رمان‎های جدی ایرانی برداشت. رسیدن این رمان به چاپ نهم به فاصله‎ی یک سال، مؤید همین موضوع است. همین مسئله باعث شد که از آن سال خوانندگان منتظر چاپ اثر بعدی او باشند. انتظاری که در سال گذشته با چاپ رمان «ویران می‎آیی» پاسخ داده شد. ویران می‎آیی از جهاتی، دنباله‎ی همان دغدغه‎ها و فضاهای نیمه غایب است منتها با گستره‎ای کم‎تر و البته صراحتی بیش‎تر. دو شخصیت جوان و اصلی رمان که هر دو به دلایل خاص خود علاقه‎ای به مسایل سیاسی ندارند در بستر یک ماجرای سیاسی با یکدیگر آشنا می‎شوند. ویران می‎آیی در ۱۸۰ صفحه به فراز و نشیب‎های این رابطه در یک بستر اجتماعی و سیاسی می‎پردازد. آن دسته از خوانندگانی که از فضای کلی نیمه غایب خوش‎شان آمده بود در این رمان هم می‎توانند با لحظات عموما تلخ و خاکستری دو جوان در انتهای دهه هفتاد، لذت ببرند. اگرچه سناپور هم دچار همان گرفتاری‎ای شده که نویسندگانی که اثر اول‎شان مورد توجه قرار گرفته، به آن گرفتار می‎شوند. از آن جایی که نیمه غایب مورد توجه توأمان منتقدان و خوانندگان قرار گرفت، هر دو گروه ناخودآگاه ویران می‎آیی را با نیمه غایب مقایسه می‎کنند و گاه به همین واسطه از آن انتقاد می‎کنند. اما باید توجه داشت که هر اثر هنری حیاتی مخصوص به خود دارد. اما اگر ما هم به دام مقایسه بیفتیم باید بگوییم حداقل ویران می‎آیی از بابت تمرکز بر ساختار و به همین واسطه عمق یافتن در علل و عوامل ماجراهای موجود در رمان، از نیمه غایب جلوتر است.

«رود راوی» ابوتراب خسروی
اما در سال ۸۲ ابوتراب خسروی نیز با «رود راوی»، علاقه‎مندان به رمان‎هایی را که بر پایه زبان شیرین فارسی بنا شده است، خوشنود کرد. خسروی این بار اگرچه رمانش را در زمانی رئال (اوایل قرن اخیر شمسی) می‎پروراند اما با انتخاب شخصیت‎هایی خاص و سیر ماجرایی خاص‎تر، خواننده‎ی رمان خویش را به قول قدما بر بال خیال می‎نشاند و او را راهی سرزمین‎های دور و بسیار دور می‎کند. «کیا» جوانی از مکتب «مفتاحیه» به قصد تحصیل طب به لاهور می‎رود ولی پس از مدتی به سلک مریدان مکتب «قشریه» که دشمن مفتاحیه هستند درمی‎آید و این گناهی نابخشودنی است که کیا پس از مدتی از آن چشم می‎پوشد و برای به دست گرفتن «دارشفاء» مفتاحیه باز می‎گردد. او مورد توجه حضرت مفتاح بزرگ مفتاحیون قرار دارد. در این مسیر و طی فراز و فرودهای بسیار، خواننده با جزئیات تاریخ و تفکر مکتب مفتاحیه آشنا می‎شود. البته نه خواننده‎ای که برای بهتر خوابیدن رمان می‎خواند. با هر متر و معیاری رود راوی، رمان سختی است و بدون شک برای ارتباط با خواننده‎ی عام نوشته نشده است.

«نام‎ها و سایه‎ها» محمدرحیم اخوت
تا این جای کار رمان «نام‎ها و سایه‎ها» نوشته‎ی «محمدرحیم اخوت» با بردن جایزه‎ی «پکا» و «یلدا» سهم خود را از جامعه ادبی گرفته است. اگرچه برخی از خوانندگان را کمی گیج کرده است. زیرا که این رمان در واقع دو رمان است. در واقع شخصیت اصلی رمان که زنی میان‎سال است در حال تنظیم و نگارش رمانی است که دایی همسر سابقش نوشته و ما هم‎زمان هم ماجراهای زندگی او را می‎خوانیم و هم رمان «خان‎دایی» را. رمان از نثری پاکیزه برخوردار است اما ممکن است خواننده خود را به‎ویژه در برخی از قسمت‎های رمان خان‎دایی دچار ملال کند. با این همه رمان خان‎دایی در واقع تبارشناسی خاندان اوست و بهترین راهی‎ست که می‎توان از آن با نسلی بی‎ریشه از مردم سرزمین‎مان آشنا شد که دست‎خوش بادهای سیاسی و اجتماعی روزگار خود بوده‎اند.

«نفس نکش، بخند، بگو سلام» حسن بنی‎عامری
«حسن بنی‎عامری» همان کسی است که در دهه‎ی هفتاد، رمان تحسین‎شده‎ی «گنجشک‎ها بهشت را می‎فهمند» را به چاپ رسانده بود. سال ۸۲ با چاپ رمان «نفس نکش، بخند، بگو سلام» عرصه‎ی دیگری برای او بود تا خوانندگان را شگفت‎زده کند. یک فرمانده جنگ در زهدان خویش کودک یک زوج را که در دوران جنگ شیمایی شده‎اند، نگه داشته است. گمان می‎رود تا همین‎جا داستان آن قدر تکان‎دهنده باشد تا خوانندگان را ترغیب به خواندن کند. در واقع بنی‎عامری با چاپ هر اثر خود دمی تازه به بدن نیمه‎جان ادبیات جنگ ما که به شدت محافظه‎کار شده است، می‎دمد.

«چه کسی باور می‎کند رستم» روح‎انگیز شریفیان
«چه کسی باور می‎کند رستم» رمان «روح‎انگیز شریفیان» را به راحتی می‎توان به علاقه‎مندان رمان‎های سرراست و سالم ایرانی توصیه کرد. رمان پی‎گیری ماجراهای گاه تلخ و گاه شیرین زندگی زنی میان‎سال است که اکنون در خارج ایران زندگی می‎کند. هرچه دوران کودکی او در ایران با شور و شیرینی و شعف همراه است، جوانی و میان سالی او در اروپا و آمریکا سرد و سنگین و سخت است. رمان روایتی روان دارد و تقریبا بدون افت و بدون آزار خوانندگانش، داستان را تا به آخر پی می‎گیرد.

«شال‎بامو» فریده لاشایی
زبان شاعرانه و پیراسته اگرچه تنها دلیل پی‎گیری رمان «شال بامو» نوشته‎ی «فریده لاشایی» نیست، اما بی‎شک مهم‎ترین علت توجه خوانندگان جدی ادبیات به آن است. شال بامو بیش‎تر یک زندگی‎نامه‎ی پرشور است که در برخی موارد خوانندگانش را با رویا‎رویی با زندگی واقعی برخی از نویسندگان و شاعران معاصر، شگفت‎زده می‎کند. در این جا هم زنی در میان‎سالی زندگی خود را دو بخش ایران در کودکی و جوانی، و فرنگ در میان‎سالی، روایت می‎کند. البته با چاشنی سیاست و دریغ کم‎تری برای دوران کودکی و مام وطن.

«سنج و صنوبر» مهناز کریمی
مطمئناْ تقصیر هیچ کس نیست که رمان «سنج و صنوبر» نوشته‎ی «مهناز کریمی» هم ماجرای زندگی زنی است که کودکی و ابتدای جوانی‎اش را در ایران بوده و بقیه را در بلاد فرنگ. در این جا هم شاهد برخورد فرهنگ‎ها و البته با دریغناکی روزگاری که دیگر نیست، رو به رو هستیم. اگرچه سنج و صنوبر با عمق و موشکافی بیش‎تری همه‎ی این‎ها را کاویده است. اما چه سود که نویسنده کمی از خودگذشتگی نداشته و بخشی‎هایی از رمانش را کوتاه نکرده است. خواننده هنگام شروع رمان گمان می‎کند با شاهکاری ادبی روبه‎روست اما در ادامه و با دل‎رحمی نویسنده نسبت به اثرش روبه‎رو می‎شود که دلش نیامده رمان را کوتاه‎تر کند. به همین دلیل در حال حاضر به جای آن که یک شاهکار را بخوانیم یک اثر خوب را مطالعه می‎کنیم. با این همه «سنج و صنوبر» در مقایسه با همگنان خود یک سر و گردن بالاتر است.

«کافه نادری» رضا قیصریه
یکی دیگر از رمان‎هایی که داستانش را دو بخش ایران و فرنگ تعریف می‎کند «کافه نادری» نوشته‎ی «رضا قیصریه» است. اگرچه این رمان بیش‎تر به سرگرمی مردان، یعنی سیاست می‎پردازد و به دریغناکی دوران کودکی کاری ندارد اما سند دست اولی‎ست از زندگی بخشی از ایرانیان مهاجر که به جبر زمان در خارج از کشور به زندگی خود ادامه می‎دهند. رمان در نهایت، رمان جذابی است . البته اگر با زاویه‎دید قدیمی دانای کل آن بتوانید کنار بیایید. زیرا که نویسنده با تهور خاصی این زاویه‎دید را به خدمت گرفته که در این مسیر ممکن است خوانندگانی را که با فضای رمان‎های مدرن خو گرفته‎اند، بتاراند.

«من تا صبح بیدارم» جعفر مدرس صادقی
«من تا صبح بیدارم» نوشته‎ی یکی از نویسندگان صاحب‎نام یعنی «جعفر مدرس صادقی»ست. او که سال گذشته با اکران فیلم «گاوخونی» ساخته‎ی بهروز افخمی بیش‎تر سر زبان ها افتاده، کمابیش سیر آفرینش یکسانی داشته است. من تا صبح بیدارم مانند بیش‎تر داستان‎های او از یک راوی خونسرد، طنزی شاداب و حجمی متوسط سود می‎برد. البته اطلاق نام رمان برای این اثر کمی با اغماض صورت گرفته است. با این همه دوستداران دنیای ذهنی مدرس صادقی با خواندن این رمان دست خالی باز نمی‎گردند.

«نویسنده نمی‎میرد، ادا درمی‎آورد» حسن فرهنگی
«نویسنده نمی‎میرد، ادا در می‎آورد» رمان «حسن فرهنگی» را تنها می‎توان به دوست‎داران ادبیات پست‎مدرن پیشنهاد کرد. حسن فرهنگی که بیش‎تر در هیات یک معلم ادبیات داستانی شناخته شده  است، در رمان خود کمابیش تمام شگردهایی را که ما در  این سال‎ها به عنوان مولفه‎های داستان پست مدرن شناخته‎ایم، آورده است. اگرچه برخی از منتقدان چندی‎ست این مؤلفه‎ها را برای یک اثر پست‎مدرنیستی زیر سوال برده‎اند اما رمان «نویسنده نمی‎میرد، ادا در می‎آورد» به خوبی سلیقه‎ی بخشی از نویسندگان و خوانندگان به این نوع آثار را نشان  می‎دهد.

«حیاط‎خلوت» فرهاد حسن‎زاده
چند دوست پس از سال‎ها با دیدن عکس رفیق دوران کودکی و نوجوانی خود، گرد هم می‎آیند. این داستان فیلمی از آقای کیمیایی نیست بلکه داستان رمان «حیاط‎خلوت» نوشته‎ی «فرهاد حسن‎زاده» است. اگرچه آدم حسرت می‎خورد کاش آقای کیمیایی در سال‎های اخیر همان ریزبینی و نکته‎سنجی و حوصله‎ای را که فرهاد حسن‎زاده برای نوشتن رمان خود به خرج داده، در پرداخت فیلم‎های خود به کار می‎بست. به یقین می‎توان گفت حیاط‎خلوت در بررسی و نشان دادن جوانب جنگ ما کم نظیر عمل می‎کند. رمان پر است از دیالوگ‎های درخشان و رفیق‎بازی سال‎های نه چندان دور که این روزها دیریاب شده است. نویسنده با آن که شخصیت‎های با طرز تفکر مختلف آفریده است اما مانند یک نویسنده‎ی حرفه‎ای و آشنا به ظرایف داستان‎نویسی، جانب هیچ‎کدام را نمی‎گیرد و به همه فرصت می‎دهد تا خود را به خواننده بشناسانند تا در این مسیر، خواننده به همه‎ی آن‎ها حق دهد. سال‎ها بود که یک رمان ایرانی نتواسته بود خوانند‎گانش  را توأمان این قدر بخنداند و بگریاند.

همان‎طور که گفته شد این چند خط نگاهی بود به چند رمان متشخص‎تر سال هشتاد دو. در پایان چیزی نمی‎ماند جز امید به پرباری رمان‎های سال هشتادوسه تا در سال بعد این چنین گزارش‎ها هم پربارتر شوند.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top