یکی از بزرگترین ایرادهایی که به طبقهی روشنفکران ایرانی، بهویژه پس از انقلاب تا به حال، وارد میکنند، عزلتگزینی و انزواطلبی آنان بوده و هست. قصد محکوم کردن این قشر را ندارم، بلکه مقصود سوزنیست که ناگزیر باید به خودمان فرو کنیم. چه انتظار بیهودهایست نشستن و منتظر جامعه ماندن برای آن که قدر ببینند و بر صدر نشانند. نمیخواهم هم بگویم که معنای این حرف، لزوما حمله به قلب حاکمیت است، نه. دستِکم رفتن در دل اجتماع که چندان هزینهبردار نیست؟ اواخر تیرماه بود که در یادداشتی، خبر دادم که از روزنامهی «همشهری» و توابعش، تنها ضمیمهی جوان همشهری نهایتا در دست روزنامهنگارانی روشنفکر، حرفهای و مستقل قرار گرفت و حضور شخصی چون «علیرضا محمودی» را در صدر این ضمیمهی هفتگی، غنیمتی دانستم و آن را با عبارت «بهتر از بدتر» توصیف کردم.
پس از حدود شش ماه انتشار همشهری جمعه توسط هیات تحریریهی جدید روزنامهی اصلی، و در دل آن انتشار ضمیمهی جوان در قطعی کوچکتر توسط تیم علیرضا محمودی، سرانجام مدیران روزنامه دریافتند که انتشار روزنامهای مختص روز جمعه، واقعا نیازمند یک کادر حرفهای و روشنفکر است. اکنون دو هفته است که همشهری جمعه تعطیل شده و بهجای آن، همشهری جوان در ۱۲ صفحهی قطع روزنامه و با ساختار و شمایلی جدید منتشر شده و از این پس هم قرار است هر پنجشنبه بعدازظهر این ویژهنامه بهنام «همشهری جمعه» روی دکهها بیاید. بسیار خوشحالام از سماجت «علیرضا محمودی» و دوستانش و همت عالی آنان در نمایش و اثبات توانایی حرفهای خود به مدیران جدید روزنامه. من به این میگویم در دل جامعه رفتن. صفحات همشهری جمعه را که ورق میزدم و مرور میکردم، برای دومینبار بود که میدیدم پس از روزنامهی شرق، روزنامهی دیگری ـ هرچند هفتگی ـ چنین حرفهای و ایستاده در مرز روشنفکری و مخاطب عام منتشر میشود. کاملا روشن است که تحریریهی آن میخواهند از خبر و نیز جنجالهای روزمرهی سیاسی دور بمانند و به جوانی فکر کنند که برای آخرین روز هفتهاش نیازمند یک کالای فرهنگیست. و چه کالایی از این بهتر که در آن هم میشود داستان خواند، هم با آخرین مدلهای ماشین آشنا شد، هم از دنیای سینما عقب نماند، هم از زندگی غافل نشد و هم خیلی چیزهای دیگر که همگی رنگی از «امید» را نه به شکل متظاهرانهاش که نسبتا عمیق و واقعبینانه در ذهن خواننده مینشانند.
از هر ۱۲ صفحهی این نشریه، ۴ صفحهی آن یک پرونده است و هربار با یک موضوع متفاوت؛ از ورزش گرفته تا هنر و حوادث و… وقتی در اولین شمارهی آن پروندهی «مهدویکیا» را مرور کردم در دلم به «امیرحسین ناصری»، بهترین ورزشینویس جشنوارهی مطبوعات آفرین گفتم، و به دیگر نویسندگان روزنامه که نه چندان دستِبالا گرفتهاند که فرهیختگی خود را به رخ بکشند، و نه چندان دستِپایین که مخاطب سر جایش باقی بماند و هیچ حرکتی نکند. این یعنی روزنامهنگاری حرفهای و رعایت مقتضیات زمان، مکان و مخاطب.
هرچند میدانم این نگرش من به یکی از ضمائم روزنامهی همشهری به مذاق خیلیها خوش نمیآید، اما به علیرضا محمودی، همسرش مینا اکبری، محمدحسن شهسواری، امیرحسین ناصری و دیگر همکارنشان صمیمانه تبریک میگویم؛ هم به خاطر حاصل کارشان و هم به خاطر صبر و ظفرشان در تعامل با جامعه و بهویژه مدیران نه چندان مستقل روزنامهی همشهری.
پیوند:
[سرمقالهی همشهری جمعه/ سری جدید]
بدون نظر