نگاهی به زندگی و آثار نورالدین محمد شریف کاشانی
از آنجایی که زیرساخت فکری اندیشمندان و ادیبان فعال در جنبشهای پس از مشروطه تا عصر حاضر، عمل سیاسی و تغییر بنیادین در روابط قدرت و اجتماع ایران بوده، همواره به تحرکاتی از تاریخ و فرهنگ ایرانی توجه داشتهاند که بتواند محمل مناسبی برای این حرکت اصلاحی باشد. پس بیهوده نیست که رویکردهای مخالف و یا مغایر با اهداف خود را تضعیف کنند و سعی کنند آن را سخیف و کمارزش نشان دهند.
اقبال منقدین صدر مشروطه و دوران بازگشت، به سبک خراسانی و تحقیر گاهِ صریح آنان از سبک هندی بر اساس همین دیدگاه قابل تفسیر است. زیرا که سبک خراسانی با صلابت و در عین حال سادگی خود، از یک طرف توان بیشتری برای محمل قرار گرفتن افکار اصلاحی اندیشمندان این دوره دارد (البته تاثیر ناسیونالیسم ایرانی را نیز نباید از یاد برد) و از سوی دیگر برای عامهی مردم نیز قابل فهم. اما سبک هندی با آن همه پیچیدگیهای کلامی و مضمونی، در واقع نه میتواند مورد استفادهی سیاسی و اجتماعی قرار گیرد و نه مردم عادی را به ظرایف خود راه دهد. گرچه که این سبک برای اولین بار شعر را از دایرهی خواص بیرون آورد و بزاز، نانوا و قصاب را در شمار شاعران خوشسخن درآورد اما این گونه از شعر، مناسب حرکتهای عمومی سخت و اصلاحی نبود.
در سپهر کلی، نگاه از این زاویه به فرهنگ، برای حرکتی که برای خود غایت و هدفی ملموس در نظر گرفته است، قابل درک است. به همین سبب است که تا سالهای پس از انقلاب پنجاه و هفت، نظریهی عمومی ادیبان دربارهی سبک هندی کمابیش «پرگوییهای زیاد با تعداد اندکی شعر خوب و در نهایت متوسط» بود. در واقع پس از سالهای جنگ و فروکش کردن التهابات سیاسی و ادبیات متعهد بود که اندیشهی لفظ برای لفظ که در سبک هندسی به اوج رسیده است مورد توجه گرفت.
باید توجه داشت سبک هندی حداقل از این باب که برای اولین و آخرین بار هنری ایرانی در خارج از فلات ایران رونق داشت (به جای ممالک محروسه) هم باید مورد توجه قرار گیرد. گرچه درست است در دامان این سبک شاعر بزرگی مانند فردوسی، مولوی، حافظ و سعدی رشد نیافت اما باید توجه داشت که تاریخ ادبیات یک قوم همهی آن است نه بخش یا گوشهای از آن.
«نورالدین شریف محمد کاشانی» متخلص به «نجیب» و «نجبا» در سال ۱۰۶۳ هجری قمری در کاشان دیده به جهان گشود. پدر او بزاز بود و از نظر مالی در وضعیت مطلوبی به سر میبرد. تا بیست سالگی در کاشان ماند. از آن جا که پدر او بازرگان بود و کاشان هم در آن روزگار از مراکز مهم ادب و دانش به شمار میرفت، چنین مینماید که شاعر، دوران کودکی و نوجوانی را در زادگاه خود به تحصیل دانش گذرانده و سپس در کنار پدر و در مقام دستیار او به پیشهی بزازی پرداخته است.
در حدود ۲۱ سالگی به اصفهان، پایتخت شگفت صفوی میآید. میداند که گوهر بخت او در گروی بزازی نیست و باید شاعری حرفهای شود. و برای این کار چارهای جز سفر به هند نیست. زیرا که در آن دوره پایتخت ادب پارسی هند بوده است و هر که را سودای بزرگی در ادب پارسی بود چارهای جز سفر به هند و مشق بزرگی نبود. پس نجیب رخت سفر بر میبندد و در حدود ۲۴ سالگی به هندوستان میرود و به چهارمین فرزند «اورنگ زیب»، یعنی سلطان جلالالدین اکبر، نزدیک میشود و شاعر و ملکالشعرای او در کشمیر میشود. اما پس از چهار پنج سال با هوش خاص خود میفهمد با اعلام استقلال جلالالدین در برابر پدرش، بادهای مخالف سیاسی وزیدن خواهد گرفت. پس به اصفهان باز میگردد و جان خود را نجات میدهد. جلالالدین بسیار زود از پدر شکست میخورد، به اصفهان و به پناه شاه ایران میآید و پیوند دوستی زیاد او و نجیب، قوتی دیگر باره مییابد.
نجیب با تکیه بر تواناییهای خود و البته کمک برخی از بزرگان، پلکان ترقی را یکییکی طی میکند تا جایی که ابتدا ملکالشعرای اصفهان شده و در نهایت از سوی شاه سلطان حسین صفوی، به مقام ملکالشعرایی کل ایران دست مییابد.
از آثار منظوم نجیب دو مثنوی «تعویض العارفین» در مسائل عرفانی از مقامات، احوال تا مباحث نظری عرفان و مثنوی «گلدستهی نجیب» که به دستور شاه سلطان حسین بر وزن شاهنامه فردوسی و در زمینهی رویدادهای روزگار وی سروده شده است، در دست نیست. اما آثار منظوم موجود نجیب شامل غزلها، مخمس، قصیدهها، قطعهها، ترکیببند، مثنویها، رباعیها، غزلهای ناقص، تک بیتها، و مصراعها که در کل ۸۵۸۷۵ بیت است.
اما شاید مهمترین اثر نجیب، اثر منثور او یعنی «تاریخ کشیکخانه» باشد. نجیب هر هفته، روزهای یکشنبه و چهارشنبه کشیک داشت. یعنی موظف بود تا این دو روز در خدمت جلالالدین اکبر باشد و با او گفتگو کند، شعر بخواند، نکتههای نغز بگوید، به پرسشهای اکبر پاسخ دهد و خلاصه او را سرگرم کند. در این دیدارهاست که از گذشتهها یاد میکند و از آینده سخن میگوید. جلد اول کتاب مهم تاریخ کشیکخانه حاصل همین دیدارهاست و یادداشتهای شاعر است در مورد این دیدارها. نثر تاریخ کشیکخانه نثری است مصنوع، آکنده از صنایع بدیعی و بیانی، چونان شعر، و در عین دراز بودن جملهها و به کارگیری تعبیرهای ادبی گاه دشوار، نثری است دلنشین و از نثرهای خوب دورهی صفوی به شمار میآید.
به گمانم چون در سالهای اخیر نثر پارسی در قالب ادبیات داستانی از سوی مخاطبان ادبیات به خصوص جوانان بیشتر از شعر مورد توجه قرار گرفته است، کتاب مستطاب تاریخ کشیکخانه مورد توجه اهالی ادب قرار گیرد. به ویژه آن که در نثر زیبای نجیب، حرکت داستانی نیز دیده میشود و میتواند سود زیادی به طالبان نثر پاکیزهی پارسی رساند. امید است این اثر در خور نیز به زودی به زیور طبع آراسته گردد.
برای غنیتر کردن این مقال قطعهای از این کتاب ذکر میشود که به مناسبت گریز سلطان جلاالدین اکبر از اصفهان است: «روز دیگر که هنوز طلیعهی عالمآرا به کشورگشایی و جهانآرایی پرتوافکن نگردیده و صبح کاذبِ بدعهدی از افق آسمانِ حیلهآرایی ندمیده بود که شاهزاده وفادار نیکو عهدِ حقشناس، در کمال اضطراب و بیتابی، در دولت را که دروازهی رزق موبد و نعمتهای گوناگون آن نعمتناشناسانِ دودمان صفوت مکان بود بر خود بسته، در اندرون خانهی خود خفتگانِ بستر جهل مرکب را، یکان یکان، به مژدهی بیداری دولتِ بیدار، سرمهای بر دیده تیرهروزیشان کشید، که هیچ یک پیش پا ندیده بفرمودهی آن یکهتاز معرکهی جهالت و سرکشی، تمامی اسبان خود را زین و مهیای گریختن و رفتن گردیده، خود بر خانهی زین سیه قیطاس جهل مرکب فطری، چون نقش بر نگین، مسندنشین و جل به گاو انداختگان هندونژاد را بر خر خود سوار و رو به وادی نقل مکان آمیخته به فرار نهاد…»
(امیدوارم طنز ماجرا را گرفته باشید)
غزلی نیز از غزلهای نجیب:
باغبان ما دماغ روی گل ندیدن نداشت
ورنه یک گل نیست کز گلزاز ما چیدن نداشت
کس به موزونی ترقی در زمان ما نکرد
سرو هم در عهد ما اقبال بالیدن نداشت
دولت بیدولتانم ناامید از خویش کرد
حیف فهمیدن، که اقبال نفهمیدن نداشت
چشم بینا از پی عبرت به مردم دادهاند
ورنه روی این جهان بیفا دیدن نداشت
یک عذاب جسم خاکی بود کافی در دو کون
بار دیگر این قبای کهنه پوشیدن نداشت
رحم بر ما خلق را امیدواری دادن است
ورنه تقصیری که ما کردیم بخشیدن نداشت
نیست امروزی که در رفعت دنی را جود نیست
این سحاب خشک هرگز شان باریدن نداشت
نوبهاران شد به گلزار و دل ما وا نشد
بهر یک گل این قدر ای غنچه خندیدن نداشت
پای رفتنهای ما زد دست رد بر ما «نجیب»
بر در هر ناکسی چون حلقه گردیدن نداشت
نجیب در سال ۱۱۲۳ هجری قمری جهان فانی را وداع گفت. او در زمانی میزیست که «حزین لاهیجی» شاعر و منقد سختگیر دوران، آن را این چنین توصیف میکند: «چنان که سخنسرایی منسوخ و در نقاب احتجاج است، سنجیدن و فهمیدن آن سخت دشوار و نایاب است. و لاف مدعیان، اکثر از روی گزاف… هرچه را از جایی وانویسند. قدرت بر تصییح نیست. هر تحریف و تصحیف و هر سقط و غلط که در نسخ افتاده باشد همه را به کار برند و صواب شمارند! مصرع: خود غلط، معنی غلط، مضمون غلط، انشاء غلط!!»
اما همین حزینِ سختگیر، دربارهی نجیب معتقد است: «در سخن از اقران و اشباه خود کمی نداشت، بلکه به طرز شاعری آشناتر بود.»*
—
* کلیات نجیب کاشانی/ مقدمه، تصحیح و تعلیقات: اصغر دادبه و مهدی صدری/ نشر: میراث مکتوب
محمدحسن شهسواری
بدون نظر