میانجی در لغتنامهی دهخدا، فرهنگ فارسی معین و فرهنگ لغت عمید به این معناها آمده است: مصلح در میان دو کس، میاندار، واسطهی سازش و تلفیق و ایجاد تفاهم، آشتیدهنده، اصلاحدهنده، واسطهی آشتی و صلح، شفیع، دلال، سبب، داور و…
به «میانجی» پسوند «گر» با «ی» افزودهایم و حاصل مصدر ساختهایم و گفتهایم و میگوییم «میانجیگری». مصدر مرکب آن را هم به کار بردهایم و میبریم و میگوییم «میانجیگری کردن».
و همچنانکه قاضیگری و لوطیگری و وحشیگری و لاابالیگری و صوفیگری را بدون «ی» به کار نبردهایم و نمیبریم، پای میانجی هم اگر در میان باشد، خیلی راحت میگوییم «میانجی» و هرگز نگفتهایم و بعید است بگوییم «میانجیگر».
اما در این تیتر درشت، که «میانجی» و «گر» هم به هم چسبیدهاند، پادشاه عمان بیشتر از آن که میانجی بودنش به چشم بیاید، جیگر بودنش در این میان توی ذوق میزند!
بدون نظر