خوابگرد قدیم

به احترام استاد محمدرضا سحریان (شجریان)

۱۳ شهریور ۱۳۸۸

این روزها که تازه‌ترین ترانه‌ی شجریان یعنی «زبان آتش و آهن» در وب منتشر شده، زیاد می‌خوانیم که این مرد بزرگ موسیقی ایران، ۳۰ سال پیش ترانه‌ می‌خواند و سر می‌داد که: “تفنگم را بده تا ره بجویم | که خون می‌بارد از دل‌های سوزان” و اکنون، هم‌پای جنبش سبز و مسالمت‌جویانه‌ی مردم رشید ایران، با صدایی نوبرخاسته آواز می‌دهد که: “تفنگت را زمین بگذار | که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار”. اگر تا کنون آن را نشنیده‌اید، می‌توانید در پایان همین متن روی گزینه‌ی پخش کلیک کنید تا بشنویدش که چگونه از زبان زنده‌یاد فریدون مشیری، از آیین انسانی و فروغ آدمیت سخن می‌گوید و فریاد می‌زند که: “تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو | این دیو انسان‌کُش برون آید.”

و اما پوستر فرزاد ادیبی:



این روزها شجریان یکی از میلیون‌ها «ما» ست با این تفاوت که صداش از همه‌ی ما بلندتر است و زیباتر و اثرگذارتر. احترام به او، احترام به آزادگی و آیین انسانی ست. استاد فرزاد ادیبی، گرافیست دوست‌داشتنی و سبزمان، از روی همین احترام و برای ثبت هنرمندانه‌ی احساس این روزها‌مان، پوستری آفریده است که برای نخستین بار در این‌جا منتشرش می‌کنم. روی آن اگر کلیک کنید، اندازه‌ی بزرگ‌ترش را نیز خواهید یافت. او این پوستر را به راوی بیداد و دادِ موسیقی و مردم ایران، استاد سحریان (شجریان) پیشکش کرده است. پیش از این نیز، پوستر زیبای دیگری از فرزاد ادیبی در یادبود «ندا آقاسلطان» منتشر شده بود که آن را هم می‌توانید در این آدرس بیابید. از استاد ادیبی سپاسگزارم.

برای دانلود این ترانه با کیفیت خوب به این آدرس بروید و برای دانلود آن با حجم کم‌تر این‌جا را کلیک کنید.

متن ترانه:
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی‌ابزار بنیان‌کن
ندارم جز زبانِ دل
دلی لبریزِ از مهر تو ای با دوستی دشمن

زبان آتش و آهن
زبان خشم و خون‌ریزی است
زبان قهر چنگیزی است
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.

برادر! گر که می‌خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان‌کش برون آید.

تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟
اگر جان را خدا داده است
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با تو ست
ولی حق را ـ برادر جان ـ
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست…

اگر این بار شد وجدان خواب‌آلوده‌ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار…
فریدون مشیری

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top