اشاره: کمی بیش از سه هفته پیش، ماتیاس انار (Mathias Enard) جایزهی ادبی گنکور ۲۰۱۵ را به خاطر دهمین رمانش گرفت. اسمش «قطبنما» ست. ارزش مالی جایزهی گنکور ۱۰ یورو بیشتر نیست، ولی معتبرترین جایزه در حوزهی ادبیات فرانسویزبان است. موضوع و مضمون این رمان و دو رمان قبلی ماتیاس انار، روابط پیچیدهی میان غرب و شرق است و آنطور که در یادداشتِ دوست شیرینقلم و خوشاندیشم ناصر نیشابور میخوانید، هم فارسی میداند و هم مدتی در تهران زندگی کرده است. از او خواهش کردم در بارهی کتابی بنویسد که هنوز مطالعهی آن را تمام نکرده است، و از نویسندهاش.
ناصر نیشابور: چگونه از کتابی که نخواندهایم بنویسیم؟ ما که داستایوفسکی خواندهایم، از داستایوفسکی نمیگوییم. او را خواندهایم. کتابهای ماتیاس انار را نخواندهام. آخرین کتابش، برندهی جایزهی گنکور امسال، مهمترین جایزهی ادبی فرانسه را خریدهام و چند صفحهای خوانده و تمامش نکردهام.
ما معاصرانِ نویسندگان معاصر، از نویسندگان بیشتر میدانیم تا از آثارشان. در این مدت، از وقتی که کتاب «قطبنما»ی ماتیاس انار منتشر شد، از اول پاییز و شروع سال تحصیلی و انتشار و پخش صدها رمان و اثر ادبی تا سوم نوامبر که جایزه را برد، ما، مای اینجا، چندین بار او را بر صفحهی تلویزیون دیدیم و صدایش را از رادیو شنیدیم و فیلم و ویدئوهایی را که اینجا و آنجا بر وب موجود بود، تماشا کردیم و کاغذهایی را که منتقدان ادبی نوشته بودند، خواندیم.
اینها، همهی اینها، چیزهایی از او میگویند و از کتابش، کتابهایش. با خواندن و دیدن و شنیدنِ اینها میتوان از او گفت، و از آنچه در بارهی کتابهایش گفتهاند.
او چهل و سه سال دارد. در فرانسه به دنیا آمده و بالیده. سفر را خوش داشته. در مدرسهی لوور، هنرهای اسلامی خوانده و بعد در مدرسهی زبانهای شرقی، زبانهای شرقی آموخته: فارسی و عربی. به خاطر سفر شاید. شاید زبانهای دیگری هم خوانده. مدرسهی زبانهای شرقی، زبانها و تحصیل آنها را دستهبندی کرده. یعنی خطکش برداشته و ترکی و عربی و فارسی و روسی را کنار هم در یک دسته گذاشته و چینی و ژاپنی و زبانهای هندی را در یک دسته، تا افغانستان هم آمده و قبل از ایران خطش را کشیده، دستهاش را بسته. زبان فارسی در دستهی زبانهای عربی و ترکی و روسی قرار گرفته.
ماتیاس انار لابد بعد هم، زبانها را که یاد گرفته، راهی شرق شده. ترکیه، سوریه، ایران، لبنان. بعد کتاب خوانده. دانش افزوده و افروخته و شده مستشرق. از او چند بار پرسیدهاند جاسوس نیستی؟ گفته به سراغم نیامدهاند. بعد از چندین و چند سال در شرق گشتن، در بارسلون اسپانیا اقامت گزیده و درس زبان عربی میدهد و صاحب یک رستوران لبنانی ست.
ماتیاس انار چاق است. ژولیده است. شبیه بالزاک مثلاً. صدایش صدای نوجوانی نابالغ است. صدایی که معلوم نیست از این همه دانستن خراشیده یا از شبزندهداریها.
تا قبل از گنکور چندین جایزه برده. کارهای متعددی هم کرده مثل همکاری با مجلههایی. نوشتن متلهایی برای کودکان. کتابی از زبان فارسی ترجمه کرده از میرزا حبیب اصفهانی و یکی از زبان عربی؛ نویسندهای لبنانی.
به نظر میرسد شرق را دوست دارد. کتابش از یک شب تا سپیده است. بیخوابی یک طربشناس و مستشرق. در وین که منتهاالیه غرب است. به روایتی. دروازهی شرق. امیدی نومیدانه که چرا این دروازه بسته شده. پاسخ به ادوارد سعید هم هست. شرق و غرب بر هم اثر گذاشتهاند. ماتیاس انار این رفت و آمد را ثابت میکند. از این دروازه عبور میکند. تا صبح میرود و میآید و هر بار چیزی با خود دارد. از شرق چیزی به غرب و از غرب چیزی به شرق. در این محدودهی جغرافیایی که قطبنما جانبشان را نشان میکند و نشان میدهد، آدمهایی بودهاند و هر کدام شیفته آن یکی؛ هر طرف شیدای آن طرف دیگر. موسیقیدان، ادیب و نویسنده، دانشمند. یکی از کتابهایش به نام با آنها از نبرد و از فیل و از شاهان بگو، از سفارش سلطانی در قسطنطنیه، بایزید دوم به میکلآنژ الهام گرفته است. سفارش ریختن نقش پلی. شاخ طلایی که غرب را به شرق وصل میکند. سلطان گفته عمارت و مرمت بنای ژولیوس دوم را رها کن و بیا اینجا. یک روز ماتیاس انار یک جمله حامل این معنی را در کتابی کهنه دیده، به زندگینامهی میکلآنژ مراجعه کرده، اثراتی اینجا و آنجا جسته و بعد کتابش را نوشته. با خیال.
دنیا را نیمی با خیال میساختیم. آقای راوی کتاب قطبنمای ماتیاس انار بیدار است و در بستر میغلتد و رو به سوی شرق میکند و رو به سوی غرب و خوابش نمیبرد. عشقش را روایت میکند. و عشقش را به سارا. زنی دانا و مستشرق، در شرق او را دیده. یا در این جستجوی مشرق. در تهران به او عشق ورزیده،. ماتیاس انار میخواهد از دانایی هم جذابیت بسازد. سارا جذاب است و فریبا، چون میداند. یا راوی فریب دانایی را خورده است. فریب این همه چیزی که میداند.
عدهای خرده گرفتهاند که این کتاب رمان نیست. ادبیات نیست. کلیاتی ست از دانستهها، از دانش، از دانایی. دانشنامه است. سنگین است. عدهای آن را به هزار و یک شب تشبیه کردهاند. از بس که از یک خواب و خیال و خاطره به آن یکی دیگر رفته و گاهی گم شده و خواننده را هم گم کرده. و خواننده، راوی و روایت را. تا صبح شده و کتاب تمام. آن عده که خرده گرفتهاند، گفتهاند شگفتی را کم دارد؛ شگفتی هزارو یک شب را. شگفتی شرق را. شرق شگفت است هنوز؟
مسجد آبی ترکیه را زیباترین دیده است. شگفتی. جمالش او را به زانو درآورده. در کتاب، از مسجد که بیرون آمده کفشهایش ربوده یا نیست شده. کفشدار دمپاییهایی آبی و پلاستیکی به او داده و او پا در جوراب و جوراب در پاپوش پلاستیکیِ آبی شهر را گشته و خجالت کشیده. و خجالت و پلاستیک آبی، آن شگفتی را زدوده. ماتیاس انار میگوید این یک جفت واقعیت بوده. دیدن مسجد و به زانو درآمدن، سجده و دمپاییهای پلاستیکی در فقدان کفشهایش. اما یکی در ترکیه روی داده در مسجد آبی. و کفشهایش در سوریه نیست شده. در مسجدی در حلب.
راوی، برجی در وین را نقل میکند. برج دیوانهها. میان بیمارخانهی قدیمی شهر. تیمارخانهای که تمام جنون شهر را در خود جای میداده. جنون روح را در آن حبس و مطالعه میکردند. و بعدها انحطاط جسم را. حالا موزه شده و دیدارگاه راوی و سارا. راوی در خیالش میخواهد کتابی بنویسد از جنون در شرق. جنونی که کنار عشق مینشیند. عاشقان دیوانه، مجنون. آراگون مجنون الزا را از روی جامی مینویسد. ماتیاس انار میخواهد موزهای بسازد و در آن مجنونان لیلی را گرد آورد.
یک بار هم به جزیرهای در جنوب ایران رفته. هرمز٫ جزیرهای که شاهعباس از چنگ پرتغالیها رهانید. به واژهی سودا اندیشیده که معنی نوستالژی ست و غربت و نام آواز حزین پرتغالیها.
کتاب قطبنمای ماتیاس انار جایزهی گنکور را که برد، سوم نوامبر بود. باعث خوشحالی و رضایت شد. گفتند از پل میان شرق و غرب استقبال شده. از گفتگو و نه از برخورد. انار برای وصل آمده تا برای فصل. چند روزی او را دعوت کردند و او را دیدند و شنیدند. روز سیزدهم نوامبر تروریستها به پاریس حمله کردند. حالا که دارم اینها را مینویسم، قطبنما مثل کفشهای انار در خروج از مسجد نیست شده و نیست.
۲ نظر
ضمن این که بسیار تشکر میکنم از معرفی مفید و مختصر آقای نیشابور
از فرصت استفاده میکنم و یه بار دیگه جنابآقای شکراللهی رو دعوت میکنم تا پروندهی مجلهی اینترنتی سفید رو از نظر بگذرونن. پروندهای به عنوان « جزئی نگاری یک نویسندهی شرقی: ابوتراب خسروی»
http://3feed.ir/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C/
و خب خیلی باعث نشاط و خرسندی خواهد بود که اگه خود آقای شکراالهی و کاربرای گرانقدر وبلاگشون نظرات مثبت و منفیشون رو دربارهی اون پرونده به ما بگن
به هر حال فضای وبی ادبیات اینقدر محدوده که تمام کسایی که به نحوی دلمشغولی ادبیاتی دارن فامیلها و پارتیهای همدیگه محسوب میشن
قبلا ممنون ازتون
متن اصلی کتاب از این لینک قابل دریافت است:
http://uploadboy.me/odfhidznknrb/Mathias Enard – Boussole.epub