امیر احمدی آریان: مشهور است زمانی که رمان «آوریل شکسته»ی اسماعیل کاداره منتشر شد، دربارهی صحت و سقم ماجراهای این رمان و ارتباطش با زندگی واقعی مردم آلبانی بحثهای بسیار در گرفت. رمان کاداره رمانی بیزمان بی مکان است و اشارهای به تاریخی خاص در آن نمیشود، برای همین بسیاری مایل بودند آن را به آلبانی قرون وسطا نسبت دهند، و با اعلام این که این کتاب رمانی است در مورد رسم و رسوم مردم آن دوران، اختهاش کنند و زهر انتقادیاش را بگیرند. اما اسماعیل کاداره، که گویی تجربهی زندگی در دیکتاتوری انور خوجه به او خیلی چیزها را آموخته بود، تنها یک صحنهی یک سطری در کتاب گنجانده تا این فرضیه را باطل کند: گیورگ، قهرمان رمان، بر اثر شنیدن صدای غرشی سر بلند میکند و هواپیمایی را در آسمان میبیند. با وجود این تصویر، و این که منتقدان کاداره دیگر نمیتوانستند اختراع برادران رایت را به قرون وسطا نسبت دهند، اما کماکان تصور وقوع حوادث هولناک و وحشیانهی این کتاب در قرون وسطا، در کمال تعجب، تصور غالبی است. بسیاری جاها در خلاصهی داستان این رمان میخوانیم که کتابی است دربارهی سنت وحشیانهی مردم آلبانی در قرون وسطا که «تا مدتها ادامه داشت»، یا چیزی مشابه این.
دلیل این شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیت وقوع ماجرای «انتقام خون» در قرن بیستم، که با نگاهی لویناسی باید گفت بارش بر دوش همهی ماست، چیزی نیست جز ترس. هر کس رمان کاداره را بخواند از همان صحنهی پرواز هواپیما میفهمد که وقایع در قرن بیستم اتفاق میافتد، اما بسیار نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند، میترسند از این که اعتراف کنند در قرن بیستم، در جایی از کرهی زمین رسمی وجود دارد که به «انتقام خون» معروف است، و در آن بر اثر جزییترین و پیش پا افتادهترین مسائل، خانوادههای کوهنشین به جان هم میافتند و در طول چندین نسل، با مناسکی عجیب و فوق تصور، آن قدر از مردان هم میکشند تا نسل خانواده به کل منقرض شود، و هزار نوع توحش و بربریت دیگر که باور آن دشوار است.
در ایران امروز وقایعی اتفاق میافتند که آدم را به یاد ماجرای «آوریل شکسته» میاندازند، وقایعی آن قدر عجیب و فوق تصور که آدم ترجیح میدهد چشمهایش را ببندد و با خود بگوید که اینها را خیال کرده است، این حرفها را اشتباه شنیده است، امکان ندارد کسی در آغاز هزارهی سوم چنین حرفی بزند. مثل داستان کوهنشینان آلبانی، برخی از وقایع به قدری شگفتانگیزاند که با خنده برای هم تعریف میکنیم و سر تکان میدهیم تا از فرط حیرت قلبمان از کار نیفتد. به سه نمونه از این وقایع را که در همین چند روز اخیر دیدهایم، نگاهی گذرا بیندازیم، فقط برای آن که فراموش نکنیم که کاملاً ممکن است رسم کوهنشینان قرون وسطای آلبانی تا قرن بیستم نیز کشیده شود:
۱ـ یعقوب یادعلی، نویسندهی دو مجموعه داستان و یک رمان، به دلیل ناراحت شدن یکی از اقوام میهن عزیزمان بیش از یک ماه در زندان بود، و همین روزهاست که محاکمهاش آغاز شود. عدهای از مردم شریف شهرستان یاسوج برخی صحنههای رمان یادعلی را توهین به خود و خانواده و قومیتشان دانستهاند و نویسنده را به دادگاه کشاندهاند. اما فاجعهی اصلی زمانی رخ داد که فهرست اتهامات یادعلی در رسانهها منتشر شد. نویسندهای که کارش نوشتن داستان است، توسط دادگاه به «نشر اکاذیب» متهم شده است. واقعاً چه باید گفت؟ باید از «ادبیات چیست؟» شروع کرد و به این نتیجه رسید که کار نویسنده اصولاً غیر از «نشر اکاذیب» چیز دیگری نیست، داستان جز مشتی دروغ چیزی تحویل خوانندهاش نمیدهد و خندهدار است اگر نویسنده را به این جرم دستگیر کنیم؟ در این صورت تمام کسانی که در عمرشان یک سطر داستان منتشر کردهاند، همین اتهام «نشر اکاذیب» در مورد آنان نیز صدق میکند. گاهی اوقات آدم حیران میماند به کجا پناه برد، به چه اعتراض کند، چه چیز را به نقد بکشد…
۲ـ این را به چشم ندیدهام، و خوشحالم که ندیدم. از کسی شنیدم فرماندهی نیروی انتظامی در برنامهای تلویزیونی، در جواب سؤال مجری برنامه که از او پرسید آیا درست است که شما کسانی را که به عنوان اراذل و اوباش دستگیر کردهاید، سوار خر میکنید و در محلهشان میچرخانید، جواب داد: «ما دون شأن آن چارپا میدانیم که چنین کسی را سوارش کنیم.» این است نگاه فرماندهی نیروی انتظامی به انسان، کسی که قرار است برای جامعه امنیت به ارمغان آورد. میتوان پای نظریههای اردوگاه آگامبن و آرنت را به میان کشید و نشان داد که چرا اردوگاه ممکن است همین جا، در چند قدمی جایی که زندگی میکنیم باشد، اما همه چیز آن قدر عجیب و تکاندهنده است که احتمالاً به کار گرفتن نظریه پیامد خوبی نخواهد داشت. نظریهپردازی نیاز به کمی خونسردی و آرامش دارد که معمولاً انسان مدتی پس از فاجعه بدان دست مییابد. اینجا فقط میگویم که خوشحالم آن لحظه پای تلویزیون نبودم و این حرف را از دهان مرد اول نیروی انتظامی کشور نشنیدم، چون هنوز مانند خوانندگان رمان کاداره، امکانی برای باور نکردن این قول وجود خواهد داشت.
۳ـ یادم میآید اردیبهشت سال ۱۳۷۲، سوم راهنمایی بودم که بزرگترین سیل سالهای اخیر اهواز به وقوع پیوست. سطح کارون به شکلی باور نکردنی بالا آمد، تا جایی که بخش عظیمی از خانههای شهر زیر آب رفت، بسیاری بیخانمان و بی آب و غذا شدند و خانه و زندگیشان از دست رفت. عدهای از همان بیخانمانشدهها همکلاسیهای من در مدرسه بودند، و طبیعی بود که زندگی روزمرهشان تحت تأثیر آن سیل زیر و رو شده باشد. یادم هست سر کلاس دینی، یکی از بچهها دربارهی حکمت سیل از معلم سؤالی پرسید، نمیفهمید چرا خدای مهربان و بزرگ و بخشنده چنین بلایی سر او و خانوادهی بیگناهش آورده است. معلم دینی که چارهای نداشت جز آن که به تمام چیزهایی که در کتابهای درسی آمده بود، به اضافهی خروارها باور و قاعدهی دیگر وفادار بماند، گفت که منشأ عذاب الهی گناه بشر است، که خدا بیجهت عذاب نازل نمیکند، و لابد ساکنان خانهخراب حاشیهی کارون گناهی مرتکب شدهاند و سرپیچی عظیمی کردهاند که خداوند عالم چنین روزگارشان را سیاه کرده است.
تقریباً تمام بچههای کلاس سوم راهنمایی به این حرف معلم اعتراض کردند، چه آنها که سیل زندگیشان را تباه کرده بود و چه آنان که آسیبی ندیده بودند. با همان عقل بچههای سیزده چهارده ساله، این حرف آن قدر غیرمنطقی و پر از تناقض بود که هیچ کدام نتوانستند بپذیرند، به خصوص که خود از نزدیک درگیر یکی از انواع عذاب الهی بودند. آخر سر معلم دینی قانع شد که کمی بیانصافی کرده، که منظورش این نیست خانوادههای بچههای سیلزده گناهکاراند و دیگران عبد مخلص خدا، منظورش چیز دیگری است که بعدها شرح خواهد داد. «بعدها» اما هنوز از راه نرسیده است.
بیش از چهارده سال از آن روز میگذرد. رییس جمهور ایران به سازمان ژئوفیزیک میرود و در سخنرانیاش میگوید: «زمین زیر پای مؤمنان نمیلرزد.» امروز سواد بچههای سوم دبستان برای نپذیرفتن حرف معلم دینیای که چنین توجیهی برای حوادث طبیعی بیاورد کفایت میکند، رییس جمهور اما چنین میگوید و صدا از کسی درنمیآید. کسی نمیپرسد پس تکلیف مردم بم و رودبار و منجیل و هزار جای زلزلهزدهی سالهای اخیر چه میشود.
اینها مشتی نمونهی خروارند، و نشان میدهند وضعیت ما به لحاظ میزان منطق و عقلانیت، چندان دور از «آوریل شکسته» نیست. هنوز اما تلاش میکنیم که باور نکنیم، سعی میکنیم همه چیز را به عقاید قرون وسطایی عدهای خاص نسبت دهیم و به سر تکان دادنی اکتفا میکنیم.
[برگرفته از سایت رخداد]
بدون نظر