«مزرعهی حیوانات» امروز ۷۵ساله شد
پرتو شریعتمداری: هفدهم اوت ۱۹۴۵، هفتاد و پنج سال پیش، یکی از تأثیرگذارترین و ماندگارترین رمانهای سیاسی جهان در بریتانیا منتشر شد: «مزرعهی حیوانات» که در ایران «قلعهی حیوانات» هم ترجمه شده است.
رمان سیاسی شاید تا آن زمان هویت چندان مستقلی نداشت، اما اورول با نوشتن این کتاب و سپس با انتشار رمان «۱۹۸۴» از اولین کسانی بود (نقش آلدوس هاکسلی را نباید نادیده گرفت) که به این ژانر در قالب مدرنش اعتبار بخشید. در روزگاری که هنوز سایهی ترسناک جنگ جهانی دوم برچیده نشده بود و دنیا یک ماه با پایان رسمی آن فاصله داشت، اورول با این کتاب ناقوس هراس از حکومتهای خودکامهی حزبمحور و مردمفریب را به صدا درآورد.
انتشار مزرعهی حیوانات که به سرعت آوازهای جهانی یافت، رویداد ادبی مهمی بود، چون بر گفتمان سیاسی نسلهای پیاپی تأثیر گذاشت و مفاهیم و تعابیری چون «برابرتر» بودن از دیگران را وارد گفتار روزمرهی مردم جهان کرد.
هدف اصلی اورول شاید به سخره گرفتن حکومتداری استالین در روسیه بود، اما مزرعهی حیوانات از این انگیزه فراتر رفت و به نقدی هشداردهنده بر همهی انقلابهای سیاسی که به کجراهه رفتهاند تعبیر شد. از این منظر، این کتاب کوچک، تا زمانی که بساط انواع دیکتاتوری در جهان گسترده است، همچنان هم با زبان حال با خواننده سخن میگوید و بوی کهنگی نمیدهد.
امروز دشوار میتوان باور کرد اما واقعیت این است که در ابتدا چند ناشر از جمله انتشارات «فیبر اند فیبر» که مدیر ادبی آن تی. اس. الیوت، شاعر نامدار، بود، قلعه حیوانات را مهم ندیدند و از انتشار آن سر باز زدند. بعضی هم گویا هراس داشتند اثری را که تمثیلی طنزآمیز از انقلاب روسیه بود منتشر کنند، زیرا اتحاد جماهیر شوروی در آن هنگام متحد جنگی بریتانیا و آمریکا محسوب میشد که در خط مقدم مبارزه با نازیسم و فاشیسم قرار داشتند.
خوانندگان معاصر اورول بهآسانی اشارات سیاسی کتاب، ازجمله الگوهای شخصیتی استالین و تروتسکی را در قالب دو خوک به نامهای ناپلئون و اسنوبال، بازمیشناختند. با شروع جنگ سرد و شکلگیری بلوک شرق و غرب، استقبال از مزرعهی حیوانات بیشتر شد و به تفکر اورولی که بهآسانی در قالب برداشتهای کلیشهای از مفاهیم راست و چپ نمیگنجید، توجه بیشتری شد.
اورول هرچند تا پیش از انتشار این کتابِ خوشخوان روزنامهنگاری فعال بود و دهها مقالهی سیاسی و چند رمان و شمار قابلتوجهی نقد و شعر و گزارش نوشته بود، بهسختی روزگار میگذراند و چندان پرآوازه نبود. اما قلعه حیوانات که بهفاصلهی یک سال در آمریکا هم به چاپ رسید، بهسرعت بهعنوان اثری کلاسیک شناخته شد و نویسنده را، هرچند شاید کمی دیر، از فرش به عرش رساند.
آیلین، همسر اول اورول، در ماه مارس ۱۹۴۵ در یک عمل جراحی، بر اثر ایست قلبی در ۳۹ سالگی درگذشت. او و اورول یک سال پیشتر پسری خردسال را به فرزندی پذیرفته بودند و با درگذشت آیلین، اورول که خود مریضاحوال بود، ناچار شد برای نگهداری پسرش از خواهرش کمک بگیرد. البته کمی بعد شهرت عالمگیرِ نویسنده با انتشار رمان «۱۹۸۴» بیش از پیش تثبیت شد و اگر سِل او را در ۴۶ سالگی نمیکشت، شیرینی موفقیت آثار ماندگارش را بهتر و بیشتر میچشید.
در طی دههها پس از انتشار، مزرعهی حیوانات کارکرد آموزشی نیز پیدا کرد. در بسیاری از دبیرستانها و دانشگاهها در شمار مواد درسی گنجانده شد تا هم با نثر سادهاش بخشی از جوانهای کتابگریز را به خواندن ترغیب کنند و هم انگیزهی پرسشگری و پرهیز از دنبالهروی کورکورانه را در آنها به وجود آورند. برای ورود به دنیای اندیشهی اورولی، خواندن مزرعهی حیوانات اولین گام است.
سِلی که از پا درنیامد
جورج اورول از آخرین قربانیان ادبی و جوانمرگشدهی بیماری سل بود. در دورانی که آنتیبیوتیک هنوز کشف نشده بود، سل سرمایههای گرانسنگی را نابهنگام از عالم ادبیات ربود: مولیر، جان کیتس، امیلی برونته، رابرت لویی استیونسن، چخوف، کافکا، دی. اچ. لارنس، کاترین منسفیلد و…
اورول در ۱۹۵۰ درگذشت. داروی استریپتومایسین که آنتیبیوتیکی قوی و در درمان سل پیشرفته مؤثر است، در سال ۱۹۴۳ در آمریکا ساخته شد، اما چند سالی طول کشید تا به تولید انبوه برسد و حتا پس از آن نیز عمدتاً در آمریکا دسترسپذیر بود و در اروپای ورشکسته و ویرانِ پس از جنگ امکان تولید یا خرید آن بهآسانی میسر نبود.
بیماری اورول در زمستان سال ۱۹۴۷ تشخیص داده شد و او برای درمان در یک آسایشگاه مسلولین در نزدیکی گلاسگو بستری شد. بر اساس نامههای بهجامانده از او در آن دوران، به توصیهی پزشکش، از دوست و ناشرِ متنفذ و توانگر خود، دیوید اَستور، درخواست کرد برایش مقداری استریپتومایسین از آمریکا بخرد.
استور دوست سخاوتمند و قابلاعتماد اورول بود. امروز اگر گذرتان به کلیسای «همهی قدیسان» در ساتن کورتنی انگلیس بیفتد، میبینید که در حیاط کلیسا، سنگ گور عمودی سادهی دیوید استور در پایین سنگ گور اریک آرتور بلر یا همان جورج اورولِ نامآشنا به چشم میخورد.
استور از خانوادهای متموّل بود و خود روزنامهنگاری آتیهدار. او بیدرنگ به درخواست دوستِ نویسندهاش عمل کرد و با توسل به وزیر بهداشت وقت برای رفع مشکلات اداری خرید دارو، ظرف چند هفته استریپتومایسین را به اورول رساند.
اما شوربختانه، جسم آسیبدیدهی اورول به اثرات سمی و جانبی این داروی جدید واکنش شدید نشان داد، بهطوری که در نامهای به دوستی نوشت: «خیلی بهتر شدم. اما به دلیل اثرات ثانویهی استریپتومایسین دو هفتهی بدی را گذراندم. بهنظرم کارآیی این داروهای جدید کموبیش از نوع کور کردن چشم برای درست کردن ابروست.»
در نهایت نیز حساسیتزایی دارو چنان بود که او را از ادامهی مصرف بازداشت. اورول بقیهی دارو را به بیمارستانی اهدا کرد که در آن بستری شده بود و گویا همسران دو پزشک که مبتلا به سل بودند، با مصرف استریپتومایسینِ اهدایی او درمان شدند.
ادامهی داستان را همه میدانیم. حال اورول وخیمتر شد و او شاید برای گریز از مرگی که آمدنش را نزدیک میدید، نامزدی خود را با سونیا برانل که دستیار یکی از دوستانش بود و اورول در واپسین سال زندگی به او دل بسته بود، اعلام کرد.
اوایل پاییز ۱۹۴۹به بیمارستان یونیورسیتی کالج لندن منتقل شد و در آنجا برای دوستان و ستایشگران سرشناس خود، ازجمله لوسین فروید نقاش، دسترسپذیرتر شد. اورول در همان بیمارستان برای دومین بار ازدواج کرد و امور حقوقی آثارش را تا حدی سامان داد و در اولین ساعات بامداد روزی زمستانی، بر اثر پارگی سرخرگی در ریه، جان سپرد.
وصیت کرده بود جسدش را بر اساس آیین کلیسای انگلیکان و در نزدیکترین کلیسا به محلِ مرگش دفن کنند. در مرکز شهر لندن جای مناسبی پیدا نشد و از این رو دیوید آستر جسد دوستش را در حیاط کلیسای روستای ساتن کورتنی که محل زندگی خودش بود، دفن کرد.
هر سال صدها نفر از دوستداران اورول بهویژه در روز تولدش (۲۵ ژوئن) از مزار سادهی او در این روستای آرام که پیوند دیگری با زندگی نویسنده بهجز دوستی با استر نداشته، دیدن میکنند.
بهگواهی بعضی عکسها یک بوتهی رُز سرخ – که گویا گل محبوب اورول بود – نیز از خاکش برآمده است.
مطالبِ مرتبط:
:: مزرعهی حیوانات پس از ۷۵ سال هنوز تعطیل نشده است
:: وقتی که جورج اورول در پاریس و لندن آسوپاس بود
۴ نظر
[…] بهگواهی بعضی عکسها یک بوتهی رُز سرخ – که گویا گل محبوب اورول بود – نیز از خاکش برآمده است.منبع: خوابگرد […]
معلوم نیست چه کسی نخستین بار ترجمه کرد: «قلعه» درحالی که farm معنی مزرعه نمیدهد و داستان هم ربطی به قلعه یا چیزی شبیه به آن ندارد.
بله، شما درست میگید، ولی چون دهههاست به این نام مشهور شده، چارهای جز استفاده از همین اسم در مطالب رسانهای نیست. حتا «دامداری» ترجمهی نزدیکتری است تا مزرعه.
در کتابچه کوچکی که چندین سال پیش درباره جرج اورول ( اسمش فعلا بخاطرم نیست ) دو مطالب از زبان اورول گفته بود. یکی اینکه منظورش از قلعه حیوانات انقلاب شوروی نبوده ، دوم اینکه بعد از ابتلا به بیماری سل گفته بود که اگر از این بیماری لعنتی نجات پیدا کنم ، دنیا را با دید دیگری خواهم دید