خوابگرد قدیم

«بانی فیلم» نخستین روزنامه‌ی سینمای متناقض ایران

۱۵ مهر ۱۳۸۲

خوابگرد: امروز نهمین شماره از بانی‌فیلم، اولین روزنامه‌ی سینمایی ایران هم منتشرشد. بانی‌فیلم یک روزنامه‌ تمام‌رنگی‌ست و دو ویژگی مهم دارد. یکی این که (دستِ‌کم فعلا) همه‌ی صفحاتش کاملا سینمایی نیست ولی تلاش می‌کند منظر سینمایی را در صفحات غیرسینمایی‌اش هم حفظ کند. دوم این که آن چه تا حالا منتشر شده، نشان می‌دهد که توانسته در مرز بین عوام‌پسندی و نخبه‌گرایی باقی بماند و این  می‌تواند چشم‌انداز خوبی به دست بدهد از آینده‌ی‌ این روزنامه.

حدس می‌زنم طیف مربوط به روزنامه‌های صبح امروز(توقیف‌شده) و یاس نو از این روزنامه حمایت می‌کنند. شاید خبر داشته باشید که چند پیش‌شماره‌ی این روزنامه فقط برای نمایندگان مجلس فرستاده شد و توزیع دکه‌ای نداشت.

خسرو نقیبی و بابک غفوری‌آذر هم جزو کسانی هستند که زیر نظر سیدمحمدعلی سلیمانی صفحات سینمای ایران را می‌چرخانند. شخصا گمان می‌کنم این روزنامه می‌تواند مجموعه‌ی نشریات سینمای کشور را کامل‌تر کند اما در این میان، هفته‌نامه‌ی سینما شاید تنها نشریه‌ی سینمایی باشد که از رونق‌گرفتن آن آسیب ببیند.

یادداشت زیر نگاهی‌ست از یکی از نویسندگان مهمان خوابگرد که به بهانه‌ی انتشار روزنامه‌ی بانی‌فیلم، به موضع تناقض در کلیت سینمای ایران پرداخته، موضوعی که جای بحث بسیار دارد.

 

نویسنده‌ی مهمان: محمد ارژنگ

خواندن مطلبی درباره‌ی چگونگی بخشودگی بدهی هشت میلیاردی سینمای ایران در روزنامه‌ی بانی فیلم، بیش‌تر از هرچیز این سؤال را به ذهن می‌آورد که چه‌طور سینمایی که این‌طور در دخل و خرج خودش ناتوان است، صاحب روزنامه است؟ [متـن کامـل] 


سینمای ایران در این سال‌ها اساساً بر تناقض استوار بوده:
تقریباً همه‌ی صاحب‌نظران سینمایی از مرگ سینمای کشور سخن می‌گویند، اما روز به روز به جمعیت علاقمندان به فیلم‌سازی اضافه می‌شود؛ درحالی که بسیاری معتقدند فیلم‌های هنری یا جشنواره‌ای، اکران‌های موفقی در داخل کشور ندارند، پیروزی آن‌ها در جشنواره‌های جهانی تبدیل به امری عادی شده است؛ و بالاخره صحبت از هشت میلیارد بدهی سینمای کشور به میان می‌آید، ولی نخستین روزنامه‌ی سینمایی هم به چاپ می‌رسد. تا آن‌جایی که من می‌دانم، گرچه وضع ادبیات کشور چندان باجی به سینمای آن نمی‌دهد اما به هرحال می‌بینیم که جلسات جدی و جمع‌ها و مسابقه‌های قابل اهمیتی در حیطه‌ی آن برگزار می‌شود که دست‌کم برای اهالی آن جایگاهی قابل قبول دارد یا اگر ندارد حداقل کسی از مرگ ادبیات حرف نمی‌زند، یا نقاشی یا عکاسی و یا حتا تئاتر که مثل سینما هنری گروهی‌ست. اما عجیب‌تر آن است که هیچ‌کدام از هنرهایی که ذکرشان رفت صاحب روزنامه نیستند، چنان‌که سینمای رو به احتضار ما هست.

 

 گرچه در شهرستان‌ها تقریباً چیزی به اسم تئاتر وجود خارجی ندارد اما در سال‌های اخیر خصوصاً با روی صحنه رفتن نمایش‌هایی از افرادی چون بهرام بیضایی در تهران، تئاتر رونقی نسبی پیدا کرده است و هستند کسانی که از راه آن کمابیش روزگار می‌گذرانند اما این هنر نسبتاً مستقل، سال‌ها پیش مجله‌ی اختصاصی خود به نام نمایش را از دست داد. وضع عکاسی قدری بهتر است و یکی دو مجله‌ی قابل قبول هستند که کمابیش، فعالان در این عرصه را تغذیه می‌کنند. در مورد ادبیات هم نشریات ماهانه و هفتگی وزین و قابل اهمیتی پیدا می‌شوند اما به سینما که می‌رسیم، آمار حیرت برانگیز می‌شود. از نشریاتی که صرفاً به وجوه عوامانه‌ی سینما و قصه‌های پشت پرده‌ی بازیگران و دستگیری آن‌ها در پارتی‌ها و ازدواج و طلاق‌شان می‌پردازند که بگذریم، باز هم چندین نشریه را خواهیم یافت که اختصاصاً به سینما تعلق دارند: مجله‌ی فیلم که قدیمی‌ترین آن‌هاست، سینما که نشریه‌ای هفتگی‌ست و بیش‌تر به خبرهای جاری می‌پردازد و تقریباً فاقد مطالب تحلیلی‌ست، فیلم نگار که صرفاً به فیلم‌نامه می‌پردازد، صنعت سینما که از نامش پیداست به دنبال چیست، دنیای تصویر، فیلم و سینما، سینما ویدئو و… و بالاخره بانی فیلم که روزنامه‌ای سینمایی‌ست. به این‌ها اضافه کنید صفحات نشریات و روزنامه‌های متعددی را که به سینما اختصاص داده شده‌اند.

 

نخستین پاسخ برای تناقصی که ذکر آن رفت شاید جذابیت و عامه‌پسندی خاصی‌ست که در نفس سینما وجود دارد. اما این پاسخ گرچه غلط نیست ولی کامل هم به نظر نمی‌رسد. در میان چند نشریه‌ای که در بالا ذکرشان رفت، تنها دو سه تایشان را می‌شود نام برد که پرداختن به وجه عامه‌پسند سینما هدف اصلی‌شان است. بقیه‌ی نشریات سینمایی، گرچه نه تماماً اما به صورتی جدی به وجوه حرفه‌ای‌تر سینما می‌پردازند. حتا روزنامه‌ی بانی فیلم که به نظر می‌رسد در شروع کارش بسیار نیازمند جلب حمایت‌های مالی‌ست، نشان داده که صرفاً به دنبال مطالب عامه‌پسند و سطح پایین نیست.

 

پاسخ دوم شاید کمک‌های آشکار و پنهان دولت برای جلوگیری از متلاشی شدن سینما باشد. این احتمال، باز هم درست است و کامل نیست. درست است چون بخش عمده‌ای از هشت میلیارد بدهی‌ای که ذکر آن رفت، وام‌هایی هستند که دولت به تهیه‌کنندگان داده است و حالا خودش تصمیم گرفته آن را به بانک‌ها بپردازد؛ و کامل نیست چون از میان نشریات سینمایی کشور معدودی از آن‌ها مثل فیلم‌نگار، وابسته به نهادی دولتی هستند و بقیه‌ی نشریات سینمایی کشور مستقل‌اند.

 

و اما احتمال سوم که مبتنی بر اسطرلاب انداختن و اتکا به حس ششم است می‌گوید: سینما هنوز در ایران پایگاهی مردمی دارد و یک “نیاز اجتماعی”ست. به همین دلیل این قدرت را دارد که بستر محصولات جنبی خود را فراهم کند و از این محصولات محافظت کند. بزرگ‌ترین عیب این نظر این است که متناقض است، ولی درست همین ایراد آن دلیل صحت آن هم هست! هیچ‌وقت فراموش نکنیم که تناقض ناشی از نامتوازن بودن دو کفه‌ی اطلاعاتی نیست بلکه ناشی از اشتباهات ما در تجزیه و تحلیل آن اطلاعات است. به نظر من سینمای ایران هنوز یک نیاز اجتماعی‌ست و اگر کسی به سینما نمی‌رود علت را باید در جایی دیگر جستجو کرد، جایی که احتمالاً هیچ ربطی به سینما ندارد. اگر سینما نیاز اجتماعی مردم نبود، بانیان بانی فیلم شاخک‌های حساسشان در حوزه‌ی دیگری به کار می‌افتاد و مثلاً نخستین روزنامه‌ی نقاشی را به راه می‌انداختند. حالا که چنین نشده و حالا که چندین مجله‌ی سینمایی دخل و خرج‌شان با هم می‌خواند (که اگر جز این بود باید ورشکست می‌شدند) بد نیست انتشار نخستین روزنامه‌ی سینمایی کشور را به فال نیک بگیریم و نگاهی جدید به دو کفه‌ی اطلاعاتی‌مان بیندازیم تا شاید راهی برای حل این تناقض بیابیم. روی سخنم البته با مسئولان نیست که گوششان سنگین‌تر از این حرف‌هاست، بلکه با متخصصانی‌ست که این مطلب را می‌خوانند.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top