شیرینی زبان ـ ۱۰
برخی واژهها هستند در فارسی که صورتی غریب دارند و تلفظی آهنگین و شیرین. مثل همین کلنجار، که هم خودمان به کار میبریم، هم پدرانمان. عقبتر اگر برویم، از آن واژهها ست که پدرانِ پدرانمان هم به کار میبردهاند. هرچند، در گویش تهرانی امروز میگوییم کَلَنجار به فتح کاف و لام، و آباء و اجدادمان میگفتند کِلِنجار به کسر کاف و لام یا حتا کالِنجار. و هرچند، در برخی گویشها از جمله در جنوب ایران، صورتِ دیگری از آن را استفاده میکنند و میگویند کِرِنجال. کمی این ورتر یا شاید هم آن ورتر به آن کِلِنجک یا کُلَنجک هم میگویند. همهی این صورتها یک معنا بیشتر ندارد: خرچنگ.
البته لرها آن را برای عنکبوت هم به کار میبرند. مثلاً بختیاریها ضربالمثل شیرینی دارند از این قرار: «وِ کرنجال گودِن سی چی خلخل راه اِری، گو جوونیه و هزار چم و خم.» یعنی به عنکبوت گفتند چرا کجکج راه میروی، گفت جوانی ست و هزار چم و خم!
امروزه ما خرچنگ را خرچنگ صدا میکنیم و مینامیم، اما در استفاده از فعل ترکیبی «کلنجار رفتن» نه تنها هنوز از نیاکان خود پیروی میکنیم و معنای اصلی آن را زنده نگه داشتهایم که آن را توسعه دادهایم و مفهوم دیگری هم به آن بخشیدهایم. دو مفهوم این فعل را به نقل از دهخدا (البته خلاصهشده) بخوانید:
کلنجار رفتن با کسی یا چیزی؛ با حرکاتی بسیار، کاری کم کردن چون خرچنگ در شنا یا رفتن بر زمین: دیشب گربه تا صبح با درِ مطبخ کلنجار رفت. سر و کله زدن. ور رفتن با چیزی یا کسی. دست به یقه شدن. گلاویز شدن. درگیر شدن با کسی (به صورت بحث یا زد و خورد و غیره): این آدم خیلی اَرقه است، تو نمیتوانی با او کلنجار بروی. (از فرهنگ لغات عامیانهی جمالزاده).
پس یکی همان گلاویز و درگیر شدن با کسی ست، که الحمدلله ربالعالمین، صبح تا شب همه از صدر تا ذیل جامعه به ارتکاب آن مشغول ایم و به خود هم میبالیم و از کردههای خود هم پشیمان نمیشویم. دیگری هم همان خرچنگکاریِ ما ست. هزار جور تقلا میکنیم و خودمان را به در و دیوار میزنیم و جد و آباء همه را پیش چشمشان میآوریم و آخرش، مثلاً بعد از چهار سال یا هشت سال، از پس سفت کردن یک پیچ هم برنمیآییم و میزنیم باقی پیچها را هم هرز میکنیم و تحویل میدهیم به نفر بعد.
در بارهی ریشهی واژهی «کلنجار» روایتی هم ثبت و ضبط است که دکتر علیاشرف صادقی آن را در کتاب «مسائل تاریخی زبان فارسی» آورده. آن را هم این جا میآورم تا از «کلنجار» چیزی مهم ناگفته نماند.
«میدانیم که کنیهی چند تن از پادشاهان دیلمی «ابوکالنجار» بوده است که یکی از آنها مرزبان پسر عضدالدوله است. کالنجار را بعضی مورخان مانند ابناثیر به شکل کالیجار ضبط کردهاند. کالیجار صورت دیگری از کارزار فارسی و کاریزار پهلوی ست و بنابر این ابوکالیجار معادل ابوحرب عربی ست. صورت دیگر کالنجار، کالنجر است که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه ضبط کرده است. این ضبطها نشان میدهد که این نام در قدیم به هر سه صورت مذکور متداول بوده است. همان گونه که دهخدا نوشته است، کلمهی کلنجار در اصطلاح ِ «با چیزی کلنجار رفتن» در فارسی گفتاری تهران، صورت دیگری از کالنجار است.»
:: بازنشر از ستون «شیرینی زبان» روزنامهی اعتماد [+]
:: شمارههای قبلی این ستون را در این جا بخوانید. [+]
۱ نظر
برخی مردم جنوب کلنجار میگن