از چند ساعت بعد از انتشار فراخوان جایزهی ادبی بهرام صادقی، کاربران داخل ایران به جای خوابگرد، تابلوی فیلترینگ را میبینند. پیام خودکار سایت فیلترینگ سوایِ بحث «امتناء» یا همان «امتناع» خودمان، میگوید خوابگرد مسدود نیست. مسئول مربوط هم پشت تلفن همین را میگوید و اضافه میکند که مشکل زیرساختی دارند و حل میشود. اما بیش از یک روز گذشته و حل که نشده هیچ، مشکل آن سراسری هم شده است. حالا من ماندهام و این حال برزخی. متأسف ام که این مشکل فنی، که به من و ما مربوط نیست، عدل دامان خوابگرد را گرفته، آن هم درست پس از انتشار فراخوان مسابقهی داستاننویسی که فراهم کردن مقدمات آن چند ماه زمان و انرژی برده است از من. چارهای ندارم جز پیگیری، اما کاری هم برنمیآید از دستم جز همین پیگیری و انتظار و صبوری. مسابقه به قوت خود باقی ست و جانسختی ما هم برقرار و صبر ما هم دراز٫ تا این عمر روحخراشِ حوصلهکُش کی به سر آید!
دستبهنقد اگر پشت در ماندهاید، آدرس فید خوابگرد را بردارید.
و اگر نمیدانید فید و فیدخوان چیست، اینجا را ببینید: [+]
۷ نظر
خیالملن راحت شد. باخو.د گفتیم ای دل غافل! دیدی چی شد. ما چه قدر ساده دل و خام بودیم. داشتیم خودمان را دستی دستی به خلاف می کشاندیم, به چه قیمتِ؟ به بهای دلبستکی به دریچه ای که وقتی پای آن می نشستیم, چشم اندازی که از قاب آن می دیدیم چشم های کم سویمان را نوازش می کرد. داشتیم موافق یا مخالفِ تصاویری که می آمدندو می رفتند تادر حافظه تاریخی مجازی ثبت شوند عادت می کردیم تا با غیبت قند در چای تلخ دیابتیمان, شیرینی ِیِِ خوانشِ نوشته های خوابگرد را با چای “خوابگردپهلو” مز مزه کنیم.
طبق عادت چایمان را آماده کردیم. امروزک ( پسرم ) و نیمروزک (دخترم) هم زنگ تفریحشان بود. همسرم نیمروز هم که اصلا می خواهد سر به تن فضای مجازی نباشد. رفتیم سراغ لیست علاقه مندی هایمان, انتخاب کردیم, دکمه ورود را زدیم. خیلی طول کشید. دریچه باز نشد. امروزک که مسئول رتق و فتق امورمجازی است. گفت: بابا سایت فیلتر شده است. این را با طعنه و کنایه گفت تا آتو از ما داشته باشد. چون ما درخانه عضو افتخاری نظارت و ساماندهی فضای مجازی هستیم! و هر نوع دور زدن فیلتریگ را رسد می کنیم. البته خدا می داند! چه رو دست هایی از کم اطلاعی مان از بچه ها که نخورده ایم, بچه های امروز الحمدا… کارشان را خوب بلدند! به فکر فرو رفتیم با خود گفتیم دیدی چی شد! حالا یک جایی پیدا شد که هم خوش گوار بود و هم قلقلکمان می داد. حالا جه کنیم؟!
بی ملاحظه و بی آنکه وقعی به تمایلات محافظه کارانه ی خودمان بنهیم, امروزک و نیمروزک را خطاب فرار دادیم, با تحکم گفتیم: فیلتر شکن دارید؟!
امروزک و نیمروزک مانند جن دیده ها نگاهمان کردند, رو به هم, به یکدیگر چشم دوختندو زدندزیر خنده حالا نخند کی بخند. چند روز است که هر وقت چشمشان به من می افتد می خندند. سعی می کنیم به روی مبارک نیاوریم, اما نیمروز را چه کنم که با نیش زبانش هی می کوید: چته مرد کشتی هات غرق شده؟!
نمی دانم حالا که بخیر گذشته و دریچه خوابگرد بی فیلتر شکن یاز شده, می توانم پاسخشان را با خند ه بدهم؟! یا دو باره فیلترینگ, خیطم می کند !
آقا میخواستید اشک ما را از شوق درآورید که درآوردید.
مهرتان پایدار.
سلام. وضع میان خانوارهای دیگر بهتر یا بدتر از این نیست. بنابراین خیال تان راحت باشد: ناراحت کننده یا زحمت دار هست، اما مریدان واقعی درنخواهند ماند! می آییم سر می زنیم! فقط حال که تلاش دارید آن کمربند عفاف را به بازشدن ناچار فرمایید لطفاً سر جدتان ترتیبی بدهید که این کمربند عینی هم که مدتی است وسط صفحه ی خوابگرد ظاهر شده بگشاید تا کار ابتدایی دیدن صفحه مانند پیش ترها آسان و دل پذیر شود!
منظورتان را از کمربند عینی نفهمیدم. میشود بیشتر توضیح بدهید تا اگر مشکلی هست پیگیری کنم؟
الان که من با صبانت اومدم و مشکل نداره. راحت باز شد
ممنون ام از خبری که دادید. گویا مشکل حل شده.
منظورم toolbar مربوط به جست و جو و امور متفرقه ی دیگر بود، که در این لحظه درست شده و بالای صفحه جا خوش کرده ولی پیش تر می آمد وسط صفحه و باید مطلب را از بالا و پایین آن دید می زدی تا بتوانی بخوانی. ظاهراً این مسأله همراه با حل شدن آن یکی مسأله حل شده است.