در بارهی اعتراضات بختیاریها به یک سریال تلویزیونی، زاویهدارترین نگاه نسبت به دیگر نگاهها را میتوان در یادداشت قادر باستانی، نویسنده و مدرس علوم ارتباطات اجتماعی، دید که در عین حال تیزترین تیغ انتقاد اصولی به سراندام سازمانی ست که چند سالی ست به ورطهی ورشستگی غلتیده و رو به تلاشی کامل میرود. البته در این یادداشت اشارهای صریح به ارادهی نظام برای تغییرنکردن این وضع اسفناک نشده، اما کیست که نداند مسئولیت آن چه این سازمان هزارتو را به این حد از ابتذال در کار رسانهای و انتزاع از خواستههای اکثریت جامعه کشانده، فقط متوجه مدیران داخل این سازمان نیست.
قادر باستانی: مدیریت سازمان صدا و سیما روزهای سختی را میگذراند؛ از یک سو با مشکلات فزایندهی بودجه دست و پنجه نرم میکند، از سوی دیگر با مشاوران رسانهای دولت درگیر است و گاهی این درگیری فرسایشی به جاهای باریک میکشد و لاجرم بر تأمین بودجهی سازمان هم مؤثر میافتد. میدان دیگر، گافهایی ست که گاه و بیگاه در برنامههای متعدد سازمان جلوهگر میشود و حملات رسانهای و جنگ لفظی با ارباب جراید و یا گروههای مختلف اجتماعی را درپی دارد. جدیدترین آن، اعتراض ایرانیان بختیاری به یک سریال شبانهی تلویزیونی ست که در شهرهای مختلف جنوب، ادامه یافته و به بحرانی برای سازمان تبدیل شده است.
به نظر من، پرخاش به صدا و سیما ریشه در جای دیگری دارد. جامعهی انسانی، همانند یک موجود انسانی، حاوی ضمیر ناهشیاری ست که از حرمانها، تعارضها و نارضایتیها انباشته شده است. ضمیر ناخودآگاه جامعه، مخزن احساسات، افکار، تمایلات و خاطراتی ست که خارج از آگاهی هشیار جامعه قرار دارند. محتویات ذهن ناهشیار جامعه، مثل احساس درد، اضطراب یا تعارض، بهطور غیرارادی روی رفتار مردم اثر میگذارد، هر چند آنها از این تأثیرات نهفته و ناآشکار، آگاهی ندارند. ضمیر ناخودآگاه جامعه، انباری ست پر از تمایلها، آرزوها، و خاطرات خارج از دسترس که بر اندیشهها و اعمال مردم تاثیر دارند و برای شناخت منشأ رفتار مردم، نیاز داریم تا آن تمایلات فروخفته را شناسایی کنیم.
طبیعی ست مردم انتظار دارند رسانهی ملی، آیینهی تمامنمای آنها باشد و دغدغهها، آرزوها و خواستههای مردم را نشان دهد. تلویزیون به عنوان موثرترین وسیلهی ارتباطی، باید بتواند ترجمان دل مردم باشد و تصاویر آن بتواند حس مجاورت و همانندی را در مخاطب برانگیزد. وقتی تلویزیون نمیتواند چنین انتظاری را برآورده کند و اساساً خود را در این جایگاه و پاسخگو به مردم نمیداند و جلب رضایت مخاطب، جزو اهداف اصلی آن نیست، چنین تعارضی حاصل میشود.
تصویری که رسانهی ملی نشان میدهد، تمایلات ذهنی عدهی قلیلی را نمایندگی میکند که خود را به جای همهی مخاطبان تصور میکنند و در پی آن هستند تا مخاطبانی مطیع و مسحور ایجاد کنند؛ کاری که نظام رسانهای اتحاد جماهیر سوسیالیستی، هفتاد سال دنبال کرد و نتیجهای از آن حاصل نشد. این روش شکستخوردهی ارتباطی، در ده سال گذشته در رسانهی ملی جریان دارد و هنوز نشانهای از تنبه و تغییر این روش ناکارآمد به چشم نمیخورد. البته رسانههای پراودایی، این شانس را داشتند که دیوار آهنین میتوانست مانع ورود فرکانسهای مزاحم شود، در حالی که با پیشرفتهای فناوری، دیگر امروز صدا و سیما از چنین شانسی هم برخوردار نیست.
وقتی مردم تصویر مورد انتظار خود را در صدا و سیما مشاهده نمیکنند، درصدد اعتراض برمیآیند. این اعتراضات فروخفته که به هر دلیلی، عملاً مجالی برای بروز نمییابد، به ضمیر ناخودآگاه جامعه منتقل میشود. انباشت این نارضایتیها و اعتراضها ست که منشأ رفتارهای گاه پرخاشگرانهی مردم میشود. مردم میدانند که صرفِ یک نام خانوادگی در یک سریال تلویزیونی، نمیتواند دلیل توهین باشد و یا وجود یک پزشک خطاکار در یک درام تلویزیونی، نمیتواند مبین توهین به قشر پزشکان محسوب شود، اما انباشت نارضایتیهای فروخفته که جامعه مجال طرح آن را فراهم نساخته است، بروز رفتارهای تند اعتراضی را سبب میشود.
سادهانگاری ست اگر اختلاف تیم رسانهای دولت با رئیس صدا و سیما را صرفاً به خاطر انتخاب مجری بدانیم. انتخاب مجری، نوک کوه یخی ست که بخش اعظم آن قابل مشاهده نیست و منشأ این تعارض را باید در آن جستجو کرد. تحلیلگران نباید منشأ رفتارهای اعتراضآمیز مردم را به عدم رشد فرهنگی و کمظرفیتی مردم نسبت دهند. این اعتراضات، نارضایتی عمیق مردم از رسانهای را نشان میدهد که جایگاه اول را به رضایتمندی مخاطب نمیدهد، بلکه در پی جلب رضایت آن اقلیت پرتوقعی ست که در سپهر اندیشهی خود، مردم را هیچ میانگارند.
امروز پدیدهی ریزش مخاطب صداوسیما که مسئلهی بسیار مهم و راهبردی برای نظام است، مغفول واقع شده و درست به آن پرداخته نشده است. جا دارد مسئولان امر مخصوصاً شورای عالی سیاستگذاری صدا وسیما، این بحث را در فضای علمی و دانشگاهی کشور مطرح کنند و از نظرات کارشناسان بهره بگیرند. مهمتر از ریزش مخاطب، تغییر ذائقهی مردم به ویژه نسل نوجوان و طبقهی متوسط شهری ست که که به علت مقاومت مسئولان سازمان صدا و سیما در مقابل تحول، روز به روز عمیقتر میشود و به وضعیتی میرسد که این تغییر ذائقه، پایدار میشود و سبک زندگی را به وجود میآورد که در تعارض آشکار با آرمانهای انقلاب اسلامی ست و اگر زمان مناسب برای برخورد با این پدیدهی اجتماعی سپری شود، دیگر کاری نمیتوان انجام داد.
در صورتی که سیاستهای فعلی رسانهی ملی ادامه پیدا کند و یا تغییرات صوری و ظاهری انجام شود، در ده سال آینده مواجه با نسلی خواهیم بود که هیچ زبان مشترکی با او نداریم و رسانههای داخلی ما برای آنها بیگانه خواهد بود. باید توجه داشته باشیم تحولات اجتماعی بطئی و کُند است، اما اثرات آن دامنهدار و عمیق خواهد بود و جامعهی اسلامی را با چالشهای بزرگی مواجه خواهد کرد که امروز میشود با کمی تعقل، سعهی صدر و پافشاری نکردن به اشتباهات گذشته، آن را تدبیر کرد.
آن چه در برنامههای رسانهی ملی مشاهده میشود، آن است که متولیان امر متوجه خطر شدهاند و کارهایی را انجام میدهند، اما این تغییرات کافی نیست. این که شبکهها زیاد شود و یا سریالهای پرطرفدار، به طور مستمر از شبکههای مختلف پخش مجدد شود، نمیتواند زیاد تداوم داشته باشد. رسانهی ملی نیاز به تغییر رویکرد دارد. مسئولان صداوسیما باید از برج عاج پایین بیایند و خود را در معرض نقد جدی صاحبنظران و دلسوزان نظام قرار دهند و رویکردهای سازمان را با خواست مردم، علایق و سلایق نسل جوان و بهرهگیری از توان همه نیروهای نظام، هماهنگ کنند.
در سال ۱۳۷۲، شورای عالی انقلاب فرهنگی، بحث مهمی را درخصوص استفادهی بخش خصوصی از امکانات رسانهی ملی و تأسیس شبکههایی با نظارت سازمان صدا و سیما مطرح کرد که اگر به نتیجه میرسید، امید آن وجود داشت که امروز سیطرهی خبری رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، در این سطح به وقوع نمیپیوست. همین طور در سال ۱۳۹۰ حرکتی در مجلس شورای اسلامی برای قانونمند ساختن رسانهی ملی شروع شد که تا کنون نتیجهی عملی دربرنداشته است. در طرح مجلس، هیئت امنا، هیئت مدیره و شورای نظارت با تفکیک وظایف و همینطور امکان استفاده از توان بخش خصوصی، پیشبینی شده بود.
امیدوارم تهدید اعتراضات مردمی در اهواز و شهرهای دیگر، به فرصتی برای صدا و سیما تبدیل شود تا از رهگذر آن، از خرد جمعی عقلای قوم بهرهگیری شود و در یک کار منسجم و سنجیده، آسیبشناسی جدی انجام پذیرد و راهحلهای کارشناسی مطرح و مورد بحث قرار گیرد و در نهایت تصمیمی اتخاذ شود که این سازمان بزرگ را به پویایی و اثربخشی نزدیک کند و نکات مثبت آن را موثرتر و نکات ضعف آن را تا حد ممکن برطرف سازد. انتظار میرود دولت تدبیر و امید نیز، با همگرا ساختن تیم رسانهای پراکندهی خود، انرژی لازم را صرف تدوین لایحه نحوهی اداره سازمان صدا و سیما، منطبق با خواستههای واقعی قانون اساسی کند تا با رویکردی نو و روزآمد، به مقولهی حیاتیِ ارتباطات در هزارهی سوم، خدمتی اساسی به آرمانهای بزرگ انقلاب اسلامی داشته باشد. [منبع +]
بدون نظر