Browsing Category

داستان خوب

خوابگرد قدیم داستان خوب

۲۵۹

نویسنده: علی‌اصغر عزتی‌پاک مقبره پلک‏هاى چروکیده‏ات را روى هم مى‏گذارى و فکر مى‏کنى این توده‏هاى کبود تاکى بالاى سرت خواهند بود. به انگشت‏هایى فکر مى‏کنى که متورّم شده‏اند و از هم فاصله گرفته‏اند؛ به صافى یک دست کف توده‏ها که فاصله‏شان با صورتت فقط…

۲۹ آبان ۱۳۸۲
خوابگرد قدیم داستان خوب

۲۶۶

نویسنده: محمد عقیلی اطلسی‌های آن سال‌ها ـ مهتاب بابا اونوریا رو هم آب بده. ـ داده‌م.ـ پاشون خشکه.ـ آفتاب زده، به همه‌شون آب داده‌م.ـ دوباره بده، نباید آبشون خشک بشه.ـ ولی زیادیشون میشه بابا، خراب میشن.باغچه ی آن طرف را همین چند دقیقه ی…

۲۹ آبان ۱۳۸۲
خوابگرد قدیم داستان خوب

۲۷۴

نویسنده: آرمین مالکی فندک گم شده این داستان را تقدیم می‌کنم به دوست مرحوم‌ام نیکی ابطحیهوا خیلی سرد بود. خودم را محکم توی کتم پیچیده بودم. تاریک شده بود و چراق های برق این طرف و آن طرف نور ملایمی روی قبرستان می پاشید.…

۲۹ آبان ۱۳۸۲
خوابگرد قدیم داستان خوب

۲۷۹

نویسنده: پریا نفیسی سایه پشت پرده سه روز است از او خبری نیست. سایه پشت پرده را می‏گویم. سه روز و چهار شب اگر بخواهم درست‏تر بگویم. همه چیز نشان می‏دهد که هست، اما نیست. درست که پرده تکان می‏خورد مثل وقت‏هایی که هست،…

۲۹ آبان ۱۳۸۲
خوابگرد قدیم داستان خوب

۳۰۴

نویسنده: رضا بهشتی بد دهن فنجان قهوه را از روی میز برداشت. بینی اش را در جریا ن بخاری که که از قهوه بلند می شد قرار داد و نفس عمیقی کشید. بو و گرمای مطبوع قهوه کسا لتی را که از سر و…

۲۹ آبان ۱۳۸۲
خوابگرد قدیم داستان خوب

۳۱۱

نویسنده: آزاده شاهمیری تمام مسیرها مسدود است ساعت زنگ زد، مرد دست اش را روی ساعت کوبید، صدای زنگ قطع شد.  غلت زد. تمام شب صدای گربه ها نگذاشته بود بخوابد. دیشب ساعت یک و نیم رسیده بود خانه و آن قدر خسته بود…

۲۹ آبان ۱۳۸۲
خوابگرد قدیم داستان خوب

۳۱۷

نویسنده: علیرضا محمودی ایرانمهر برگزیده‌ی نخست هیات داوران ابر صورتی آن صبح سرد سوم دی ۱۳۶۰، فقط دوست داشتم به تکه ابری که در لحظه‌ی طلوع صورتی شده بود نگاه کنم. ما پشت سر هم از شیب تپه ای بالا می رفتیم و من…

۲۹ آبان ۱۳۸۲
Back to Top