رضا شکراللهی: اگر از کسانی هستید که معتقدید ویرگول «درنگنما»ست یا خیال میکنید ویرگول نشانهای است فقط برای استفاده در جایی که احساس میکنید باید مکثی در جمله بیندازید، از این دو نوشتار که در پی میآید غافل نشوید.
نخست یادداشتِ دکتر نازنینِ خلیلیپور را بخوانید که دربارهی نام و کارکردِ ویرگول در فارسی نوشته است با تأکید بر اینکه «درنگنما» نامیدنِ ویرگول با قواعدِ نحویای که برای ویرگولگذاری داده میشود در تضاد است. خانم خلیلیپور در ادامه به پژوهشِ زبانشناختیِ رحمان افشاری دربارهی ویرگول اشاره کرده و اینکه او بهدرستی ویرگول را نه درنگنما که مرزنما نامیده است. پس از آن، مقالهی خودِ آقای افشاری را بخوانید که چکیدهی بحثی است که سال ۱۳۹۴ در کتابِ «ویرگولگذاری و مبانیِ نظریِ آن: کاربردِ بجا و نابجایِ ویرگول» منتشر کرده و در آن میگوید ویرگول درنگنما نیست، مرزنماست.
و نمیتوانم خواندنِ دو یادداشتِ دیگر را هم توصیه نکنم که قبلاً در خوابگرد منتشر کردهام؛ یکی «کسرهی اضافه را بنویسیم یا ننویسیم؟» و دیگری «در ضرورتِ نوشتنِ نشانهیِ اضافه». استفادهی ولو حداقلی از نشانهی اضافه (یا همان کسره) نیازِ کاذبِ شما به استفاده از ویرگول در جای نادرست را از بین میبرد.
ویرگولهای سرگردان
نشانهگذاری در متون فارسی قدمت چندانی ندارد و ایرانیان علایم سجاوندی را از بیگانگان وام گرفتهاند تا در چارچوبی مرتب و منظم بنویسند که فهم و خواندنِ متن را آسان کنند. واضح است که نشانهگذاریِ اشتباه به بدفهمیِ متن دامن میزند. شاید بگویید ما متنها را با همان شیوۀ معمولِ خودمان میخوانیم و تابهحال مثلاً به ویرگولها و نقطهویرگولها دقت نکردهایم، اما به بدفهمی هم دچار نشدهایم و مشکلی برایمان ایجاد نشده است. بله. شما زبان مادریتان فارسی بوده است و با شم زبانیتان معنی جملاتِ روزنامهها و کتابهای روز را تشخیص دادهاید، اما با توجه به تحولِ زبانْ معلوم نیست بعدها یعنی صد سال دیگر هم خوانندگان بهراحتی بتوانند جملههای بدنشانهگذاریشده را بهآسانی بفهمند؛ همانطور که امروزه ما متون کهن فارسی را حتماً با تصحیحِ استادان میخوانیم و کمتر موفق میشویم نسخههای خطیِ نشانهگذارینشده را بخوانیم.
بنابراین لازم است متون را بهدرستی نشانهگذاری کنیم تا اگر صد سال دیگر هم کسی خواست بخواند دستکم از این نظر معنایش روشن باشد و نیاز به تفسیر و توضیحِ بسیار نباشد. همچنین نشانهگذاریِ درست به مترجمانِ زبان فارسی نیز کمکِ فراوانی میکند. ازآنجا که ویرگول، نقطهویرگول و نقطه نشاندهندۀ مرزهای نحویِ جملهاند، مترجم از روی همین نشانهها ارتباط میان اجزای جمله را درک خواهد کرد. درواقع نشانهگذاریِ نادرست مترجم را نیز سردرگم و گمراه میکند.
در بین کتابهای آموزش ویرایش در ایران برخی دربارۀ تعاریف علایمی همچون ویرگول و نقطهویرگول به بیراهه رفتهاند و دچار تناقضگویی شدهاند و با همین نامگذاریِ نادرستْ راه ویرگولهای نابجا را به متنهای فارسی باز کردهاند. مثلاً گفتهاند ویرگول علامت مکثِ کوتاه است و آن را درنگنما نامیدهاند و نقطهویرگول نشانۀ مکث بلند است [1]. بااینحال قواعدی را برای ویرگولگذاری برشمردهاند که اساس همهشان بر دستور زبان استوار است، قواعدی مثلِ «ویرگول ساختهای نحوی همپایه را جدا میکند»، «ویرگول بین پایه و پیرو میآید» و غیره.
بهعبارتی این عده از سویی ویرگول را درنگنما نامیدهاند، از سویی دیگر معلوم نیست چرا برای گذاشتنِ ویرگولی که قرار است درنگنما باشد، قواعد نحوی لحاظ کردهاند. اگر ویرگول نشانۀ مکث باشد، پس مجازیم هرجا دلمان خواست یا هر جا لحن کلام طلبید ویرگول بگذاریم تا مثلاً مکث را نشان دهیم و دیگر چه نیازی به دانستنِ دستورِ زبان! آنها قواعد نحومحور را پذیرفتهاند، اما با درنگنما نامیدنِ ویرگول، ناخواسته، پای ویرگولِ نابجا را به متنها باز کردهاند. بههرروی قواعد ویرگولگذاری که اکثر مدرسان و نظریهپردازان در آثارشان آوردهاند[2] بهوضوح نشان میدهد که برای ویرگولگذاری باید دستور زبان را بهخوبی دانست و این نشانه ماهیت نحوی دارد.
مثلاً بین فاعل و فعل یا حتی بین گروهِ فاعلی و فعل ویرگول نمیگذاریم، زیرا با این کارْ ارتباط نحوی بین اجزای اصلی جمله را قطع کردهایم که این نوع ویرگولگذاری یکی از مصداقهای ویرگول نابجاست و حاصلش ویرگولهای سرگردانی است که تکلیف نحویِ آنها در جمله معلوم نیست.
با توجه به آنچه گفته شد، مشخص است که درنگنما نامیدنِ ویرگول با قواعد نحویای که برای ویرگولگذاری داده میشود در تضاد است. ازاینرو با توجه به اینکه اکثر پژوهشگران و نظریهپردازان برای ویرگولگذاری قواعد نحومحور وضع کردهاند، مجاز نیستیم آن را درنگنما بنامیم. بااینحال، اولین کسی که دربارۀ ویرگول پژوهش زبانشناختیِ مفصلی در قالب کتاب انجام داده رحمان افشاری است[3].
او بهدرستی ویرگول را مرزنما نامیده: مرزنمای نحویِ کلمهها، گروههای همپایه و بندها. او با استدلال علمی و بیانِ روشن خط بطلانی بر درنگنما بودنِ ویرگول کشیده و با تکیه بر تمایزِ گفتار و نوشتار بهدرستی متذکر شده است که ویرگولگذاری گفتارمحور نیست، بلکه نوشتارمحور است. تلفظبنیاد نیست، نحوبنیاد است.
او پیشنهاد کرده است چنانچه نیاز به نشان دادن مکث باشد، بهجای علامت مکث از علامت آپاستروف (‘) استفاده کنیم؛ گفتنیست در بهکارگیریِ این علامتْ همگان همنظر نیستند و معمولاً از علامت ساکن ( ْ) استفاده میکنند بااینحال گرچه پیشنهادِ او برای بهکارگیریِ آپاستروف برای نشاندادنِ مکثْ همگانی نشده است و حتی ممکن است بعضی نظریهپردازان در تشخیص مرزهای نحوی جمله اختلافنظرهایی با او داشته باشند، اهمیتِ کار او در مطرحکردنِ این بحث در قالب کتابی جداگانه و بر مبنای اصول علمی است. رویکرد انتقادیِ او به مسئلۀ ویرگولگذاری باعث شده در ویرگولگذاریهای نابجای پیشین تجدیدنظر کنیم و قدری جدیتر به این مقوله نگاه کنیم که خوشبختانه در بعضی آثار چاپی ردِ آن را میبینیم.
بااینهمه معمولاً ویرایش صوری یا فنی را کماهمیت میپندارند و گمان میکنند به دانشِ زبانیِ خاصی نیاز ندارد و میتوان آن را دستِ هرکه قدری با ویرایش آشناست و چند قاعده بلد است سپرد، اما شمار بسیاری از آثار چاپیِ موجود در بازار مبیّن این نکته است که در این حیطه نیروی متخصصِ آموزشدیده و دستوردان کم است و کمترین نمودِ آن ویرگولهای نابجا و سرگردانیست که مثل ریگ در متنها ریخته است و باید با گونی جمعشان کرد!
[1]. مثلاً نک. ذوالفقاری، حسن (1387). راهنمای ویراستاری و درستنویسی. تهران: نشر علم. ص 29-32.
[2]. مثلاً نک. سمیعی گیلانی، احمد (1379). آیین نگارش. تهران: سمت. ص 229-231.
[3]. افشاری، رحمان (1395). ویرگول گذاری و مبانی نظری آن. تهران: انتشارات مهراندیش.
***
ویرگول نشانهیِ درنگ نیست
اشاره
یکی از کاربردهایِ نابجایِ ویرگول استفاده از آن بهعنوانِ علامتِ مکث یا نشانهیِ درنگ است؛ اما ویرگول، به شرحی که در زیر خواهد آمد، درنگنما نیست، بلکه مرزنمایِ نحویِ کلمهها و گروههایِ همپایه و بندهاست.
گذار از «ویرگولِ رتوریک» به «ویرگولِ گراماتیک»
اگر نگاهی به تاریخِ نشانههایِ نقطهگذاری[1] یا «جملهنشانهها»[2]بیندازیم، متوجه میشویم که تحولی در آن رخ داده است. اگر در گذشته نقطهگذاری وسیلهای برایِ قرائتِ درستِ متن و تشخیصِ درنگ و آهنگ بود، با گسترشِ فرهنگِ نوشتاری در پیِ صنعتِ چاپ و رواجِ کتاب و مجله و روزنامه و تحولِ مخاطب از شنونده به خواننده در کارکردِ آن نیز تحولی پیدا شد، به این معنا که قواعدِ آن دیگر تابعی از گفتار باقی نماند، بلکه به خدمتِ معنا و صورتِ نحویِ نوشته در آمد.
مقدماتِ این چرخشِ بنیادین را اختراعِ ماشینِ چاپ فراهم کرد. با چاپِ ماشینی شمارگانِ کتابها فزونی گرفت و بهنوبهیِ خود به گسترشِ فرهنگِ نوشتاری کمک کرد. کتاب دیگر در جمع و با صدایِ بلند قرائت نمیشد، بلکه هر کس میتوانست کتابی بخرد و آن را در گوشهای امن و آرام نقادانه و بیصدا بخواند. با گسترشِ کتابخوانی به تقسیمبندیِ دقیق و روشنِ متن، به مشخص کردنِ ساختارِ جمله به کمکِ جملهنشانهها بیشازپیش نیاز افتاد.
با این چرخش بهویژه از آغازِ سدهیِ بیستم به بعد رابطهیِ بینِ جملهنشانهها و زبانِ گفتاری بهشدت ضعیف شد و اساسِ قواعدِ نقطهگذاری بر دستورِ زبان و نحوِ جمله قرار گرفت و درنتیجه نظامی از قواعد پدید آمد که قانونمندیهایش تا حدِ ممکن مستقل از گفتار و درنگ و آهنگ بود. هدفِ این قواعد این بود که به خوانندهیِ “ساکت” کمک کند تا ساختارِ نحویِ متن را بهتر بفهمد و معنایِ جملهها را سریع و بیابهام دریابد.
بنابراین تاریخِ نقطهگذاری بهطورِ اعم و تاریخِ ویرگولگذاری بهطورِ اخص را میتوان گذارِ تدریجی و تکاملی از اصلِ گفتارمحور به نوشتارمحور، از اصلِ تلفظبنیاد به نحوبنیاد و از اصلِ «رتوریک» به «گراماتیک» دانست.
متأسفانه اکثرِ دستورنویسانِ ما که دربارهیِ نقطهگذاری و قواعدِ آن مطالبی نوشتهاند، چرخشِ یادشده از نقطهگذاریِ تلفظبنیاد به نقطهگذاریِ نحوبنیاد را درنیافته یا بهدرستی در کارشان منعکس نکردهاند، تا آنجا که آثارشان آمیختهای از نگاهِ گفتارمحور و نوشتارمحور است.
برای خروج از این آمیختگی و آشفتگی راهِ چاره این است که چرخشِ نوینِ نقطهگذاری را بهدرستی دریابیم و با نقطهگذاریِ مکثبنیاد و «ویرگولِ رتوریک» وداع کنیم و تماماً به نقطهگذاریِ نحوبنیاد و «ویرگولِ گراماتیک» روی آوریم.[3] درکِ درستِ این چرخش و عمل به قواعدِ نقطهگذاریِ نوین ما را یک گام از فرهنگِ گفتاری[4] جدا و به فرهنگِ نوشتاری[5] نزدیک میکند. با این چرخش دیگر بر پایهیِ احساس و گوش و گفتار و لاجرم سوبژکتیو و دلبخواهی نقطهگذاری نخواهیم کرد، بلکه مجبور خواهیم شد منطقی بیندیشیم و ساختارِ جمله را در نظر بگیریم و متناسب با نحوِ جمله و بهصورت ابژکتیو نقطهگذاری کنیم.
لازم به یادآوری است که فاصله گرفتن از فرهنگِ گفتاری و نزدیک شدنِ هرچه بیشتر به فرهنگِ نوشتاری، که رعایتِ نقطهگذاریِ نحوبنیاد یکی از نشانههایِ آن است، ما را بیشازپیش بهسویِ فرهنگِ انتقادی و تفکرِ منطقی سوق خواهد داد.
دو قاعدهیِ سلبیِ ویرگولگذاری
اکثرِ دستورنویسانِ ما جمله را به دو بخشِ نهاد و گزاره تقسیم میکنند؛ بر پایهیِ این تقسیمبندی نخستین قاعدهیِ سلبی ویرگولگذاری را مینویسیم:
قاعدهیِ ۱: بینِ نهاد و گزاره نباید ویرگول گذاشت.
یکی از اشتباهاتِ رایج گذاشتنِ ویرگول بینِ نهاد و گزاره است. مثلاً مینویسند: «خیام، ریاضیدان بود». درحالیکه در این جمله ابداً به ویرگول نیازی نیست، زیرا وظیفهیِ ویرگول جدا کردنِ نهاد از گزاره نیست، حتی اگر بینِ آنها مکثی کوتاه باشد، حتی اگر نهاد یا گزاره طولانی باشد. بنابراین در هیچیک از جملههایِ زیر نباید ویرگول گذاشت:
خیام ریاضیدان بود.
عمرِ خیامِ نیشابوری ریاضیدانِ بزرگی بود.
مادرم چادرش را سر کرد.
مادرِ پیر و ناتوانم چادرِ سیاه و کهنهاش را سر کرد.
کوتاهی یا بلندیِ جمله ملاکی برایِ ویرگولگذاری نیست. جملههایِ بلند را میتوانیم با روشِ جایگزینی به جملههایِ کوتاه تبدیل کنیم تا متوجه بشویم که این جملهها نیازی به ویرگول ندارند.
قاعدهیِ ۲: در جملهیِ ساده نباید بینِ فعل و اعضایِ جمله و نیز بینِ اعضایِ ناهمپایهیِ آن ویرگول گذاشت.
اگر دو عضوِ کنارِ هم ازنظرِ نحوی گوناگون باشند، یعنی بهعنوانِمثال یکی فاعل و دیگری متممِ مستقیم باشد، نباید میانشان ویرگول گذاشت. بنابراین در جملهیِ «کتابِ خوب بهترین دوستِ انسان است» نباید ویرگول گذاشت. اعضایِ دستوریِ همین جمله را به ترتیب بشماریم:
کتابِ خوب (مسندالیه) بهترین دوستِ انسان (مسند) است (فعلِ ربطی)
روشن است که در این جمله تمام اعضایِ کنارِ هم ناهمپایهاند، یعنی نقشِ دستوریِ گوناگون دارند و درنتیجه این جمله نیازی به ویرگول ندارد.
مهمترین قاعدهیِ ویرگولگذاری
بهطورِکلی ویرگول را میتوان مرزنمایِ نحوی تعریف کرد.
مرزنمایِ واژههایِ همپایه: پرویز، داریوش، علی، پروین، مهدی و بهار آمدند.
مرزنمایِ گروههایِ همپایه: پرویزِ داریوش، علیِ پروین و مهدیِ بهار آمدند.
مرزنمایِ بندهایِ جملهیِ مرکب: پیرمرد نشست، سیگاری آتش زد و در فکر فرورفت. میخواستم بیایم، اما مریض شدم.
مهمترین قاعدهیِ ویرگولگذاری را میتوان چنین نوشت:
اعضایِ همپایهیِ جمله را باید با ویرگول از هم جدا کرد، مشروط بر اینکه حروفی مانندِ «و»، «یا»، «هم … هم»، «یا … یا» و «نه … نه» بینِ آنها نباشد.
قاعدهیِ بالا دشوار است، اما مادرِ تمامِ قواعدِ ویرگولگذاری است. اگر در جملهای چند عضوِ همپایه، یعنی از نظرِ نقشِ دستوریِ یکسان، کنارِ هم باشند، بینِ آنها باید ویرگول گذاشت. مثالهایِ زیر همپایگیِ اعضایِ جمله را نشان میدهند:
چند فاعل یا مسندالیه در کنارِ هم:
فردوسی، حافظ، سعدی، خیام و مولوی پنج شاعرِ بزرگِ ایران هستند.
چند متممِ مستقیم در کنارِ هم:
این خانه سه اتاق، یک دستشویی، یک آشپزخانه و یک حمام دارد.
چند افزودهیِ زمان در کنارِ هم:
دفترِ ما روزهایِ شنبه، دوشنبه و چهارشنبه از ساعتِ ۸ تا ۱۶ برایِ مراجعهکنندگان باز است.
چند صفت در کنارِ هم:
این هوایِ گرم، دمکرده و سنگین برایِ سلامتیِ من مضر است.[6]
چکیدهیِ سخن
ویرگول درنگنما نیست، مرزنماست: مرزنمایِ نحویِ کلمهها و گروههایِ همپایه و بندها. ویرگولگذاریِ جدید گفتارمحور نیست، نوشتارمحور است؛ تلفظبنیاد نیست، نحوبنیاد است؛ بنیادش بر گوش نیست، بر چشم است؛ سوبژکتیو نیست، ابژکتیو است؛ اساسِ آن بر «رتوریک» نیست، بر «گراماتیک» است؛ برایِ بلند خواندن نیست، برایِ بیصدا خواندن است.
برایِ ویرگولگذاری باید دستورِ زبانِ فارسی، نحوِ جمله و قواعدِ نحوبنیادِ ویرگولگذاری را دانست و به گوش و احساس رجوع نکرد.
[1] punctuation mark
[2] Satzzeichen
[3] در مقالهیِ «در ضرورتِ نوشتنِ نشانهیِ اضافه» به کوتاهی اشاره کردهام که اگر در نوشتهیِ خود همهجا کسره یا نشانهیِ اضافه را بگذاریم، دیگر نیاز به نشانهیِ درنگ و کاربردِ ویرگول بهعنوانِ این نشانه منتفی میشود.
[4] orality / Oralität
[5] literacy / Literalität
[6] برایِ اطلاعِ بیشتر بنگرید به کتابِ «ویرگولگذاری و مبانیِ نظریِ آن: کاربردِ بجا و نابجایِ ویرگول» (انتشاراتِ مهراندیش، ۱۳۹۴) از صاحبِ این قلم.
۲۶ نظر
برای دیدن افراطی ترین و بی دلیل ترین نوع استفاده از ویرگول به کتاب مرگ در ونیز ترجمه آقای نکوروح مراجعه کنید.
سلام. ممنون از مطلب عالی. من البته تخصصی در این زمینه ندارم. خیلی دوست دارم درست بنویسم و نوشته درست مورد علاقه من است.
با توجه به اینکه کلمه “مرز” در ذهن من عامل جدایی بین دو مورد ناهمگون است، شخصا فکر میکنم استفاده از مرز خیلی جالب نیست. این نظر من موید استفاده از عبارت درنگنویسی هم نیست.
سلام و سپاس از انتشار این مطلب بسیار لازم و آموزنده برای دوستداران زبان فارسی و جوانانی که برای اولین بار می خواهند مقاله یا کتاب بنویسند . سپاسگزار می شوم اگر باز هم مقالاتی در این مورد داشتید به جی میل من ارسال کنید . پاینده و برقرار باشید.
بسیار عالی و مفید. ممنون از شما
همچنین نشانهگذاریِ درست به مترجمانِ زبان فارسی نیز کمکِ فراوانی میکند.
همچنین نشانهگذاریِ درست به مترجمانِ زبان فارسی نیز فراوان کمک میکند.
جناب شکراللهی به نظر شما کدام جمله بهتر است.
در این مورد لحنِ نویسنده و لحنِ نوشته تعیین میکند که کدام بهتر است.
یاد گرفتم. سپاسگزارم.
من هم از جمله افرادی هستم که قبل از آشنایی با این کتاب از ویرگول به عنوان درنگ نما استفاده میکردم.
اگرچه آقای افشاری در کتابشون بسیار خوب ویرگول و ویرگولگذاری رو از زوایای مختلف بررسی کردهاند، من از وقتی کتاب رو خوندهام دست و دلم میلرزه که آیا ویرگول رو جای درستی استفاده کردهام یا نه. ناگفته نماند من بهار سال ۱۳۹۸ کتابشون رو بردم پیش دکتر باطنی و نظر ایشون رو هم در مورد کتاب آقای افشاری جویا شدم. دکتر باطنی کاملا با نظر آقای افشاری در مورد ویرگول موافق بودن.
بعد از اون این کتاب رو به تعداد زیادی مترجم و ویراستار معرفی کردهام، ولی تا جایی که متوجه شدم هیچکدوم رغبتی به خوندنش نشون ندادن. حتی تعجب هم نکردن که بابا شاید ویرگولی که سالها به عنوان درنگنما استفاده میکردیم کاربرد دیگهای داشته باشه. چه میشه کرد!
در فارسی به مرزنمای بندها نیازی نیست و آوردن ویرگول میان بندها بیشتر وقتها زاید است.
چگونه بهکارگیریِ ویرگول
یکی از بزرگترین مشکلاتِ زبانِ فارسی است. جنابافشاری، شما این مشکل را بطور صحیح و کامل برای من حل کردید.
سپاسِ فراون
ویرگول، دستکم در فارسی، نشانۀ درنگ «هم» هست و اینکه میخواهند این ویژگی را بهکلی از آن پاک کنند، کاری است نادرست و ناآگاهانه. مثلاً شاملو در ترجمۀ کتاب مرگ کسبوکار من است از این ویژگی درنگنماییِ ویرگول بهره برده و لحن شخصیتی را که لکنت دارد، بهخوبی در خط بازتاب داده است.
سلام آقایِ یوسفیِشیرازیِ عزیز
ممنونم که وقت گذاشتید و دو نوشتهیِ مربوط به ویرگولگذاری را خواندید و نظرِ انتقادیِ خود را در زیرِ آنها نوشتید. همانطور که میدانید، من از هر نقد و نظر استقبال میکنم، زیرا تنها با نقد است که ایرادها و کاستیهایِ کار آشکار میشود و نویسنده میتواند آنها را ببیند و اصلاح کند. اما نقد درعینِحال میتواند موجب شود تا نویسنده دلایلی محکمتر در دفاع از درستیِ نظر و کارِ خود ارائه دهد. از سویِ دیگر این نقدها فرصتی ایجاد میکنند تا خوانندگانِ محترم نیز با دلایلِ موافق و مخالف دربارهیِ یک نظر یا نظریه بیشتر آشنا شوند و با اظهارِنظرهایشان به غنایِ بحث یاری رسانند.
برایِ اطلاعِ سایرِ خوانندگانِ محترم عرض میکنم که چندی پیش آقایِ یوسفیِشیرازی لطف کردند و بر مقالهیِ دیگرم به نامِ «در ضرورتِ نوشتنِ نشانهیِ اضافه» نقدهایی بیشتر در قالبِ گفتار عرضه کردند که حاصلش بحثی سودمند و پربار میانِ ما بود. امیدوارم روزی ایشان فرصت کنند و نقدهایِ خود را بر آن مقالهام مکتوب کنند و بتوان آن را به همراه پاسخهایِ من در همین کانالِ تلگرامیِ «خوابگرد»، که با همتِ والایِ آقایِ شکراللهی به بهترین شکل اداره میشود، منتشر کرد. اینجا نیز فرصتی مناسب است تا دربارهیِ یکی از معضلاتِ نوشتاری، یعنی ویرگولگذاری، در محضرِ دوستان و یارانِ فرهیخته و علاقهمند به موضوع به بحث و تبادلِ نظر پرداخت.
پیش از پاسخ به نظرِ انتقادیِ آقایِ یوسفیِشیرازی اصلِ نوشتهیِ کوتاهِ ایشان را در اینجا تکرار میکنم، تا اگر خوانندهای آن را هنوز نخوانده است، بخواند. خواندنِ مجددِ آن نیز سودمند است، زیرا پاسخهایِ من به آن بهتر فهمیده میشود.
نظرِ انتقادیِ آقایِ یوسفیِشیرازی
ویرگول، دستکم در فارسی، نشانۀ درنگ «هم» هست و اینکه میخواهند این ویژگی را بهکلی از آن پاک کنند، کاری است نادرست و ناآگاهانه. مثلاً شاملو در ترجمۀ کتاب مرگ کسبوکار من است از این ویژگی درنگنماییِ ویرگول بهره برده و لحن شخصیتی را که لکنت دارد، بهخوبی در خط بازتاب داده است.
صورتِ استدلال
این نظرِ انتقادیِ شما از سه بخش تشکیل شده است:
۱. مدعا: “ویرگول، دستکم در فارسی، نشانۀ درنگ «هم» هست”
۲. دلیلِ درستیِ مدعا: “مثلاً شاملو در ترجمۀ کتاب مرگ کسبوکار من است از این ویژگی درنگنماییِ ویرگول بهره برده و لحن شخصیتی را که لکنت دارد، بهخوبی در خط بازتاب داده است.”
۳. داوری: “اینکه میخواهند این ویژگی را بهکلی از آن پاک کنند، کاری است نادرست و ناآگاهانه.”
پاسخ به انتقاد
من در این نوشته بیشتر به مدعا و دلیلِ درستیِ آن میپردازم.
همانطور که دیده میشود، شما برایِ درستیِ مدعایِ خود به «تمثیل» متوسل شدهاید. اما میدانیم که برای اثبات یا ابطالِ یک نظر یا نظریه «تمثیل» در مقایسه با «استقرا» و «قیاس» و «تجربه» ضعیفترین روشِ اثبات یا ابطال است. چون خوانندگانِ محترمِ دیگر، آقایِ صابرِ چگینی و آقایِ راهدار، در پاسخ به شما بهدرستی به این موضوع اشاره کردهاند، من دیگر نیازی نمیبینم در این زمینه سخن دراز کنم. فقط به دو نکته اشاره میکنم و به اصلِ مطلب میپردازم:
۱. مقامِ والایِ زندهیاد احمدِ شاملو (ا. بامداد) به قدرتِ شاعری و نثرِ پرتوانِ او بود و نه به «رسمالخط» و «ویرگولگذاریِ» او. از آن جایگاهِ والایِ این شاعرِ پُرآوازه نمیتوان خرجِ این راهِ دشوار و نپیموده کرد و نتیجه گرفت و داوری کرد.
۲. خودِ آن عزیز نیز در این زمینه ادعایی نداشت. تشکیلِ «شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی» با شرکتِ کسانی چون کریمِ امامی، محمدرضا باطنی، علیمحمدِ حقشناس، احمدِ شاملو، ایرجِ کابلی، هوشنگِ گلشیری، کاظمِ کردوانی و دیگران و با حضورِ فرجِ سرکوهی بهعنوانِ دبیرِ تحریریهیِ مجلهیِ «آدینه» خود دلیلی است بر این مدعا. (برایِ اطلاعِ بیشتر بنگرید به مدخلِ «شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی» در ویکیپدیایِ فارسی).
بنابراین همچنان لازم است دلیلی محکم بر درستیِ ادعایِ خود ارائه کنید.
صورتِ مسئله
اما مهمترین ایراد به نقدِ شما غایب بودنِ صورتِ مسئله است. آنچه شما آوردهاید، توصیفِ وضعِ موجود است، یعنی این موضوع که ما از ویرگول بهعنوانِ نشانهیِ درنگ استفاده میکنیم.
مگر خانمِ نازنینِ خلیلیپور و من خلافِ آن گفتهایم یا میگوییم؟ اصلاً بنیادِ هر دو نوشتهیِ ما بر نشان دادنِ همین وضعِ موجود و نقدِ آن است. من در کتابم بهتفصیل علتِ آشفتگی در ویرگولگذاری را در همین امر میدانم که شما توصیف کردهاید.
ملاحظه میکنید که بحثِ اصلیِ ما شرحِ امرِ واقع نیست، بلکه جستنِ راهی برایِ خروج از این وضعِ آشفته است، تدوینِ قواعدی برایِ ویرگولگذاری است تا هر کس بتواند آنها را در هر مکان و هر زمان یکسان -تأکید میکنم یکسان و نه دلبخواه- به کار برد!
به دلایلی که شرحِ کاملش در کتاب و مختصرش در مقاله آمده است، مدعی هستم که برایِ تدوینِ قواعدِ ویرگولگذاری نمیتوان بر «درنگ» تکیه کرد، به سه دلیل:
۱. ما بهراحتی نمیتوانیم با گوشِ غیرِمسلح میانِ واحدهایِ زبرزنجیریِ «درنگ» و «آهنگ» و «تکیه» تفاوت بگذاریم، بلکه عموماً همه را «درنگ» فرض میکنیم.
۲. در نقطهگذاری بهطورِ اعم و در ویرگولگذاری بهطورِ اخص تحولی تاریخی و تکاملی رخ داده است. ازاینرو ضروری است تا ما نیز از «ویرگولِ رتوریکِ» سنتی به «ویرگولِ گراماتیکِ» مدرن گذر کنیم.
۳. «درنگ» امری بیشتر سوبژکتیو است و نمیتوان بر امری سوبژکتیو قاعدهای ابژکتیو بنا کرد.
بنابراین اگر شما بر مقالهیِ خانمِ خلیلیپور و مقاله و کتابِ من نظری انتقادی دارید، باید به این سه دلیل حمله کنید و نادرستیِ آنها را نشان دهید، نه اینکه به توصیفِ وضعِ موجود اکتفا کنید و بدونِ ارائهیِ دلیلی محکم داوری کنید.
تصریحِ یک نکته
یک نکته را باید بهصراحت عرض کنم تا جلوِ هر نوع برداشتِ نادرست گرفته شود. وقتی میگویم نباید بر اساسِ مکث یا درنگ ویرگولگذاری کرد، به این معنا نیست که در هیچ جایی که درنگ وجود دارد، ویرگولی ننشسته است. بلکه این است که علتِ وجودِ آن ویرگول در آنجا درنگ نیست، بلکه قاعدهای نحوی است.
همانطور که در کتابم اشاره کردهام، تمامِ تلاشِ من برایِ پیافکندنِ قواعدی است که بتوان بر پایهیِ آنها یکدست ویرگولگذاری کرد و سلیقهها را در آن دخالت نداد. اصولاً یکی از عللِ قانونمندیِ جوامعِ مترقی تدوینِ قواعد و قوانینی است که
۱. قابلِاجرا باشد.
۲. نقدپذیر باشد.
۳. بتوان آن را باتکیهبر خردِ همگانی و دمکراتیک اصلاح کرد یا بهکل تغییر داد.
۴. درست به همین دلیل مردم نیز به آن احترام بگذارند و آن را رعایت کنند.
به همین دلیل باید قواعدِ پیشنهادیام را به تیغِ تیزِ نقد سپرد. اگر درست است و کارا، به کار برد، و اگر نادرست است و ناساز، با دلیل رد کرد و طرحی دیگر و بهتر بهجایِ آن ارائه داد.
پرسش و خواهش
پرسشِ مشخصِ من از شما این است که برایِ ویرگولگذاریِ درنگبنیاد، که خواستِ شما است، چه قاعدهای به مخاطبانِ خود پیشنهاد میکنید؟ آیا به آنها میگویید هر جا درنگ احساس کردید، همانجا ویرگول بگذارید؟ اگر چنین است دیگر چه نیازی به قواعدِ متعدد ویرگولگذاری است؟ روشن است که این بهاصطلاح «قاعده» تکرارِ همان قاعدهیِ کتابهایِ درسیِ مدارس است که من در کتابم آن را نقد کردهام. حاصلِ این پیشنهاد چیزی جز بازتولیدِ همین آشفتهبازارِ ویرگولگذاری نیست، پیامدش به تعبیرِ زیبایِ خانمِ خلیلیپور همین «ویرگولهای نابجا و سرگردانیست که مثل ریگ در متنها ریخته است و باید با گونی جمعشان کرد!».
اما اگر قاعدهیِ دیگری برایِ ویرگولگذاریِ درنگبنیاد پیشنهاد میکنید، خوشحال میشوم آن را از زبانِ شما بشنوم.
پایدار باشید
رحمانِ افشاری
پینوشت:
هم اکنون دیدم که آن مثالِ شاملو را دلیل نمیدانید. در این صورت نقدِ شما فاقدِ هرگونه دلیل است.
درود بر شما، جناب افشاری نازنین.
متانت و فروتنی و گفتوگومداری شما برای من بسیار پُراَرج و درسآموز است و هر بار که با هم وارد گفتوگو میشویم، حتی اگر به نتیجۀ یکسان نرسیم، از ادب و بزرگواریتان فراوان میآموزم.
باید بگویم آن پیام کوتاه مرا که در آن قصد و مجال نداشتهام تمام جنبههای موضوع را بهتفصیل بشکافم، بهاشتباه تمام دلیلهای من برای آن مدعا دانستهاید و بهنظرم نتیجههای ناموجهی از آن گرفتهاید. درواقع، من در آن پیام در جایگاهی نبودهام که دیدگاهم دراینباره را تماموکمال و همهجانبه مطرح کنم. پیامی کوتاه و گذرا فرستادهام و بهاجمال در آن نظرم را گفتهام.
مدعای من البته این هست که «ویرگول در فارسی نشانۀ درنگ هم هست»؛ اما همانطور که در پاسخ به دوستمان نیز گفتم، دلیلم شاهدی که از شاملو ذکر کردم، نیست. بهعبارت دیگر، اگر پیامم را بهدقت بخوانید، درمییابید که بههیچوجه مدعی نشدهام «چون شاملو چنین کرده، این شیوه درست است». مثال شاملو صرفاً نمونهای بود از این کاربردِ درنگنمای ویرگول که من آن را معتبر میدانم؛ اما نه برای اینکه شاملو به کار برده. اتفاقاً من هم با بسیاری از توصیهها و گفتههای دستورزبانی و دستورخطی شاملو مخالفم و معتقدم شاملو اصلاً دانش و صلاحیت واردشدن به این موضوعها را نداشته است.
اما درخصوص اینکه فرمودهاید شاملو خودش هم مدعیِ چنین دانشی نبوده، با شما موافق نیستم. تا جایی که میدانم، شاملو خود را تقریباً متخصص هر چیزی میدانسته و در هر موضوعی وارد میشده و اظهارنظر میکرده و سرسختانه بر نظرش پا میفشرده است. مدعاهای دستورخطی او هم کموبیش چنین است. اگر اشتباه نکنم، محمد قائد در مقالهای که در کتاب «دفترچۀ خاطرات و فراموشی» دربارۀ او نوشته، به دیدگاههای دستورخطی وی و اصرارش بر آن اشاره کرده است.
اما برویم بر سر بحث ویرگولگذاری و نکتههایی که در پاسخ به من گفتهاید. بله. من بخشی از وضع موجود را توصیف کردهام. هیچجا هم نگفتهام که حضرتعالی یا سرکار خانم خلیلیپور چیزی جز این گفتهاید. باوجوداین، در وصفی که کردهام، نکتهای هست که به آن توجه نکردهاید: اینکه در مواجهه با وضع موجود و چارهجویی برای آن، اختلافنظرهایی با شما دارم و معتقد نیستم که ویرگول فقط نشانۀ دستوری است و نباید آن را برای نشاندادن درنگ به کار برد. بنابراین، پیدا است که در این راه با شما همنظر نیستم.
نکتۀ دیگری که باید به آن اشاره کنم، این است که خردهگیری شما به اینکه صورت مسئله در صحبتهای من غایب است یا اینکه وضع موجود را توصیف کردهام و چارهای برایش پیش نکشیدهام، وارد نیست؛ چون اساساً من در اینجا در مقام چارهجویی نبودهام و صرفاً به روش پیشنهادی شما ایرادهایی را وارد کردهام. اصلاً هم مدعی نیستم که شاهکلید این مشکلات در دست من است.
رویکردی که شما پیش مینهید، البته در مقام نظر، پسندیدنی و جالب است؛ اما چندان عملی نمینماید و چنانکه در پیامهای قبلی هم اشاره کردم، نکتههایی در آن مغفول مانده است. مهمترین نکتهای که در رویکرد شما ندیده گرفته شده، پیوند بحث ویرگولگذاری است با نکتههای دستورخطی در زبان فارسی و مشخصاً کسرۀ اضافه. من میپذیرم که اگر قاعده این باشد که همهجا کسرۀ اضافه را بگذاریم، تقریباً از ویرگول درنگنمایی که برای پرهیز از بدخوانی میگذاریم، بینیاز میشویم و بسیاری از گرفتاریها برطرف میشود؛ ولی رسیدن به این مرحله مستلزم این است که همه کسرۀ اضافه را بیاستثنا در همهجا بگذارند. در این صورت است که نبودِ کسرۀ اضافه نشانۀ درنگ میشود و دیگر از این ویرگول بینیاز میشویم. ولی این اتفاق نیفتاده و بهنظرم نمیافتد. چرا؟ چون در زبان، اصل مهمی وجود دارد بهنام «اصل کمکوشی» و یکی از نمودهای این اصل این است که زبانوران میخواهند بهآسانی و با زحمتِ هرچهکمتر بنویسند. در شیوۀ جاافتادۀ کنونی که مطابق این اصل است، کسرۀ اضافه را نمیگذارند و از این راه، مقدار زیادی در وقت و نیرو صرفهجویی میکنند. درواقع، بهجای اینکه دهها یا صدها کسرۀ اضافه را بگذارند تا از کاربردِ درنگنمای ویرگول بپرهیزند، راه سادهتری در پیش میگیرند: دهها یا صدها کسرۀ اضافه را نمیگذارند و در عوض، هرجا احتمال بدخوانی میرود و ممکن است مخاطب کلمه را بهاشتباه کسرهدار بخواند، ویرگول میگذارند. این البته بهلحاظی شیوۀ منطقی و سنجیدهای نیست؛ ولی درهرحال با آن کمکوشیِ زبانی سازگار است. بهنظر من، عملی نیست اینکه از مردم بخواهیم چنین کمکوشیِ کارآمدی را وانهند.
صرفنظر از همۀ نکتههایی که تا اینجا گفتم، تصور میکنم آن حد از قاعدهمندی و نظم که شما برای نشانهگذاری بهدنبالش هستید، اصولاً دستیافتنی نیست. درواقع، حتی در ویرگولگذاریهای بهاصطلاح دستوری هم بیشوکم نایکدستیهایی را میشود دید که با چارچوب سفتوسختی که بهدنبالش هستید، نمیخواند. برای مثال، مشهور است که میگویند بعد از قید ابتدای جمله باید ویرگول گذاشت. این قاعدهای دستورمبنا و روشن است؛ ولی اگر دقت کنیم، میبینیم توصیهکنندگان همین شیوه هم بعد از قید ابتدای جمله گاهی ویرگول میگذارند و گاهی ویرگول نمیگذارند؛ مثلاً مینویسند:
ـ بهاعتقاد بسیاری از دانشمندان، پیشرفت در علوم تجربی به مرحلۀ بیسابقهای رسیده است.
ـ بهسرعت از خانه بیرون زد.
این دقیقاً همان آشوب و هرجومرجی است که در ویرگولگذاری تلفظمحور هم مشاهده میکنیم.
من البته مدعی نیستم که همۀ جنبههای این موضوع را بهخوبی بررسیدهام و به نتیجهای نهایی دست یافتهام؛ اما این ایرادها را به روش و رویکرد شما وارد میدانم. شخصاً معتقدم در هر دو شیوه، شمّ زبانی عاملی بسیار تعیینکننده است؛ عاملی که بدبختانه نمیتوان به این راحتی توصیفش کرد و چندوچونش را نشان داد. همانگونه که گفتم، ماجرای ویرگول در خط فارسی پیچیدگیهایی دارد که نمیتوان بهآسانی و صرفاً با توجه به نشانهگذاری آن را حل کرد. این بحثها را هم نباید کلیگویانه و با چند مثال به سرانجام رساند. باید صدها و هزارها جمله را دقیق و مفصل بررسی کرد و بعد نتیجه گرفت. متأسفانه گفتوگوی مفصل در این موضوع هم در فضای مجازی بسیار زمانبر و سخت است. ایکاش میشد در نشستهایی رودررو به این موضوع بپردازیم و تبادلنظر کنیم.
سلام آقایِ یوسفیِشیرازیِ عزیز
ممنون از لطفِ شما. من نیز از گفتوگو با شما بسیار لذت میبرم و از اینکه شخصِ کاردان و نکتهسنجی چون شما را مقابلِ خود دارم که صریح و روشن نظرِ انتقادیِ خود را مطرح میکند، خوشحالم.
آشکار است که وضعِ ویرگولگذاری در نزدِ ما بسیار پریشان است. ظریفی میگفت: «کدام کارِ ما پریشان نیست؟»
برایِ اینکه خوانندگانِ محترمِ این نوشته ابعادِ این پریشانی را پیشِ چشم داشته باشند، از همان ترجمهیِ فارسی «مرگ کسبوکارِ من است» اثرِ روبر مرل (Robert Merle) به قلمِ زندهیاد احمدِ شاملو چند مثال میآورم، زیرا دوستِ دانایِ من کارِ او را پسندیده است و آن را بهعنوانِ نمونهای موفق در ویرگولِ درنگنما مثال زده است.
«مرگ کسبوکارِ من است»
کسانی که رمان را خواندهاند، میدانند که پدرِ شخصیتِ اصلیِ رمان لکنتِ زبان دارد و بریدهبریده حرف میزند. برایِ مثال نخستینِ جملهیِ او چنین ترجمه شده است:
– وقتشناسی، یک فضیلت آلمانی است، ماینهر! (ص ۷)
شاملو در پانویسِ کتاب این توضیح را آورده است:
«پدر، بریده بریده حرف میزند. ویرگولهای زائدی که در جملات او گذاشته شده […] نشانهٔ این مکثها ست» (ص ۷، با حفظِ رسمالخط)
مثالی دیگر:
– انشاءالله، که، نمیلرزی؟ (ص ۱۱)
– خواهرهایت، حرف، زدند؟ (ص ۱۲)
اولین پرسشی که باید برایِ ما پیش بیاید، این است که آیا خودِ نویسندهیِ فرانسوی هم برایِ انعکاسِ این شیوهیِ حرف زدنِ پدر از «ویرگولهای زائد» استفاده کرده است؟ نگاهی به اصلِ فرانسویِ آن نشان میدهد که چنین نیست:
La ponctualité – est une vertu allemande – mein Herr! (La mort est mon métier / Robert Merle)
همانطور که میبینیم، نویسنده از نشانهیِ خطِ تیره برایِ این کار استفاده کرده است. مترجمِ آلمانی نیز درست همین کار را کرده است:
Pünktlichkeit – ist eine deutsche Tugend – mein Herr! (Der Tod ist mein Beruf / Robert Merle)
علت روشن است. در این زبانها ویرگول قواعدی دارد که نمیتوان راحت به آنها تعرض کرد، اما در فارسی چنین نیست و دیواری کوتاهتر از دیوارِ ویرگول پیدا نمیشود!
اما گمان نکنیم که این پریشانی فقط در سخنِ پدر ظاهر شده است. همان جملهیِ پانویسِ مترجم نشان میدهد که شاملو ویرگولِ نابجا به کار برده است:
«پدر، بریده بریده حرف میزند.»
یعنی او میانِ نهاد و گزاره یک ویرگولِ نابجا گذاشته است. عجب آنکه او حتی به این قاعدهیِ خود نیز وفادار نیست و جملههایِ فراوان میتوان در ترجمهیِ او نشان داد که میان نهاد و گزاره ویرگول نیامده است!
نمونهای دیگر:
– خیر، پدر (ص ۱۱)
– بله پدر (ص ۱۱)
اینجا دیگر پدرِ دارایِ لکنتِ زبان نیست که حرف میزند، بلکه فرزند است که عادی سخن میگوید. اما میبینیم که در جملهیِ اول ویرگول گذاشته شده و در جملهیِ دوم ویرگول گذاشته نشده است. بهراستی چه فرقی است میانِ «خیر» و «بله» که باید در یکی ویرگول گذاشت و در دیگری نگذاشت؟
روشن است که وضعِ ویرگولگذاری در نزدِ مترجم و ناشرِ کتاب بسیار پریشان است. وقتی کسی مانندِ شاملو چنین وضعی دارد، میتوان حدس زد که وضعِ ما در ویرگولگذاری تا چه حد آشفته است.
راهِحل
علتِ این امر، به شرحی که در کتابم آوردهام، این است که ما قواعدِ روشنی برایِ ویرگولگذاری نداریم و هر کس هر طور که دلش میخواهد ویرگولگذاری میکند.
جستوجویِ بیشتر نشان میدهد که اساسِ ویرگولگذاریِ ما بر مکث یا درنگ است. یعنی کسی احساس میکند که برایِ مثال در جملهیِ «آش سرد شد» بینِ «آش» و «سرد» درنگی لازم است و آن را «آش، سرد شد» مینویسد و کسی این احساس را ندارد و آن را بدونِ ویرگول مینویسد.
به دلایلی که قبلاً عرض کردم، درنگ نمیتواند مبنایِ ویرگولگذاری قرار گیرد. بر خاکِ سستِ درنگ نمیتوان خانهای استوار برایِ ویرگولگذاری بنا کرد. این خانه فرومیریزد، حتی اگر قواعدِ دیگری برایِ ویرگولگذاری وضع کرده باشیم. ویرگولِ درنگنما مانندِ اسبِ تروایی است که اگر نفوذ کند، بیتردید دروازهیِ قلعهیِ متن برایِ ویرگولهایِ نابجایِ مهاجم باز خواهد شد.
تا زمانی که این تشخیصِ آسیبشناختی پذیرفته نشود، ما همچنان به بیماریِ ویرگولهایِ نابجا مبتلا خواهیم بود. اما اگر این تشخیص پذیرفته شود، آنگاه این پرسش پیش میآید که «بهجایِ درنگ چه مبنایی اختیار کنیم؟» اینجا است که مرحلهیِ دوم، یعنی یافتنِ مبنایی محکم و مطمئن برایِ ویرگولگذاری آغاز میشود.
«دستورِ زبانِ فارسی» پاسخِ من به این پرسشِ مهم است. تأکید میکنم: دستورِ زبانِ فارسی و نه انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی. شرحِ آن را در کتابم آوردهام، زیرا این شالوده محکمترین مبنایی است که میتوان ساختمانِ ویرگولگذاری را بر آن بنا کرد.
اما کار در اینجا پایان نمییابد. ما فقط مبنایی مطمئن اختیار کردهایم، پسازآن به تئوریِ ناظر نیاز داریم. بدونِ تئوریِ ناظر نمیدانیم آیا باید بینِ نهاد و گزاره ویرگول گذاشت یا نگذاشت. آیا باید بعد از قیدِ ابتدایِ جمله ویرگول بگذاریم یا نگذاریم. پاسخ به دو پرسشِ بالا، بر پایهیِ تئوریِ ناظری که در کتاب آوردهام، منفی است. یعنی میانِ نهاد و گزاره و نیز پس از قیدِ ابتدایِ جمله نباید ویرگول گذاشت. بنابراین کافی نیست فقط مبنا را تغییر دهیم و از ویرگولِ درنگنما به ویرگولِ نحوبنیاد روی آوریم و گمان کنیم مشکلِ ویرگولگذاری را حل کردهایم.
تذکر: اگر کسی معتقد باشد که بعد از قیدِ ابتدایِ جمله باید ویرگول گذاشت و در جایی بگذارد و در جایی نگذارد (آنطور که در مثالِ شما آمده است) این ایراد از فرد است و نه از ویرگولگذاریِ نحوبنیاد!
اما متأسفانه اهلِقلمِ ما هنوز به مرحلهیِ دوم (تغییرِ مبنا) و مرحلهیِ سوم (اختیارِ تئوریِ ناظر) نرسیده است، تا بتوان دربارهیِ تکتکِ قواعدِ دستوربنیاد بحث کرد. متأسفانه اکثرِ نویسندگان و استادان و آموزگاران و ناشران و حتی ویراستارانِ عزیزِ ما همچنان اسیرِ ویرگولِ درنگنما هستند و با تحولی که در ویرگولگذاری پیش آمده است، بیگانهاند.
حواشی
۱. دوستِ دانایِ من! برخلافِ آنچه تصور میکنید، هیچ پیوندِ ضروری میانِ کسرهیِ اضافه و ویرگولگذاریِ پیشنهادیِ من وجود ندارد. شما که کتاب را خواندهاید، احتمالاً فراموش کردهاید که در آن کتاب کسرهیِ اضافه همهجا نیامده است، یعنی قواعدِ ویرگولگذاری در آن کتاب کاملاً مستقل از این است که کسرهیِ اضافه را همهجا بگذاریم یا نگذاریم. برایِ یادآوری شما را به ص ۸۶ کتاب ارجاع میدهم که همین بحثِ شما در آنجا آمده است. علتش این است که این کتاب را من در سالِ ۱۳۹۴ منتشر کردم و در آن زمان هنوز مجاب نشده بودم که بهتر است و حتی باید کسرهیِ اضافه را همهجا آورد!
اگر عمری باقی باشد، در ویراستِ دومِ کتاب به این موضوع اشاره خواهم کرد.
۲. تردید نیست مواردی وجود دارد که ما به یک نشانهیِ درنگ نیاز داریم. برایِ مثال در عبارتِ «زن و مرد جوان» روشن نیست که «جوان» فقط صفتِ «مرد» است یا هردو، بهعبارتِدیگر آیا منظور «زن» و «مردِ جوان» است، یا «زنِ جوان» و «مردِ جوان». گذاشتن یا نگذاشتنِ کسرهیِ اضافه میانِ مرد و جوان نیز این ابهام را برطرف نمیکند. برایِ این مورد و مواردی که ممکن است خواننده بهغلط تصور کند که میانِ دو کلمهیِ مجاور حالتِ اضافه وجود دارد و آنها را با کسرهیِ اضافه بخواند، برخی از نویسندگان از نویسهیِ سکون (ـْ) استفاده میکنند. من در کتابم پیشنهاد کردهام که از نویسهِ آپاستروف (‘) استفاده شود. بهاینترتیب میتوان بدونِ استفاده از ویرگولِ نابجا موضوع را به کمکِ نشانهیِ درنگ به روشنترین و بیابهامترین شکل بیان کرد:
– پدر’ خسته از سفر برگشت.
– پدرِ خسته’ از سفر برگشت.
– پدرِ خستهازسفر برگشت.
اکنون انتشاراتِ مهراندیش در تمامِ کتابهایش برایِ پرهیز از ویرگولهایِ نابجا از همین نویسه استفاده میکند. کتابهایِ این انتشارات نشان میدهد که بدونِ اینکه همهجا کسرهیِ اضافه آورده شود، تعدادِ ویرگولهایِ نابجا به حداقل رسیده و در مواردِ نادر از نویسهیِ آپاستروف برایِ بیانِ درنگ استفاده شده است.
من نیز در ترجمههایم، ازجمله در نمایشنامهیِ «ترور» اثرِ فردیناند فون شیراخ و نیز «هنر چیست؟ مواضعِ زیباییشناسی از افلاطون تا دانتو»، از همین نویسه برایِ درنگ استفاده کردهام.
۳. گفتوگو دربارهیِ کسرهیِ اضافه را به زمانی موکول میکنم که بحثِ مستقلی دربارهیِ آن صورت گیرد.
در پایان از شما برایِ دامن زدن به این بحث و نقدتان صمیمانه تشکر میکنم. حضورِ شما بهعنوانِ مخالفی آگاه و دانا در این بحث فرصتی ایجاد کرد تا این موضوعِ مهم در جمعِ بیشتری از ایرانیانِ اهلِ فضل از دو منظرِ کاملاً متفاوت بررسی شود.
همینطور از خانمِ خلیلیپور، که از خواندنِ مقالهیِ پربارشان بسیار لذت بردم، و نیز از آقایِ شکراللهیِ عزیز، که بانیِ این کارِ خیر شدند، بسیار تشکر میکنم.
پایدار باشید
رحمانِ افشاری
پینوشت
– خوانندهیِ محترمی به نامِ Nil Slvt به طنز فرمودهاند که «ویرگول عزیز چقدر طرفدار داره». واقعیت این است که این بحث فراتر از بحثِ ویرگولِ ناقابل است! موضوعِ مهمتر این است:
آیا نویسندگان و مترجمان و ناشران و بهویژه ویراستارانِ ما میتوانند برایِ این معضل چارهای بیندیشند و به توافقی برسند و از قواعدی واحد پیروی کنند؟
سلامِ دوباره آقای افشاری عزیز.
متشکرم که باز هم پاسخ مفصل دادهاید و پوزشخواهم که چند روزی نبودم و پاسختان به تأخیر افتاد. البته همانطور که گفتم، گفتوگو دربارۀ این موضوع در فضای مجازی مقداری دشوار و زمانبر است و محدودیتهایی دارد که نمیگذارد بحث را همهجانبه و کامل پیش ببریم. من هم قصد نداشتم این بحث را بیشتر از این ادامه بدهم. فقط نکتههایی را اشارهوار در پاسخ به پیام آخرتان مطرح میکنم.
۱. شاید من بهخوبی نتوانستهام به شما و دوست دیگرمان منظورم را برسانم؛ چون هر دفعه برمیگردیم سر پلۀ اول و مثالی که از ترجمۀ شاملو زدهام. من بههیچوجه نگفتهام نشانهگذاریِ کتاب «مرگ کسبوکار من است» را تماماً تأیید میکنم. نیز ابداً مدعی نشدهام که هرچه شاملو کرده، درست است و نشانهگذاری شاملو را دربست قبول دارم. من فقط بخشی از نشانهگذاریِ شاملو را در این اثر مثال زدم تا بگویم ویرگول گاهی نشانۀ درنگ هم هست و من با این کارکردش موافقم. بهجز این، هر برداشتی از گفتۀ من کنید، ناروا است. از این جملهام هم نباید نتیجه بگیرید که من معتقدم ویرگول «فقط» نشانۀ درنگ است. گمان میکنم ماجرا واضح باشد و دیگر نیازی نیست از آن کتاب و غلطها و نایکدستیهای نشانهگذارانهاش شاهد و نمونهای بیاورید تا احیاناً به مخاطبان این گفتوگو نادرستیِ آن نظر مرا ثابت کنید. البته ممکن است بتوانید نادرستی نظر مرا ثابت کنید؛ ولی روشی که در اینجا در پیش گرفتهاید، مغالطهآمیز و گمراهکننده است و باید راه دیگری انتخاب کنید.
۲. همانطور که در نوشتههای قبلیام تصریح کردم، معتقدم هر زبانی باتوجهبه ساختار آوایی و دستوری بخصوصش، نشانهگذاری خاصی دارد. درنتیجه، بهاعتقاد من، خطا است اینکه در رد آن نشانهگذاریِ درنگمحورِ شاملو به متن فرانسوی آن کتاب استناد کنید.
۳. اینکه میفرمایید در زبانهای غربی «ویرگول قواعدی دارد که نمیتوان راحت به آنها تعرض کرد»، سخن دقیقی نیست. در زبانهای غربی هم، بهویژه در آثار خلاقانۀ ادبی، گاه ویرگول کاربرد خاصی پیدا میکند که با قاعدههای شناختهشدۀ ویرگولگذاری چندان سازگار نیست. برای مثال، ژوزه ساراماگو در پایانِ تمام جملههای رمان «کوری»، ویرگول گذاشته و نه نقطه. از این کارش هم قصد و غرض بلاغی خاصی داشته است. کار شاملو هم در آن کتاب، ازآنجاکه اثری خلاقانه است، کاربردی خاص و افراطآمیز از ویرگول است که لحن مشخصی را نشان میدهد. در میان منابع انگلیسی، در آثار روی پیتر کلارک دیدهام که به نشانهگذاری خاص اثر باتوجهبه معنی و کارکرد بلاغی مدنظر نویسنده اشاره شده و مشخصاً بحث ویرگولگذاریهای خاص هم به میان آمده است. بنابراین، آنقدرها هم که شما مدعی هستید، قواعد تخطیناپذیری دراینزمینه در زبانهای غربی وجود ندارد.
۴. طبق چارچوبی که من در فارسی روا میدانم و به آن معتقدم، ویرگول بعد از نهاد هم گاهی لازم و جایز است و اینطور نیست که دراینباره بتوانیم حکم مطلق و همیشگی کنیم؛ همانطور که دربارۀ قید اول جمله نمیتوانیم چنین حکم قاطعی کنیم.
۵. دستور زبان فارسی برخلاف آنچه تصور میکنید، چیز یکپارچه و بیمناقشهای نیست و تا روشن نشود که برپایۀ کدام رویکرد در دستورزبان و برمبنای دیدگاههای کدام دستورنویس میخواهیم به چنین قاعدههای تخطیناپذیر و بیچونوچرایی برسیم، ماجرا مبهم است. بهباور من، پیوستی هم که شما به آخر کتابتان افزودهاید، ناقص است و همۀ جزئیات دستوری را که در ویرگولگذاری دستورمبنا به آن نیاز داریم، مشخص نمیکند. تئوری ناظر و نکتههایی هم که میفرمایید، فعلاً ابهام دارد و من بهدرستی نمیدانم از چه چیزی سخن میگویید.
۶. در روشی که شما پیش مینهید، آشکار است که تا حد زیادی پیرو شیوۀ نشانهگذاری غربیهایید. در این زبانها است که ویرگولگذاری عمدتاً دستوربنیاد است و کمتر ویرگول را نشانۀ درنگ میگیرند. در همین زبانها هم هست که بعد از قید اول جمله گاهی ویرگول میگذارند و گاهی نمیگذارند. البته نمونههای دیگری هم میتوان یافت از اینکه در جایی ویرگول بگذارند و در جایی ویرگول نگذارند و گذاشتن یا نگذاشتن ویرگول را نه فقط تابع دستور جمله، بلکه تابع معنی و حالوهوای متن یا نویسنده یا گوینده بدانند. در این دو نشانی، نمونههایی از این ویرگولگذاریها که آنقدرها چارچوب سفتوسخت و تخطیناپذیری ندارد، میتوانید ببینید:
https://theeditorsblog.net/2016/02/21/a-tale-of-adverbs-and-the-comma/
http://guidetogrammar.org/grammar/commas_intro.htm
بنابراین، اصولاً این تلقیِ مطلقاندیشانۀ شما از قاعدهمندکردن ویرگولگذاری صحیح نیست و با طبیعت زبان نمیسازد؛ زیرا زبان اساساً امری نسبی است و با وجود مشترکات فراوانی که بین کاربرد زبانوران میتوان دید، بسته به اینکه چه کسی و در چه جایی و با چه مقصودی زبان را به کار میبرد، گاهی کاربردهای زبانی و نیز نشانهگذاریِ نوشته متفاوت میشود.
۷. پیوند میان کسرۀ اضافه و ویرگولگذاری را من از قول شما نگفته بودم. استنباطی بود که خودم از این شیوه کرده بودم و قبل از مواجهه با رویکرد شما نیز به آن اندیشیده بودم. همچنان نیز عمیقاً به آن باور دارم. این جمله را در نظر بگیرید:
ـ با داروهای جدید، اماس قابلدرمان است.
طبق آنچه پیشتر گفتهام، در صورتی میتوانیم از گذاشتن ویرگول در این جمله بینیاز شویم که قاعده گذاشته باشیم کسرۀ اضافه همهجا بیاید؛ چون در این حالت است که دیگر نبود کسره بعد از «جدید» بهمعنی درنگ است و دیگر امکان ندارد بین این دو حالت خلطی پیش بیاید:
الف. با داروهای جدید اماس قابلدرمان است.
ب. با داروهای جدیدِ اماس قابلدرمان است.
واقعیت این است که دلیلهایی هم که در کتابتان آوردهاید، چندان محکم و پذیرفتنی نیست. برای مثال، اینکه همۀ افراد به کسرهگذاری در همهجا پایبند نمیشوند، بحثی است بیرون از این چارچوب که در آن قرارداد میکنیم همهجا کسرۀ اضافه گذاشته شود. درواقع، اینکه کسی به کسرهگذاری در همهجا پایبند نمیشود، نقص درونی این رویکرد نیست؛ درست همانطور که بهقول شما، اگر کسی بعد از قید ابتدای جمله گاهی ویرگول میگذارد و گاهی ویرگول نمیگذارد، عیبِ ویرگولگذاری دستورمبنا نیست. میتوانم در فرصتی دیگر بهتفصیل به تکتک مدعاهایی که در صفحۀ ۸۶ تا ۸۷ کتابتان آوردهاید، پاسخ دهم.
۸. بهنظر من، افزودن نشانۀ تازهای به خط برای نشاندادن درنگ، کاری است کمابیش خلاف کمکوشی در خط و بسیار هم بعید است جا بیفتد. ناشری که نامش را بردید، بهگمانم مستقیماً از دیدگاههای شما پیروی میکند و برای همین است که این نشانه را به رسمیت شناخته و به کار میبرد. بعید است دیگران نیز به این قاعده گردن نهند. بااینهمه، فرض کنیم که تمام ویرگولهای فارسی دستورمبنا و قاعدهمند شد و هیچکس دیگر ویرگولی خلاف قاعدههایی که شما توصیه میکنید، نگذاشت و نیز درنگنما کاربرد پیدا کرد. دراینصورت، آیا کاربرد درنگنما بیقاعده نمیشود و خط را شلوغ و بدشکل نمیکند؟ آیا اینطور نیست که در آن صورت هم کسانی بهسلیقۀ خودشان و بدون هیچ قاعده و قانون مشخصی متنشان را پر از درنگنما میکنند؟ با این هرجومرج احتمالی چه باید کرد؟ آیا هرجومرج فقط در گذاشتن ویرگول ناپسند است و هرجومرج در گذاشتن درنگنما ایرادی ندارد؟
سلام آقایِ یوسفیِشیرازیِ عزیز
ممنونم که نکاتِ جدیدی بر نکاتِ قبلی افزودید. شایسته است که به یکایکِ آنها پاسخهایِ مستدل داده شود، اما -با عرضِ معذرت- به دو دلیل به این گفتوگو در همینجا پایان میدهم:
۱. همانطور که خودتان میدانید، کانالِ تلگرامی برایِ بحث و ادامهیِ طولانیِ آن فضایِ مناسبی نیست. هر فرستهیِ جدید فرستههایِ قدیم را به انبارخانه میفرستد و بعید است کسی بعدها به سراغِ مقالاتِ قدیم برود. فکر میکنم این کامنتهایِ اخیرِ ما بهجز چند نفر، بهویژه شما و من و احتمالاً مدیرِ محترمِ «خوابگرد»، خوانندهیِ دیگری نداشته باشد.
متأسفانه کانالِ تلگرامی مانندِ وبسایت نیست که بتوان موضوعات را در آن دستهبندی کرد تا خوانندهیِ علاقهمند سریع به مقالاتِ موردِنظرِ خود برسد.
از سویِ دیگر ماشینهایِ جستجوگر، مانندِ گوگل، به فرستههایِ کانالهایِ تلگرامی ارجاع نمیدهند. برایِ مثال اگر کسی عنوانِ «نپرسید ویرگول را کجا بگذاریم، بپرسید چرا ویرگول میگذاریم» را بجوید، فقط به وبسایتِ «خوابگرد» خواهد رسید و نه به کانالِ تلگرامیِ آن تا بعد بتواند گفتوگویِ ما را نیز بخواند.
۲. دلیلِ دومم این است که احساس میکنم شما کتابم را خوب نخواندهاید، زیرا بسیاری از پاسخهایِ شما در کتابم آمده است. اگر خوانندهای کتاب را خوب بخواند به شما خواهد گفت وقتی خودِ نویسنده در همان صفحهیِ اول بهصراحت میگوید که «قواعد ویرگول تابعی از زبان و دستور زبان است و نمیتوان برای تمام زبانها قواعدی یکسان و جهانشمول نوشت» (ص ۷)، آن ایرادهایِ شما به نویسنده چه معنا دارد!
بااینحال اگر برایِ مدیرِ محترمِ «خوابگرد» این امکان وجود داشته باشد که این گفتوگو را به وبسایتِ آن منتقل کند، باکمالِ میلِ این بحث را در آنجا ادامه خواهم داد و به تمامِ ایرادهایِ شما پاسخ خواهم داد. البته نه برایِ اینکه شما را قانع کنم، زیرا شما تصمیمِ خودتان را گرفته است و آن ویرگولگذاریِ درنگنما است، حتی اگر در مقامِ ویراستار نتوانید هیچ قاعدهای برایِ آن به مخاطبانِ خود ارائه دهید. بلکه ازآنرو که پاسخ به ایرادهایِ شما میتواند موضوع را برایِ خوانندهیِ علاقهمند روشنتر کند تا بتواند تصمیم بگیرد آیا از همان ویرگولگذاریِ درنگنمایِ دلبخواهی پیروی کند یا به ویرگولگذاریِ نحوبنیادِ قاعدهمند روی آورد. در آنجا برایِ مثال توضیح خواهم داد که نظریهیِ ناظرِ ویرگولگذاریِ کتابم چیست، هرچند که حتی خوانندهیِ همین مقالهیِ مختصر و فشردهیِ من نیز میتواند آن را تشخیص دهد. در آنجا در حاشیه توضیح خواهم داد که این یک خطایِ فاحشِ منطقی و فلسفی است که بحثِ مربوط به شاملو را «مغالطه» بخوانیم. در آنجا به موضوعاتی مانندِ رابطهیِ کسرهیِ اضافه و ویرگولِ نابجا (و نه ویرگول)، به ضرورتِ وجودِ نشانهای جداگانه برایِ درنگ و برتریِ آن بر علامتِ سکون، به انواع دستورِ زبان، به ویرگولگذاریِ سبْکی، که در کتابم نیز به آنها اشاره کردهام، و به سایر نکاتِ نوشتهیِ شما خواهم پرداخت، بهشرطِ آنکه امکانِ انتقالِ این کامنتها به وبسایت میسر باشد و شما نیز خواهانِ ادامهیِ این بحث باشید.
پایدار باشید
رحمانِ افشاری
با عرضِ سلام
نخست از مدیرِ محترمِ وبگاهِ «خوابگرد»، آقایِ شکراللهیِ عزیز، تشکر میکنم که با وجودِ مشغلهیِ فراوان زحمت کشیدند و گفتوگویِ ما را از کانالِ تلگرامیِ «خوابگرد» به اینجا منتقل کردند، تا بتوان در فضایی وسیعتر به تبادلِنظر پرداخت.
همینطور از آقایِ یوسفیِشیرازیِ عزیز تشکر میکنم که پیگیرانه این بحث را ادامه دادند، تا بتوان دربارهیِ ویرگولگذاری به گفتوگویی انتقادی پرداخت و موضوع را از جنبهها و دیدگاههایِ مختلف و گاه متضاد بررسی کرد.
خلاصهیِ آنچه گذشت
همانطور که در مقالهام آمده است، نظرِ من دربارهیِ ویرگولگذاری در کوتاهترین شکلِ آن چنین است:
«ویرگول درنگنما نیست، بلکه مرزنمایِ نحوی است.»
آشکار است که این گزاره از دو بخش تشکیل شده است:
۱. بخشِ سلبی: «ویرگول درنگنما نیست.»
۲. بخشِ ایجابی: «ویرگول مرزنمایِ نحوی است.»
من در کتابِ «ویرگولگذاری و مبانیِ نظریِ آن: کاربردِ بجا و نابجایِ ویرگول» و مقالهیِ مختصرم و نیز در این گفتوگویِ طولانی دلایلِ متعددی برایِ هردو بخشِ گزاره آوردهام. بنابراین اگر کسی میخواهد نظرِ من را نقد کند و نادرستیِ آن را نشان دهد، باید بکوشد نادرستیِ آن دلایل را ثابت کند. صرفِ گفتنِ اینکه «ویرگول درنگنما ست» یا «ویرگول درنگنما هم هست» کافی نیست. از این نیز فراتر میروم و میگویم حتی ابطالِ آن دلایل به معنایِ ابطالِ مدعا نیست. به این معنا که اگر کسی نادرستیِ آن دلایل را نشان دهد، نمیتواند نتیجه بگیرد پس «ویرگول درنگنما هم هست». مدعی باید علاوه بر آن دلیل بیاورد چرا «ویرگول درنگنما هم هست». این موضوعی شناختهشده در روششناسی (متدولوژی) است و من بیش از این واردِ آن نمیشوم.
در دفاع از بخشِ سلبیِ نظرم بهطور خلاصه سه دلیل آوردهام:
۱. دلیلِ آواشناختی: همه نمیتوانند با گوشِ خود میانِ درنگ (pause)، آهنگ (intonation) و تکیه (accent) بهدقت تفاوت بگذارند و هر سه را درنگ فرض میکنند.
۲. دلیلِ تاریخی-تحولی: در نقطهگذاری بهطورِ اعم و در ویرگولگذاری بهطورِ اخص تحولی تاریخی رخ داده است و آن گذار از «ویرگولِ رتوریکِ» درنگنما به «ویرگولِ گراماتیکِ» مرزنمایِ نحوی است.
۳. دلیلِ فلسفی-روششناختی: درنگ امری سوبژکتیو است و نمیتوان بر امری سوبژکتیو قاعدهای ابژکتیو بنا کرد.
از آقایِ یوسفیِ عزیز نیز خواهش کردم تا نادرستیِ این سه دلیل را به من و خوانندگان نشان دهد، اما ایشان بهعوضِ ابطالِ این سه دلیل به موضوعاتِ دیگر پرداختند.
با بررسیِ کامنتِ اولِ آقایِ یوسفی، چه بهعنوانِ دلیل و چه بهعنوانِ مثال، نتیجه گرفتم که ایرادِ ایشان صرفاً ادعایی بیش نیست و درستیاش نیازمند دلیل است. اینکه آقایِ یوسفی بررسیِ من را «مغالطهآمیز» خواندهاند، خود خطایِ دیگری است و کسانی که با معنایِ دقیقِ «مغالطه» آشنا هستند، متوجهِ این امر میشوند. برایِ پرهیز از اطالهیِ کلام فقط به همین اشاره بسنده میکنم.
ادامهیِ بحث
دوباره به همان کامنتِ نخستِ ایشان بازمیگردم، زیرا در آن خطایی وجود دارد که کشفِ آن به فهم و روشن شدنِ بحثِ ویرگولگذاری بسیار کمک میکند.
اگر کسی مدعی شود که «نشانهیِ جمع در زبانِ فارسی “ان” نیست، بلکه فقط “ها” است»، من میتوانم درستِ مانندِ آقایِ یوسفی در پاسخ بگویم:
«نشانهیِ جمع در زبانِ فارسی “ان” هم هست و اینکه میخواهند این ویژگی را بهکلی از آن پاک کنند، کاری است نادرست و ناآگاهانه. مثلاً سعدی در گلستان و بوستانِ خود از این نشانهیِ جمع بهره برده است».
اگر به من ایراد بگیرند که مثال را بهجایِ دلیل نشاندهام، عقب نمینشینم و انکار نمیکنم، بلکه کاملاً از موضعِ خود دفاع میکنم، زیرا برایِ درستی یا نادرستی یک قاعدهیِ نحویِ زبان فقط با ذکرِ مثال از گویشورانِ آن و بهویژه با رجوع به عالیترین آثارِ آن زبان –دراینمورد گلستان و بوستانِ سعدی- میتوان دلیل آورد. اگر فارسیزبانان و بهویژه سعدی از «ان» و «ها» برایِ جمع بستنِ اسم استفاده کردهاند و میکنند، میتوان آن را یک قاعدهیِ زبانِ فارسی دانست. بهعبارتِدیگر در اینجا میتوان از یک تحلیلِ توصیفی به یک قاعدهیِ تجویزی رسید.
اما برایِ ویرگول نمیتوان چنین کرد، زیرا نشانهیِ ویرگول مانندِ نشانهیِ جمع جزئی از ساختِ زبانِ فارسی و هیچ زبانی نیست. این خطایی است که آقایِ یوسفیِ عزیز در کامنتِ اول مرتکب شدند. ویرگول را میتوان بر ساختِ نحویِ زبان بنا کرد، اما جزئی از آن نیست.
آشکار است که منظورِ اصلیِ آقایِ یوسفی از «ویرگول در فارسی نشانۀ درنگ هم هست» فقط توصیفِ صرف نیست، بلکه قصدِ ایشان این است که این یک قاعده و هنجار پذیرفتهشده در زبانِ فارسی است و میتوان آن را همچون قاعدهایِ تجویزی به کار برد. نادرستیِ این اشتباهِ فاحش را در بالا نشان دادهام.
متأسفانه خودِ ایشان دلیلِ روشنی برایِ ادعایِ خود ارائه نمیدهند و من باید از میانِ نوشتهیِ ایشان آن را بیرون بکشم و سپس به نقدِ آن بپردازم. دلیلِ مدعایِ ایشان را میتوان کموبیش چنین صورتبندی کرد:
ما مطابقِ اصلِ کمکوشی بهجایِ آوردنِ همیشگیِ کسرهیِ اضافه در کلِ متن میتوانیم از ویرگول بهعنوانِ نشانهیِ درنگ استفاده کنیم.
تردیدی نیست که اگر ما کسرهیِ اضافه را همیشه بگذاریم، کمتر به نشانهای برای درنگ نیاز خواهیم داشت. من این موضوع را در مقالهیِ «در ضرورتِ نوشتنِ نشانهیِ اضافه» مستدل کردهام و از آن و دلایلِ دیگر نتیجه گرفتهام که بهتر است همیشه کسرهیِ اضافه را بگذاریم.
آقایِ یوسفی نیز با ذکر مثالی همین موضوع را میگویند، اما نتیجهیِ دیگری میگیرند که نادرستیاش را در ادامه ذکر خواهم کرد. البته مثالِ ایشان، یعنی «با داروهای جدید اماس قابلدرمان است»، فقط یک صورتِ معناییِ سالم دارد: «اماس با داروهایِ جدید قابلِدرمان است» و صورتِ دیگرِ آن نادرست: «با داروهای جدیدِ اماس قابلدرمان است»، زیرا نهادِ آن به قرینهیِ لفظی حذف شده است و جمله بدونِ توجه به قرینهیِ لفظی معنایِ سالمی ندارد. البته ممکن است کسی بهغلط آن را به این شکل بخواند و برایِ جلوگیری از این بدخوانی بهتر است یا ساختِ جمله را تغییر داد یا پس از «جدید» یک نشانهیِ درنگ گذاشت.
مثالِ زیر موضوع را بهتر نشان میدهد:
«معلم تازه وارد کلاس شد»
از این جمله دقیقاً نمیتوان فهمید منظور چیست: «معلمْ تازه واردِ کلاس شد» یا «معلمِ تازه واردِ کلاس شد»؟
آشکار است که اگر ما همیشه کسرهیِ اضافه را بگذاریم، با چنین مشکلی روبرو نخواهیم شد. اما از نگذاشتنِ همیشگیِ کسرهیِ اضافه فقط میتوان نتیجه گرفت که ما به یک نشانهیِ درنگ نیز نیاز داریم، اما این نتیجه بههیچوجه به این معنا نیست که این نشانهیِ درنگ باید حتماً ویرگول باشد. این خطایی جدی است که هم آقایِ یوسفی و هم تمامِ طرفدارانِ ویرگولِ درنگنما مرتکب میشوند و بدونِ مقدماتِ لازم نتیجه میگیرند: «ویرگول در فارسی نشانۀ درنگ هم هست»!
به شرحی که در کتابم بهتفصیل آوردهام، اگر ما کارکردِ درنگ را برای ویرگول قائل شویم، تمامِ قواعدِ دیگرِ ویرگولگذاری را بیاثر خواهیم کرد. اگر ایرادِ ویرگولِ درنگنما برایِ ما بهروشنی آشکار نباشد، برایِ مثال به چالهای خواهیم افتاد که قاعدهیِ زیرِ آقایِ یوسفی پیشِ پایِ ما میگذارد:
«طبق چارچوبی که من در فارسی روا میدانم و به آن معتقدم، ویرگول بعد از نهاد هم گاهی لازم و جایز است»
باآنکه این قاعده بهظاهر نحوبنیاد است و آن گذاشتنِ ویرگول میانِ نهاد و گزاره است، اما به دلیلِ پایبندی به ویرگولِ درنگنما، که خود را در قیدِ «گاهی» آشکار کرده است، اساسِ بیابهامِ ویرگولگذاری را ویران میکند، زیرا این «گاهی» بهاحتمالِقوی تابعی است از نیاز به درنگ در جمله (به هر دلیل) و سلیقهیِ افراد که نتیجهاش چیزی جز پریشانی نیست. به زبانی دیگر این قاعدهیِ بهظاهر نحوبنیاد صورتِ دیگری از همان قاعدهیِ درنگبنیاد است!
پاسخ به ایرادهایِ آقایِ یوسفی به ویرگولِ نحوبنیاد و تفصیلِ نظریهیِ ناظر را به نوشتهای دیگر موکول میکنم.
پینوشت: در تلگرام این امکان وجود دارد که بعد از ارسالِ فرسته خطاهایِ تایپی یا افتادگیها را اصلاح کرد، اما در وبگاهِ این امکان برایِ کاربر وجود ندارد. بنابراین از خوانندگانِ محترم برایِ وجودِ احتمالیِ خطاهایِ املایی یا انشایی، که چشمِ ضعفیم نتوانسته آنها را ببینند، پیشاپیش پوزش میخواهم.
ویرگول مرزنمایِ نحوی است
آنچه تاکنون نوشتم، بهطورِ عمده دربارهی بخشِ سلبیِ گزارهام بود: «ویرگول درنگنما نیست». در نوشتههایِ قبلی نشان دادم که آنچه آقایِ محمدِ یوسفیِشیرازی در نقدِ بخشِ سلبیِ گزارهام نوشته است، به ضعفی مضاعف مبتلا است: نه میتواند دلایلِ آن را ابطال کند و نه میتواند دلایلی محکم بر درستیِ مدعایِ خود (ویرگول درنگنما هم هست) ارائه دهد.
شاید یکی از علتهایی که آقایِ یوسفیِ عزیز بهطورِ عمده به نقدِ بخشِ ایجابیِ گزارهام پرداخته است، بیشتر به قصدِ تقویتِ مدعایِ خود در بخشِ سلبیِ گزاره بوده است. اگر چنین باشد، باید گفت که این کار روشی مطلقاً مردود است، زیرا از نقد و نفیِ بخشِ ایجابی گزاره نمیتوان سازوبرگی برایِ نقد و نفیِ بخشِ سلبیِ گزاره تدارک دید. برایِ آنکه موضوع کمی از حالتِ انتزاعی خارج شود، آن را با ذکرِ یک مثال روشن میکنم.
اگر من بگویم که ما در امر کشورداری به قانون نیازمندیم، قانونی که بر پایهیِ خردِ همگانی و بهگونهای دمکراتیک تدوین شده باشد و مصلحتِ عام را در نظر گیرد و تمامِ افرادِ کشور، از صدر تا ذیل، مکلف به رعایتِ آن باشند، و کسی در دفاع از وضعِ بیقانونیِ موجود -قانون به معنایی که در بالا آمد- در پاسخ بگوید:
این درست نیست، زیرا کشورهایی که هم دارایِ قانون هستند، پر از ایرادند. ببینید فرانسه را و جلیقهزردهایِ آنجا را! ببینید آمریکا و اعتراضاتِ سیاهان و تخریبِ فروشگاهها را! در ضمن هر کشور برایِ خودش قانونی دارد. ما کدام قانون را بگیریم؟ از انگلیسیها، از فرانسویها، از آلمانیها. تازه خودِ آنها هر چند وقت یکبار قوانینِ خود را تغییر میدهند. از سویِ دیگر همهیِ این قوانین «غربی» هستند!
روشن است که تمامِ این «ایرادها»، یا بهتر است بگویم «بهانهها»، فقط یک قصد را دنبال میکنند: دفاع از وضعِ موجود، دفاع از بیقانونی و هرجومرج.
آیا آن «ایرادها»، به فرضِ صحت، میتوانند این بیقانونی و هرجومرج را توجیه کنند؟ پاسخِ آن منفی است. بنابراین اگر من میگویم ایرادهایِ آقایِ یوسفی بر بخشِ ایجابیِ گزارهام ذرهای ضعفِ استدلالِ ایشان را در بخشِ نخست جبران نمیکند، منظورم همین است که در مثال آمده است.
ویرگولِ درنگنما یک قاعدهیِ ساده نیست
آقایِ یوسفی چند بار بر قیدِ «هم» در نوشتهیِ خود تأکید کرده است:
– ویرگول، دستکم در فارسی، نشانۀ درنگ «هم» هست.
– مدعای من البته این هست که «ویرگول در فارسی نشانۀ درنگ هم هست».
– در این اثر مثال زدم تا بگویم ویرگول گاهی نشانۀ درنگ هم هست.
قصدِ او این است تا بگوید این قاعده یکی از قواعدِ ویرگول گذاری در زبانِ فارسی است. اما به ما نمیگوید، یا کاملاً واقف نیست که بگوید، این قاعده تنها یک قاعدهیِ ساده مثلِ سایرِ قواعد نیست، بلکه ولایت دارد. دیدیم که ولایتِ ویرگولِ درنگنما چگونه قدرتِ خود را در همان قاعدهیِ بهظاهر نحوبنیادِ ایشان نشان داد و با لباسِ مبدلِ «گاهی» ظاهر شد و آن را از کارکردِ واقعی و حیّزِ انتفاع انداخت.
اکنون، پس از یادآوریِ مطالبِ پیشین، میتوان به توضیحِ بخشِ ایجابیِ گزاره و نظریهیِ ناظرِ ویرگولگذاریِ کتاب پرداخت.
مقدماتِ نظری
پیش از ورود به بحث دربارهیِ نظریهیِ ناظرِ ویرگولگذاری لازم است دو نکتهیِ معرفتشناختی (epistemological) را بهاختصارِ تمام بگویم تا زمینه برایِ ورد به بحث هموار شود.
۱. «منبع» در نظریهها هیچ ارزش و اهمیتی ندارد. مهم نیست که منبعِ یک نظریه «عقل» است یا «تجربه» یا «شهود» یا «حادثه» (مثلِ افتادنِ سیبی از درخت که گویا سرچشمهیِ الهام نظریهیِ گرانشِ نیوتن شد). مهم نیست یک نظریه «غربی» است یا «شرقی». مهم کارآمدیِ یک نظریه در توضیح، تبیین و حلِ مسائل است.
اشارهیِ من به این امر بهویژه ازاینرو است تا آن ایرادِ آقایِ یوسفی مبنی بر «غربی» بودنِ ویرگولگذاریِ پیشنهادیِ من را، ایرادی که بهطورِ عمده در بازارِ سیاست رایج است، خنثی کنم.
اشاره: خوانندگانِ محترمی که مایل هستند دربارهیِ «منبع در نظریهیِ شناخت» اطلاعاتِ بیشتر بیایند، میتوانند ازجمله به مقالهیِ «دربارهٔ بهاصطلاح منابعِ شناخت» اثر کارل ریموند پوپر رجوع کنند که ترجمهیِ آن را نخست در مجلهیِ کیان منتشر کردم و اینک در کتابِ «ناکجاآباد و خشونت» بازنشر شده است.
۲. هیچ نظریهای، هیچ قاعدهای و هیچ قانونی را، چه در علومِ طبیعی و چه در علومِ انسانی، نمیتوان «اثباتِ نهایی» کرد. این کار به بنبست یا دقیقتر به «سهراههیِ مونشهاؤزنی» (Münchhausen-Trilemma) منتهی میشود، به این معنا که:
۱. یا به تسلسلِ بیانتها گرفتار میشود
۲. یا به دورِ باطل میافتد
۳. یا به قطعِ ارادیِ رشتهیِ استدلال منجر میشود.
بنابراین تنها راهی که برایِ ما باقی میماند «طرح و نقد» است. ما فقط میتوانیم برایِ توضیح، تبیین یا حلِ مسئلهای «طرحی» ارائه دهیم و آن را در معرضِ نقد بگذاریم. اگر کارآمد بود و از بوتهیِ نقد سربلند بیرون آمد، آن را به کار بریم و اگر کارآمد نبود، آن را کنار بگذاریم و طرحی دیگر و بهتر ارائه دهیم تا کاستیهایِ آن را نداشته باشد. این موضوع هم برایِ «ویرگولِ درنگنما» و هم برایِ «ویرگولِ نحوبنیاد» به یکسان صادق است.
بنابراین بهجایِ اینکه خود را قربانیِ تئوریها کنیم، باید تئوریها را قربانیِ خود کنیم.
اشاره: در این زمینه کتابی ترجمه کردهام که در دستِ انتشار است و امیدوارم هرچه زودتر منتشر شود. کسانی که مایل هستند دستِکم دربارهیِ سهحدی یا ««سهراههیِ مونشهاؤزنی» اطلاعاتِ بیشتری پیدا کنند، میتوانند در زبانِ انگلیسی به مدخلِ https://en.wikipedia.org/wiki/M%C3%BCnchhausen_trilemma و در زبانِ آلمانی به مدخلِ https://de.wikipedia.org/wiki/M%C3%BCnchhausen-Trilemma رجوع کنند.
دربارهیِ نظریهیِ ناظرِ ویرگولگذاری
پس از این مقدمات میتوانم به اصلِ موضوع بپردازم و آن نظریهیِ ناظرِ ویرگولگذاری است. این نظریه مطابق آنچه تاکنون گفتهام :
۱. نباید بههیچوجه بر مکث یا درنگ (pause) استوار باشد.
۲. باید بر دستورِ زبان و دقیقاً بر نحو (syntax) مبتنی باشد.
۳. بتوان قواعدِ دیگرِ ویرگولگذاری را، چه سلبی و چه ایجابی، از آن استخراج کرد.
بنابراین کافی نیست فقط قواعد را بر مبنایِ دستورِ زبان بنا کنیم و گمان کنیم مشکل را حل کردهایم. مثلاً بگوییم «باید میانِ نهاد و گزاره ویرگول گذاشت» یا ««نباید میانِ نهاد و گزاره ویرگول گذاشت». قاعده باید بر یک نظریه مبتنی باشد. بدونِ نظریه راه به جایی نخواهیم برد. حال اگر کتابهایِ فارسی را درموردِ ویرگولگذاری نگاه کنید، خواهید دید که هیچکدامِ آنها بر یک نظریه مبتنی نیستند، بلکه مجموعهیِ قواعدی هستند پراکنده که از اینجاوآنجا گردآمدهاند.
نظریهیِ ناظری که در کتاب و در همین مقالهِ مختصر آوردهام، چنین است:
«اعضایِ همپایهیِ جمله را باید با ویرگول از هم جدا کرد، مشروط بر اینکه حروفی مانندِ «و»، «یا»، «هم … هم»، «یا … یا» و «نه … نه» بینِ آنها نباشد.»
این نظریه هر سه شرطِ یادشده را برآورده میکند. من در کتابم سعی کردهام تا حدِ امکان سایرِ قواعدِ ویرگولگذاری را از همین «قاعدهیِ مادر» یا «نظریهیِ ناظر» استخراج کنم. برایِ مثال:
– «بینِ نهاد و گزاره نباید ویرگول گذاشت (ص ۳۹)
– افزودهی زمان را در اول جمله نباید با ویرگول جدا کرد (ص ۴۶)
– باید در ردیفِ کلمهها، گروهها، بندها و جملههایِ همپایه ویرگول گذاشت (ص ۵۴)
– و …
برایِ اینکه بدانیم در جملهای باید ویرگول بگذاریم یا نگذاریم، مجبوریم نحوِ جمله را در نظر بگیریم. اگر اعضا (یا به تسامح اجزایِ) مجاورِ جمله «همپایه» هستند، یعنی نقشِ دستوریِ یکسانی دارند و میانِ آنها آن حروفِ یادشده نیامده است، باید میانشان ویرگول گذاشت. در غیرِ این صورت نیازی به ویرگول نیست.
برایِ توضیحِ بیشتر همان مثالِ آقایِ یوسفی را میآورم:
«با داروهای جدید اماس قابلدرمان است.»
در این جمله بیماریِ «اماس» نهاد بهعبارتِدیگر مسندالیه است. جمله را اگر ساده کنیم، چنین میشود:
«اماس قابلدرمان است.»
«قابلِدرمان» در این جمله مسند و «است» فعلِ ربطی است. بنابراین هر جزء یا عضوِ جمله نقشِ دستوریِ متفاوتی دارند، درنتیجه این جمله به ویرگول نیاز ندارد.
اما در جملهیِ اصلیِ آقایِ یوسفی «با داروهای جدید» نیز آمده است، یعنی یک مفعولِ باواسطه (مطابقِ دستورِ سنتی، برایِ مثال دستورِ معروف به «پنج استاد») یا متممِ حرفِاضافهای (مطابقِ دستورِ وابستگی Dependency grammar) اضافه دارد.
اشاره: خوانندهیِ آگاه متوجه است که من در اینجا به دو نوع دستورِ زبان ارجاع میدهم. همین امر نشان میدهد که نظریهیِ ناظرِ ویرگولگذاریِ من وابسته به هیچ دستورِ زبانِ خاصی نیست. ازاینرو آنچه آقایِ یوسفی در نقدِ کتابم در این زمینه آورده است، مطلقاً نادرست و ناشی از درست نخواندنِ کتابِ من است.
بنابراین در جملهیِ آقایِ یوسفی تمامِ اعضا یا اجزایِ مجاورِ جمله ناهمپایه است و هریک نقشِ دستوریِ متفاوتی دارد:
«با داروهای جدید اماس قابلدرمان است.»
مفعولِ باواسطه + مسندالیه + مسند + فعلِ ربطی
درنتیجه این جمله به ویرگول نیاز ندارد. اگر نویسندهای نگران است که خواننده ممکن است جملهاش را بد بخواند، مثلاً «با داروهایِ جدیدِ اماس قابلِدرمان است»، بهتر است یکی از سه راهِحلِ زیر را برگزیند:
۱. ساختِ جمله را تغییر دهد: «اماس با داروهای جدید قابلدرمان است.»
۲. همیشه کسرهیِ اضافه را بگذارد: «با داروهایِ جدید اماس قابلِدرمان است.»
۳. از نشانهیِ درنگ (علامتِ سکون یا نشانهیِ پیشنهادیِ آپاستروف) بهره برد:
«با داروهای جدیدْ اماس قابلدرمان است.»
«با داروهای جدید’ اماس قابلدرمان است.»
اما هرگز، تأکید میکنم، هرگز نباید در این جمله ویرگول گذاشت و آن را به صورتی نوشت که آقایِ یوسفی نوشته است:
«با داروهای جدید، اماس قابلدرمان است»
اساسِ ویرگولگذاریِ آقایِ یوسفی بر درنگ و بهتبعِ آن دلبخواهی است که به قولِ خانمِ خلیلیپور باید گونی آورد و ویرگولهایِ سرگردان و نابجایِ آن را جمع کرد.
چند نکته
۱. آیا نظریهیِ ویرگولگذاریِ کتابِ من تنها نظریهیِ منحصربهفردِ ویرگولگذاری است؟ هرگز! همچنانکه در علم دربارهیِ یک موضوع چندین نظریه میتواند مطرح شود، در ویرگولگذاری نیز چندین نظریه میتواند وجود داشته باشد. اگر کسِ دیگری میتوان نظریهیِ بهتر ارائه دهد که مشکلاتِ ویرگولگذاری را در زبانِ فارسی برطرف کند، قدمش بر رویِ چشم. باید نظریهها با هم نزاع کنند و نه انسانها. هر نظریهای که قویتر باشد و بتواند بهتر مشکلاتِ ما را حل کند، باید از آن پیروی کرد.
۲. با توجه به آنچه آوردم، این ایراد که در زبانهایِ غربی نیز قواعدِ یکدستی برایِ ویرگولگذاری وجود ندارد، بیشتر ناشی از درست نخواندنِ کتاب است. دقیقاً مانندِ آن ایراد که ما دستورِ زبانهایِ گوناگونی داریم و آقایِ یوسفی با توسل به آن میخواست ویرگولگذاریِ نحوبنیاد را عینِ ویرگولگذاریِ درنگبنیاد نشان دهد. این موارد نشان میدهد که ایشان بهجایِ آنکه کتاب را دقیق خوانده باشد، احتمالاً آن را فقط ورق زده است. چطور میتوان این ایرادها را به کتاب گرفت، زمانی که خودِ من در کتاب نوشتهام:
– برایِ ویرگولگذاری «نمیتوان برای تمام زبانها قواعدی یکسان و جهانشمول نوشت» (ص ۷)
– «در زبانشناسی نیز نظریهها و مدلهای گوناگون برای دستور زبان وجود دارد، مانند ساختگرایی، گشتاری-زایشی، مقوله و میزان، نقش و ارجاع، و وابستگی، ازاینرو دستورهای مبتنی بر آنها نیز متفاوتاند» (ص ۹۹)
۳. اگر ما اساس را بر ویرگولِ درنگبنیاد بگذاریم، که گذاشتهایم، کارِ ما به پریشانی در ویرگولگذاری میکشد، که کشیده است، زیرا برایِ مثال «گاهی» در یک جمله میانِ نهاد و گزاره ویرگول میگذاریم و «گاهی» نمیگذاریم. بهاینترتیب حتی در یک نوشته، در یک کتاب و در انتشاراتِ یک ناشر نیز وحدتِ ویرگولگذاری را نخواهیم دید. اما اگر اساسِ را بر ویرگولگذاریِ پیشنهادیِ من بگذاریم، این وحدت و یکدستی حاصل خواهد شد. برایِ مثال میانِ نهاد و گزاره هرگز ویرگولِ نابجا نخواهیم گذاشت. این وحدت کجا و وحدتِ ویرگولگذاری در سراسرِ عالم کجا! تکرار میکنم: عمدهیِ ایرادهایِ آقایِ یوسفی ناشی از درکِ نادرستِ ایشان از ویرگولگذاریِ پیشنهادیِ من است!
۴. همانطور که قبلاً عرض کردم، من از نقد و زبانِ صریحِ ناقد در نقد به گرمی استقبال میکنم. معنایش این است که خود نیز از همین زبان بهره میبرم.
۵. باآنکه آقایِ یوسفی و من دیدگاههایِ متضادی دربارهیِ ویرگولگذاری داریم، اما من به دلیلِ زحمتی که ایشان برایِ نوشتنِ نقد بر کتابم کشیدند، صمیمانه از ایشان تشکر میکنم. زیرا نقدِ ایشان فرصتی ایجاد کرد تا من دربارهیِ ویرگولگذاریِ پیشنهادیام بیشتر توضیح دهم و نقدهایِ خود را بر ویرگولِ درنگنما در سطحی وسیعتر بیان کنم، توضیحاتی که ممکن است به فهمِ بهترِ کتاب و شناساندنِ آن به نویسندگان، مترجمان، ویراستاران، ناشران و خوانندگان کمک کند.
با عرضِ معذرت یک خطا در نوشتهیِ روزِ ۱۱ دیِ من راه یافت که اکنون متوجهِ آن شدم و به این وسیله آن را اصلاح میکنم:
در دو جملهیِ «اگر فارسیزبانان و بهویژه سعدی از «ان» و «ها» برایِ جمع بستنِ اسم استفاده کردهاند و میکنند، میتوان آن را یک قاعدهیِ نحویِ زبانِ فارسی دانست.» و «نشانهیِ جمع جزئی از ساختِ نحویِ زبانِ فارسی و هیچ زبانی نیست.» کلمهیِ «نحو» زائد است و باید حذف شود.
اصلاح شد.
درود. از خانم خلیلی و آقایان افشاری، شکراللهی و یوسفی ممنونم. با خواندن این مطلب چینش ذهنی ام در مورد استفاده از ویرگول آشفته شد و به دلیل سواد پایین نگارشی ام فرمول پیشنهادی آقای افشاری را نتونستم به صورت کامل یاد بگیرم. امیدوارم سردرگمی اکنونم بعد از خوانش کتاب ایشان برطرف شود. سوالی دارم از آقای شکراللهی، استفاده از “هست” در جمله « ویرگول گاهی نشانه درنگ هم هست» درست است؟
بله درست است.
با سلام
من جالب تر از ویرگول – اعرابی است که اساتید حاظر در نوشته هایشان استفاده می کنند. برایم عجیب می آید . مگر ما در فارسی اعراب داریم . چرا از آن استفاده می کنید. اصلا چگونه در تایپ می توان اعراب گذاری کرد. می آئیم ابرو را درست کنیم ….
متشکرم
توجهِ آقایِ زمانی را به مقالهیِ زیر جالب میکنم:
در ضرورتِ نوشتنِ نشانهیِ اضافه
https://khabgard.com/3902
از مطالب سودمند مقاله و یادداشتهای ارزشمند ذیل آن (بخش دیدگاهها) بسیار بهره بردم. لازم دیدم از مدیر تارنمای خوابگرد، جناب آقای شکراللهی، سرکار خانم خلیلی، جناب آقای افشاری و جناب آقای یوسفی شیرازی که بر غنای متن افزودند، سپاسگزاری کنم.
به نظر بنده، باتوجه به تعریفهایی که ادیبان و ویراستاران زبان فارسی درباره ویرگول ارائه کردهاند، میتوان گفت دستکم یکی از کاربردهای ویرگول، مکث کوتاه است. تلاش برای نادیده گرفتن این کاربرد مهم، سبب میشود که خوانش متن دشوار شود و یا اینکه نویسنده برای جبران آن به اعرابگذاری کودکانه متن رو بیاورد.
البته بنده ضابطهمند کردن بهکارگیری علائم ویرایشی را کاری پسندیده و نیکو میدانم، ولی تا چه اندازه میتوان در این مسیر کامیاب بود؟ مگر در فصل و وصل توانستیم قاعدههای فراگیر بدهیم؟ جز اینکه بر اضطراب نوشتهها و سرگردانی نویسندگان و ویراستاران افزودیم.
شاید باورتان نشود اما استفادهی نادرست از همین ویرگول یا مرزنما در کنکور۱۴۰۰ سازمان سنجش در بخش زیست شناسی باعث شد
رتبه ها جابجا شود
و با یک عذرخواهی تمام شد