خوابگرد قدیم

محبوب‌های سال ۱۳۸۸

۱۲ اسفند ۱۳۸۹

حتماً از خاصیت وبلاگ است که آدم راحت می‌نویسند. در یادداشتی که پیش رو دارید جامه‌ی خودساخته‌ی منتقد ادبی را درآورده‌ام و سعی کرده‌ام راحت و خودمانی کلمات را روی صفحه‌ی مانیتور بیاورم. برای همین ممکن است گاهی به نظر رسد زیادی مثل پیرمردها و آقامعلم‌ها حرف زده‌ام. همین جا از کسانی با خواندن این یادداشت (به خصوص نویسندگانی که از آنان نام برده‌ام و برخی، هم به لحاظ سن و هم داستان‌نویسی از من بزرگ‌ترند) چنین حسی پیدا می‌کنند، صمیمانه معذرت‌ می‌خواهم. [ادامــه]

– در مورد کتاب‌های محبوب، سال گذشته هم گفتم به دلایل کاملاً سلیقه‌ای، رمان را به داستان کوتاه ترجیح می‌دهم.

– به گمان برخی نظریه‌پردازان ادبی، مهم‌ترین مضمون مورد کاوش در جهان مرکز، «ارتباط» است و در جهان پیرامونی «هویت». در جامعه‌ی امروز ایران که به طور واضح به دو بخش تقسیم شده‌، نسل جدیدی که برای خرید کتاب، پول پرداخت می‌کند، به دلایلی که در این مقاله گفته‌ام، آن چنان توجهی به مضمون هویت ندارد. در واقع این گروه، از بحران هویت درگذشته‌اند و دغدغه‌ی ارتباط پیدا کرده‌اند. دقیقاً به همین دلیل در سال‌های جاری، کتاب‌هایی که جذاب و پرتنش به مضمون ارتباط پرداخته‌اند، پرفروش شده‌اند اما کتاب‌هایی که به مضمون هویت پرداخته‌اند، هر چه قدر هم قوی و بایسته (که کتاب‌های انتخابی من از همین دسته  هستند) آن چنان اقبالی در فروش نداشته‌اند. شک نکنید همواره آن چه خرید و فروش می‌شود، مضمون است نه فرم. اما چون همان طور که گفتم من از نسلی هستم که همچنان گیر هویتی دارند، کتاب‌های محبوم کمابیش درگیر همین مضمون هستند.

۱ـ شمایل تاریک کاخ‌ها ـ حسین سناپور
همین ابتدا توضیح دهم که انتخاب من، خودِ رمان «شمایل تاریک کاخ‌ها» است. از نظر من داستان بلند «آتشبندان» برای رسیدن به یک متن ادبی درخور، دارای مشکلاتی است که در حال حاضر مجالی برای طرح آن نیست.

دلیل عدم اقبال (حتی منتقدان جدی ادبیات ما) به آخرین رمان حسین سناپور از یک طرف برمی‌گردد به مقایسه‌ی این کتاب با سایر داستان‌های او و از سوی دیگر، انتخاب بد زاویه‌ی نگاه به این رمان. مثلا رمان نیمه‌ی غایت یک رمان سطح بالای شخصیت‌گرا است، همین طور تا حدودی رمان «ویران می‌آیی». اما شمایل تاریک کاخ‌ها یک رمان مضمون‌گرا است. در این نوع از رمان‌نویسی، شخصیت‌پردازی، پلات و سایر عناصر داستانی، تفاوت‌هایی با سایر گونه‌های رمان، به خصوص رمان شخصیت‌گرا، وجود دارد. بنابراین برخورد با این رمان باید متناسب با عامل اصلی تمرکز یافته در ‌آن باشد. می‌شود اساسا این گونه از رمان‌نویسی را دوست نداشت و آن را نخواند که این البته مسئله‌ی دیگری است.

قرار بود در روزنامه‌ای شرق میزگردی برای این کتاب برگزار شود و من نکات کمابیش مفصلی آماده کرده بودم. امیدوارم این اتفاق زودتر بیفتد. دست به نقد این نکته را یادآوری کنم که به دلایل تاریخی و روانشناختی، هم نویسندگان و هم خوانندگان ادبیات جدی ایران، علاقه‌مند به تولید و خواندن رمان شخصیت‌گرا هستند.

خلاصه آن که شمایل تاریک کاخ‌ها یکی از  مهم‌ترین رمان‌های مضمون‌گرای ماست که برای اولین بار تلاش روشنفکری ایرانی را برای فهم «دیگری» در حوزه‌ی رمان در آن دیده می‌شود؛ بررسی شرایطی که دیگری را «دیگری» کرده است. و این تلاش بدون شک به دیالوگِ مبارک «سوژه» با «ابژه» خواهد انجامید و نه حذف آن. و این کم دست‌آوردی نیست.

۲ـ مجموعه رمان ـ وحید پاک‌طینت
رمان وحید پاک‌طینت نیز از سویه‌ی دیگری بررسی مضمون هویت را در پیش گرفته است. تعقیب مسیر زندگانی بازماندگان «میرزا رضا کرمانی» و «سلطان صاحبقران» در تهران امروز و گذرگاه‌ها و چالش‌های پیش روی اعقاب این دو دشمن قدیمی؛ با زبانی به غایت پرداخت شده و صحنه‌هایی کار شده و غمی نهان در تار و پود رمان که فرزند راستین ادبیات شکست دهه‌ی چهل ماست. و دست آخر این که اگرچه «مجموعه رمان» (به دلیل پایان‌بندی ناموفق) بهترین رمان این سال‌های ما نیست اما نویسنده‌اش یکی از بهترین نویسندگان سال‌های اخیر ماست.

۳ـ جنگل پنیر ـ فرشته احمدی
بدون شک اگر فهم متفاوت و دعوای قدیمی من و خانم احمدی بر سر کارکرد زبان در داستان نبود، جنگل پنیر انتخاب اول من بود. جنگل پنیر، رمان‌ترینِ رمان سال گذشته بود. پلاتی گسترده، شخصیت‌پردازی‌ای پخته و ریتمی درست در تمام فصول آن. در این رمان هم مضمون هویت، البته بسیار داستانی‌تر، ذیل دغدغه‌های یک دختر امروزی، کاوش شده است. دختری که در جستجوی پدر (خاک و زادگاه) حرکت می‌کند و در انتها به آشتیِ‍ دوپاره‌ی هویتش می‌رسد. باز شما را ارجاع می‌دهم به این مقاله. از سوی دیگر زن موجود در این رمان یکی از خودآگاه‌ترین زنان ادبیات ایران به شرایط روانی و جامعه‌شناختی خود (پس از نمونه‌های موفق شخصیت‌های سیمین دانشور، مهشید امیرشاهی و گلی ترقی) در سال‌های اخیر داستان‌نویسی ماست.

و دیگران (بر اساس حروف الفبا)

ابر صورتی ـ علیرضا محمودی ایرانمهر
به رغم آن که بدون شک ابر صورتی حرفه‌ای‌ترین مجموعه داستان سال گذشته بود اما من به این کتاب ایراد مهمی وارد می‌دانم. به نظرم نویسنده وقتی داستان می‌نویسد باید تکلیفش را روشن کند. تمرکز اصلی نویسنده یا باید کاوش و بررسی امکانات «ادبیات» باشد یا «انسان». موارد نادری از داستان‌ها هستند که به کاوش یکسان هر دو می‌پردازد. برای این که منظورم را بهتر بفهمید، البته اگر وقت و حوصله دارید، به این مطلب رجوع کنید.

نویسنده وقتی به کاوش خود ادبیات و امکانات آن می‌پردازد باید بسیار بدیع و جامع و مانع از پس کار برآید. کاری که در دهه‌ی گذشته مثلا «حسین آیکنار» با مجموعه داستان‌هایش کرده ‌است. داستان‌های علیرضا محمودی، با این که همان طور که گفتم حرفه‌ای‌ترینِ سال گذشته بودند، اما آن قدر بدیع و یگانه نبودند که جایی برای نقد مدعیان باقی نگذارند.

از چهارده سالگی می‌ترسم ـ حسن محمودی
به طور مفصل درباره‌ی این مجموعه پیش از این حرف زده‌ام که در این جا می‌توانید به آن رجوع کنید.
فقط تکرار این مطلب که حسن محمودی حرکتی را که از «وقتی آهسته حرف می‌زنیم المیرا خواب است» شروع کرده بود، در این مجموعه و در برخی داستان‌هایش، به اوج رسانده است. هرچند خودش می‌داند سلیقه‌ی ادبی من چیز دیگریست. به نظر من خود داستان «از چهارده سالگی می ترسم» حتی از نمونه‌های مشابه‌ی نویسنده‌ی متبحری مانند منیرو روانی‌پور، پیش افتاده است.

برو ولگردی کن رفیق ـ مهدی ربی
تا این جای کار، مهدی ربی یکی از دو سه نویسنده‌ی آینده‌دار دهه‌ی شصتی ماست. تعارف هم نمی‌کنم. باید به این جوان خیلی امیدوار بود. خوش ریتم می‌نویسند، از موقعیت‌های بدیع در داستان‌هایش استفاده می‌کند و از ایران امروز با حوصله و دقیق می‌نویسد. داستان آخر این مجموعه از بهترین داستان‌های چند سال اخیر ماست. آقا مهدی! گمان کنم وقت رمان است.

بهار ۶۳ ـ مجتبا پورمحسن
مجتبا پورمحسن، همه‌ی ویژگی‌های رسیدن به یک نویسنده‌ی ممتاز را دارد؛ از زبانی بسیار پرداخته و باهویت برخوردار است، با مطالعه است، از طریق روزنامه‌نگاری نبض ادبیات زمانه را در دست دارد، شجاع است و از پرداختن به مضمون‌های پرخطر نمی‌ترسد. فقط می‌ماند پشتکار و خستگی‌ناپذیری یک رمان‌نویس که صمیمانه آرزومندم واجد آن باشد.

گرچه بهار ۶۳ در مورد شخصیت‌پردازی سه زنش خوب عمل نکرده اما رمان دلچسبی است. جالب این است که دلیل عدم پرداخت شخصیت‌های زن در بهار ۶۳ از نظر عقلی درست است (چون رمان کاملا بر محور شخصیت مرد می‌چرخد و از دید او، زنان هیچ تفاوتی با هم ندارند) اما این دلیل از نظر ادبی، خیلی آدم را قانع نمی‌کند. دقیقا به همین سبب است که بهار ۶۳  اگرچه رمان غیرقابل کتمانی است اما خواننده را سیراب نمی‌کند. درباره‌ی این رمان پیش از این اندکی سخن گفته‌ام.

پرتره‌ی مرد ناتمام ـ امیرحسین یزدان‌بد
امیرحسین یزدان‌بد از معدود جوان‌های این دوره است که مضمون هویت را در کارهایش پی‌‌گیری می‌کند. اگرچه پرداختن به مضمون «ارتباط» هم در کارش کم نیست. به غیر از داستان «جنوار» که کمابیش همه آن را قوی‌ترین داستان مجموعه می‌دانند، من از «چیزی شبیه سونیا» هم خیلی خوشم آمد. آدم را یاد شمیم بهار می‌انداخت.

پرسه زیر درختان تاغ ـ علی چنگیزی
بزرگ‌ترین نقطه قوت علی چنگیزی، بلند پروازی‌اش است. انتخاب چنین ساختاری برای رمان اول، موید همین مطلب است. حتما از زبان بسیاری شنیده که اتفاقا همین نقطه قوتش (مانند سال گذشته در مورد رمان موالیزای منتشر) تبدیل به نقطه ضعفش شده است. منظور این است که این همه شخصیت و انتخاب چنین ساختار متکثری نه تنها توجیه اندکی در متن می‌یابد، بلکه برنیامدن از پس آن در برخی موارد، خواننده را تا حدودی دلزده می‌کند.

علی چنگیزی اتفاقا یک نقطه قوت دیگر هم دارد که ذاتا رمان‌نویس است. و این چیزی است که من می‌پسندم. حالا این که پسند من چه اهمیتی دارد، مسئله‌ی دیگر است.

شاخ ـ پیمان هوشمندزاده
وقتی از پیمان هوشمند‌زاده حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟ به نظر من از شیرینی به‌قاعده‌ی داستان‌نویسی حرف می‌زنیم که تا مرز دلزدگی هم گاهی پیش می‌رود اما فقط دل می‌برد و دل نمی‌زند. آن چنان طعم فراموش نشدنی‌ای دارد پیمان هوشمندزاده (البته داستان‌هایش) که اگر مشتری‌اش شوید (مثل من) محال است دیگر رهایش کنید.
در شاخ البته آن اشاره‌های فرویدی متن هم هوش‌ربا بود.

کتاب آذر ـ علی خدایی
جمله‌ی معروفی است گویا از همینگوی که داستان کوتاه مانند کوه یخ است که تنها یک دهم آن بیرون است. مهم‌ترین دلیل عدم فهم برخی از داستان‌های کتاب آذر این بود که این داستان‌ها را بر اساس اهمین الگو خوانده می‌شد. علی خدایی در دو مجموعه داستان قبلی‌اش بر اساس این الگو، چند تا از بهترین داستان کوتاهای ایرانی را نوشته است.

من استعاره‌ی بهتری برای داستان‌های کتاب آذر انتخاب کرده‌ام. این داستان‌ها موج‌های کوچک اقیانوس را نشان می‌دهد، هنگامی که کوه یخ به تمامی در آب فرو شده است.

کتاب ویران ـ ابوتراب خسروی
اگر بخواهیم حسابی مته به خشخاش بگذرایم شاید تنها نقطه ظعف مجموعه داستان ابوتراب خسروی، این است که خوانندگان جدیدی برای داستان‌هایش به دست نیاورده است. وگرنه از حیث زبان و تخیل بی‌مهار، همان ابوترابِ اسفار کاتبان و رود روای و هاویه و دیوان سومنات است. فقط می‌توانم به دوستان نویسنده‌ی جوانی که دوست دارند داستان‌هایی با این محور بنویسند توصیه کنم داستان‌های این مجموعه را با دقت بیشتری بخوانند.

و حالا عصر است ـ طیبه گوهری
درباره‌ی چرب‌دستی‌های این نویسنده‌ی دیرنگار و نوآمده، سید خوابگرد مطلب خوبی نوشته است. طیبه گوهری صدای جدیدی در ادبیات ماست که با چاپ مجموعه داستان اولش ما را مشتاق داستان‌های آینده‌اش کرده و همین کارش را بسیار سخت می‌کند. بسیار امیدوارم در این آزمون پیروز و سربلند بیرون بیاید.

کتاب بی‌نام اعترافات ـ داوود غفارزادگان
داوود غفارزادگان از پیران دیر داستان‌نویسی ماست؛ البته نه از حیث سن و سال بلکه از جهت کمیت و کیفیت‌ نوشته‌هایش. من نمی‌دانم این چه تخم لقی است که در دهان برخی افتاده که او را نویسنده‌ای حکومتی و حالا برگشته به دامان ادبیات می‌دانند. به نظرم فقط کسانی به این مسئله اشاره می‌کنند که غفارزادگانِ نویسنده را نمی‌شناسند و داستان‌های او را نخوانده‌اند. از سوی دیگر نویسندگان‌مان هم دیگر نباید به این چیزها حساسیت نشان دهند. به نظرم مسیر ادبی و زندگی فردی هر کس، با همه‌ی افت و خیزهایش، یگانه و غیرقابل برگشت است. به طور مثال اگر نبود فضای برساخته در انتهای دهه‌ی شصت حوزه‌ی هنری مشهد، شاید من و چند تن از هم‌نسلانم مجالی برای بروز و ظهور خودمان پیدا نمی‌کردیم. درباره‌ی دولتی بودن پیش از این یادداشتی  نوشته‌ام.

او در رمان کتاب بی‌نام اعترافات، آن جاهایی که داستان نوجوانی اردبیلی و بلوغ فکری و فیزیک‌اش را مصور می‌کند، کم‌نظیر است. اما در ایجاد ارتباط ارگانیگ بخش دیگر رمان با این بخش، به نظر من موفق نبوده است. ورود داود غفارزادگان را به صف اول ادبیات این روزهای‌مان، به او و ادبیات‌مان تبریک می‌گویم.

یوسف‌آباد خیابان سی و سوم ـ سینا دادخواه
چندی پیش از سر کنجکاوی اسم رمان و نویسنده‌اش را در گوگل سرچ کردم. حیرت کردم از این همه عشاق سینه‌چاک و دشمنان تا دندان مسلح که اتفاقا بیشترشان از هم‌نسلانش هستند. به قول دوستی این روزها انگار معیار روشنفکر بودن و عمیق بودن، لگد زدن به رمان «یوسف‌آباد خیابان سی و سوم» و نویسنده‌اش است!

و اما کشف سال:

آستین‌های رنگی ـ تایماز افسری
سال گذشته کشف لذت‌بخشم در ادبیات، خواندن مجموعه داستان «آویشن قشنگ نیست» حامد اسماعیلیون بود. امسال این هدیه را تایماز افسری با «آستین‌های رنگی» داد. داستان‌های او با تخیل غریبش و شخصیت‌های امروزی و البته مسئله‌دارش، گاهی نفس در سینه‌ام حبس می‌کرد. تایماز افسری فقط اگر کمی در ساختار داستان‌هایش و فشرده کردن روایش بیشتر دقت کند، شک ندارم در آینده لذت‌های بیشتری به ما هدیه می‌دهد.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top