خوابگرد قدیم

ادبیات، در جشنی جاودانه شرکت کردن

۵ تیر ۱۳۸۲

مهدی خلجی تازگی‌ها به جمع وبلاگ‌نویس‌ها پیوسته و چند روزی‌ست که لینک ثابت آن را هم در بخش فرهنگ و اندیشه گذاشته‌ام. کتابچه با زبان اختصاصی خلجی نوشته می‌شود و برای اهل پژوهش که وبگرد هم باشند، وبلاگ بسیار مغتنمی‌ست.

یادداشت او را که به هنگام دیدار از کتاب‌فروشی عباس معروفی در برلین نوشته، بخوانید.


در برلین هستم، میهمان اکرم و عباس. دیشب دیرهنگام رسیدیم. تا چهار صبح با عباس نشستیم. در و دیوار خانه‌اش بوی ایران می‌دهد و نقاشی‌های اکرم که دیوارهای خانه را می‌شکافد؛ هزار پنجره می‌گشاید به نمی‌دانم کجا. چهار که عباس رفت، کتاب خواب و خاموشی شاهرخ مسکوب را خواندم تا شش صبح. صبح هشت، برخاستیم. ساعتی بعد در کتاب‌فروشی عباس بودیم؛ کتاب‌فروشی صادق هدایت، در خیابان کانت. برای رونق این کتاب‌فروشی، چه دشواری‌ها برده عباس؛ از دور می دیدم. کتاب‌ها روی سینه‌ى دیوار لمیده‌اند، باز هم کنار تابلوهای اکرم. زنی که در میان بیش‌تر این تابلوها نشسته، آشنای غریبی است که از درونه‌ى تاریخ سرکشیده و روی چشمت چنگ می‌زند.
این سال ها، این جاها، فرصت بودن در یک کتاب‌فروشی ایرانی دیر و دور دست داده. کتاب‌فروشی عباس، انگار همه چیزش در خدمت ادبیات است. ترجمه‌ی آلمانی شماری از متون کهن و معاصر فارسی، و کتاب‌های فارسی، از هر گونه اما بیش‌تر ادبیات و خاصه رمان. نشسته‌ام پشت کامپیوتر کتاب‌فروشی و می نویسم. عباس دارد حرف می زند از نوشتن، و این که نویسنده به هنگام نوشتن مخاطبی خاص را در نظر می آورد و برای اوست تنها که می نویسد. ماه منیر در برابرش و نویسنده‌ای دیگر در کنارش. چقدر عباس شور نوشتن دارد.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top