کتاب‌ها معرفی

شکوه در پایان

آبان ۶, ۱۳۹۷
در مورد رمانهای پلیسی اصل دیگری را هم باید در نظر گرفت. اینکه انگیزه خواندن یک رمانی پلیسی، گریز خواننده به جهانی آشوبناک است برای فرار از ملال. آیا فردریش دورنمات در رمان قاضی و جلادش، چنین جهانی را وعده می‌دهد؟

قاضی و جلادش

فردریش دورنمات

مترجم: محمود حسینی‌زاد

نشر: ماهی، ۱۳۹۷

ساناز زمانی: دعوت به خواندن رمانی که قریب به هفتاد سال پیش نوشته شده باید به پشتوانه علتی باشد که از چرخش سهمگین چرخ زمان جان سالم به در برده باشد. گذر زمان بی‌رحمانه استخوانهای بسیاری از داستانها را خرد می‌کند.

شاید آنچه موجب بقا و ادامه حیات یک رمان می‌شود شکوه‌ و عظمت ساختار و همچنین تطابق معناها و ارزشهای جهان داستانی‌اش با دنیای امروز باشد اما در مورد رمانهای پلیسی اصل دیگری را هم باید در نظر گرفت. اینکه انگیزه خواندن یک رمانی پلیسی، گریز خواننده به جهانی آشوبناک است برای فرار از ملال. آیا فردریش دورنمات در رمان قاضی و جلادش، چنین جهانی را وعده می‌دهد؟

رمان با صحنه آشنا و مکرر پیدا شدن جسد یک مرد آغاز می‌شود. کارآگاه برلاخ که به زودی پایش برای حل معمای کشته شدن آن مرد که از قضا همکار سابق خود اوست به داستان باز می‌شود پیرمرد بیمار و عزلت گزیده‌ایست که به سختی می‌تواند دل خواننده‌ای را به‌دست بیاورد.

او حتی در آغاز فاقد هوشمندی و تبحری به نظر می‌رسد که از الزامات شخصیت یک کارآگاه در رمانهای جناییست. فردریش دورنمات با چه جرئتی بنای رمانش را بر چنین پایه‌های نااستواری آغاز کرده است؟

او در این داستان، مجموعه‌ای از شگردهای معمول را پیش چشم خواننده می‌گذارد و راه را برای حدس و پیش‌بینی رخدادهای پیش رو باز می‌گذارد. نویسنده تا میانه‌های داستان هیچ قراری برای غافلگیر کردن خواننده ندارد. همه‌چیز مطابق انتظار پیش می‌رود و این مسیریست که چنانچه آگاهانه و برای غافلگیری در سطوح بالاتر نباشد، بدون تردید به شکست و فروریختن یک داستان پلیسی می‌انجامد. اما دورنمات هوشمندانه در بزنگاههایی که ممکن است به سیطره کامل ملال و ناامیدی بر خواننده بینجامد، شعاع‌هایی از جذابیت و شور را بر نگاه او می‌تاباند. تضادها و مشغولیتهای ذهنی ظریفی برای خواننده در تارو پود ساده داستان تنیده می‌شود. او با معرفی فلسفی و آمیخته با حکمت ضدقهرمان اصلی داستان- جنایتکاری که برای ارتکاب اعمالش انگیزه‌ای جز شرارت ندارد- تقابل همیشگی خیر و شر را به نمایش می‌گذارد.

در ساختن شخصیتی قهرمان‌گونه و توانمند از چانتس، دستیار کاراگاه برلاخ  افراط می‌کند. به گونه‌ای که گاهی ما را در اینباره که قهرمان اصلی داستان چه کسیست به تردید می‌اندازد. چنین است که پیشرفت دراماتیک داستان بر اساس منحنی صعودی از درجات پایین جذابیت به سمت یک اوج باشکوه در پایان میل می‌کند. بسیاری از زمختی‌های آغاز داستان به جذابیتی غریب در پایان مبدل می‌شود.

برلاخ آن پیرمرد شکسته در آستانه مرگ با ذهنی که از کارافتاده و فرسوده به نظر می‌رسد ناگهان ققنوس وار بر خاکستر ذهنیت و درک ما از خودش می‌نشیند. برگ برنده  درونمات در همین است که ما را از بی‌راهه‌ای نه چندان دلنشین به مقصدی هدایت می‌کند که در میان انواع مقاصد-گره‌گشایی‌ در رمان پلیسی- یکی از بهترین آنهاست. اینکه قاتل کسیست که ما هرگز فکرش را نمی‌کردیم. چنین است که این رمان برای همیشه در ذهن می‌ماند و توجیهی قوی و قانع کننده برای معرفی به دیگران بدست می‌دهد.

 

برای خواندن مطالب ما می‌توانید به کانال جنایی‌خوانی در تلگرام مراجعه کنید.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top