خوابگرد قدیم

آقای غلامی، جمعه نزدیک است

۲۰ آذر ۱۳۸۹

یونس تراکمه: آقای غلامی، این جمعه نبودی، بچه‌‌ها منتظرت بودند. سوت شروع بازی که زده می‌شود، تو باید باشی تا مسابقه شروع شود. آقای غلامی، این بازی فوتبال عصرهای جمعه را هیچ‌وقت و در هیچ شرایطی تعطیل نکردی. یادت هست چه گرفتاری‌هایی برایت پیش می‌آمد، چه در خانه و چه در محل کار؟ اما تو همیشه سرِ ساعت در زمین بازی و در میان بچه‌ها حاضر بودی. حالا هم باید باشی. جمعه عصر، سرِ همان ساعت مقرر در زمین و در کنار بچه‌ها خواهی بود. مگر می‌شود تو نباشی؟

احمد غلامی ـ عکس از پیمان هوشمندزاده
عکس از پیمان هوشمندزاده


احمد غلامی هم مثل خیلی‌های دیگر جبهه رفته،‌ جنگیده،‌ هم‌رزمانش در کنار و اطراف او به‌خون غلتیده‌اند، خون دیده، جسد دیده و بارها مرگ را از نزدیک ملاقات کرده اما مثل خیلی از آن خیلی‌ها، جنگ که تمام شد طلبکار کسی نبوده و نیست. انتقام آن‌همه با مرگ دست و پنجه نرم کردن را از همسایه‌ها و همشهری‌هایش نگرفته و نمی‌گیرد. خشمگین از آن‌همه سختی و عذابی که در جنگ کشیده، کتابفروشی آتش نزده، شیشه‌ی سینما پایین نیاورده و تیر و تیغ بر روی دیگران،‌ دیگرانی که به جبهه نرفته‌اند نکشیده و نیانداخته است.

آقای غلامی، این جمعه که نبودی، حالا هم کو تا جمعه‌ی‌ آینده، اما دفتر روزنامه‌ی شرق سوت و کور است. این بچه‌ها هر کاری که می‌کنند منتظرند تو تأییدشان کنی تا بتوانند قدم‌های بعدی را محکم‌تر بر دارند.

آقای غلامی، نامردی نکن؛ جلسه‌ی داورانِ «جایزه‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات» را باید هر چه زودتر تشکیل بدهی تا برنده‌های امسال معلوم شود، و بعد تو و مهدی یزدانی خرم برای تدارک برگزاری جایزه خیلی کار دارید. باید سفارش لوح‌ها و تندیس‌ها را بدهید و سکه برای برنده‌ها تهیه کنید. برای همه این کارها تو و مهدی باید دوره بیافتید و پول جور کنید.

احمد غلامی، از همبازی‌های فوتبال‌ات گرفته تا تک تک همکارانت در روزنامه و تا داوران جایزه، همه منتظرت هستند، منتظر تو که با آرامش‌ات، به‌قول حسن شهسواری برای هر مشکلی راه حلی پیدا می‌کنی که معمولاً بهترین راه حل است.

احمد غلامی، تو که نامردی و ظلم و ستم کم ندیده‌ای، همیشه هم از خودت مایه گذاشتی و گذشتی، این‌بار کم نیاوری پسر! بار آخر که نیست؛ این بازی حالا حالاها ادامه دارد.

احمد، پریروزها مراسم جایزه‌ی نوبل ادبیات هم برگزار شد و جایزه‌ی یوسا را تقدیمش کردند. اگر بودی حتماً سخنرانی یوسا را مفصل در روزنامه‌ی شرق کار می‌کردی. یوسا حرف‌های مهمی در سخنرانی‌اش زده، اما من این جمله‌ی او را یادداشت کردم که اگر دیدمت برایت بخوانم و در موردش مفصل بحث بکنیم: «لازمه‌ی شکوفایی ادبیات، داشتن کشوری آزاد،‌ مرفه و عدالت‌محور است.»

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top