باب ترجمه کتاب‌گرد

حشمت‌الله کامرانی اجازه ندارد که بمیرد…

۳۱ فروردین ۱۳۹۹
حشمت‌الله کامرانی

«حشمت‌الله کامرانی» مُرده است. حالا و چند روز بعد از فوتش، خبر را در تلگرام می‌خوانم. عدد مرگ‌ها آن‌قدر زیاد شده که مرگ او، نه شوکه‌کننده و نه غمگین، درج شده. کاش برای خانواده‌ی حشمت‌الله کامرانی – اگر چنین چیزی داشته – نیز همین‌طور باشد؛ یک مرگ معمولی، گم‌شده در ازدحام مرگ‌های کرونایی.

اسمش را داخل گیومه گذاشتم اول متن، اما برای خودِ من سال‌هاست که شناخته و کشف شده. شاید نخستین مترجمی بود که من را با جهانِ داستانی مورد علاقه‌ام، یعنی جهان میلان کوندرا، آشنا کرد. درست است که خیلی‌ها قبل از حشمت‌الله کامرانی به سراغ کوندرا رفته بودند، اما آن زمان، انتشار رمان «جاودانگی»، برای منِ سیزده چهارده ساله‌ای که می‌خواست از زندگی، مرگ، عشق، خدا و پدر سر در بیاورد، یک مسیرِ آب‌وجاروشده‌ی فارسی بود.

حشمت‌الله کامرانی مُرده است، اما همه‌ی اخبارِ مرگش محدود شده به چند خط بیوگرافی ساده و کپی‌شده که تأکید می‌کنند او در سال‌های پیش از انقلاب به خاطر اعتقادات چپش به زندان رفته بوده، چند رمان و مقاله ترجمه کرده و بالأخره در ۲۵ فروردین به دلیل ایست قلبی رفته است و در قبرستان خوابیده.

۷۹ساله‌مترجمی که لااقل نگاهی ساده به آثاری که ترجمه کرده، می‌توانست به خبرنویس‌های مرگش یادآوری کند چه وسواسی در انتخاب کتاب داشته، چه‌قدر برای آزاداندیشی و دوری از ذائقه‌ی بازار ترجمه زحمت کشیده و چه‌قدر بی‌خبر و بی‌سروصدا مرده است.

در اینترنت فقط یک مصاحبه با حشمت‌الله کامرانی پیدا کردم. از همان مصاحبه‌های روتین و غیراثرگذارِ دوست گرامی‌ام آقای سایر محمدی. از همان‌ها که خبرنگار به خاطر ترجمه یک کتاب تازه سراغ مترجم رفته و سؤالات معمولی و همیشگی را پرسیده است و حشمت‌الله کامرانی چه تیز و زیرکانه به آن‌ها جواب‌های سربالا داده و نگذاشته دستش رو شود.

عجیب این‌که حتا وقتی، به بهانه‌ی پاسخ به یک سؤال، اعتراف کرده که چشم‌درد دارد و نمی‌تواند راحت ببیند، محمدی از او نپرسیده که زندگی با چشم‌درد برای یک مترجم چه مشقت‌هایی به همراه دارد.

حشمت‌الله کامرانی مرده است. مترجمِ «جاودانگی» اما چه‌طور می‌تواند و اجازه دارد که بمیرد؟ متولدِ سالِ کودتا چه‌طور می‌تواند از استبداد بازار مجوز کتاب در سال‌های بعد از انقلاب ننالد و دل‌چرکین نباشد و بمیرد؟ زندانی سال ۵۳ و مترجم «نه فرشته نه شیطان» چه‌طور می‌تواند از زندان‌های «ایوان کلیما» برای زندانیان امروز نگوید و بمیرد؟

مرگ چنین چیزی است لابد؛ یافتن قدرت برای انجام هر کارِ انجام‌نشدنی، و او حالا چشمش، همان چشمِ دردناکش، به روی مرگ باز شده است.

حشمت‌الله کامرانی مرده است در ایام شیوع کرونا، و انبوه مرگ‌ها نمی‌گذارد بارِ دراماتیک واقعی مرگ او در این چند خط به زبان بیاید، خصوصاً که وسواس عجیبی به تنهایی و خواندن داشت و خود یکی از در قرنطینه رفتگانِ روزگار بود.

حالا هم فرصت هست در همین قرنطینه [و خانه‌مانی]، چیزکی از ترجمه‌هایش بخوانیم. و اگر خوانده‌ایم، مرورش کنیم و، با این کار، پیرمردِ کم‌کار و بیمارِ چشم را دوباره ببینیم که خودش، به قول شاملو، همان به که چشم از جهان فروپوشیده است.
سعید برآبادی. روزنامه‌نگار
۳۱ فروردین ۱۳۹۹

پاره‌هایی از پاسخ‌های حشمت‌الله کامرانی به سایر محمدی
در دو مصاحبه‌ای که ۳۰ بهمن ۹۳ و ۲۲ فروردین ۹۴ منتشر شد

ـ شناخت چندانی از ادبیات داستانی ایران ندارم. چند سالی است که دچار بیماری چشم شده‌ام. مرتب آبریزش چشم دارم. به همین خاطر جلوی چشمم تار می‌شود و نمی‌توانم مطالعه کنم.

ـ من اساساً هم به شعر کهن فارسی علاقه‌مندم و هم نثر. مثلاً نثر زیاد خواندم. تاریخ بیهقی، تاریخ طبری، آثار سعدی که شاهکار است، کلیله و دمنه و… هرچه از ادبیات و متون کهن در دسترسم بود، می‌خواندم. برای تقویت و تسلط بر ریزه‌کاری‌های زبان. الان اگر کسی نثر قدیم را نخوانده باشد، چنته‌اش تهی است، چون هر چه که داریم، هرچه واژه داریم در گذشته تاریخ ما نهفته است. تعبیرات دقیق، واژه‌های اصیل، اصلاً ادبیات کهن سرچشمه لایزال زبان فارسی است.

ـ خانه‌ی ارواح آلنده را که ترجمه می‌کردم – من زبان اسپانیایی بلد نیستم- از زبان انگلیسی به فارسی برمی‌گرداندم. یکی از دوستان من که اسپانیولی بلد بود و ترجمه این رمان را وقتی خوانده بود، می‌گفت بسیار نزدیک است به متن اصلی و زبان آلنده. با وجود اینکه رمان را از انگلیسی ترجمه کرده‌اید، برای من عجیب است که چگونه توانستید این رمان را با نثری به این زیبایی ترجمه کنید. این رمان، داستان پرکشش و پرتپشی است و این وضعیت در زبان اثر هم منعکس شده است.

ـ رمان «در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی» کلیما را که ترجمه کرده و منتشر شده به چاپ دوم و سوم رسیده است، البته اوایل شنیدم که این آثار چاپ شده، وقتی به کتابفروشی‌ها رفتم برای خریدن آن، گفتند نه، ترجمه‌هایش در وزارت ارشاد مانده است. البته ترجمه من از این رمان «خیلی شل و پل» شد. هم بخش‌هایی از این رمان‌هنگام اخذ مجوز حذف شده هم رمان «جاودانگی» کوندرا. در زمان دولت اصلاحات وضع خوب بود، اما وقتی دولت آقای احمدی‌نژاد بر سر کارآمد، دیگر کتابی درنیامد.

ـ رمان جاودانگی که نخست با حذف بخش‌هایی در سال ۷۱ مجوز چاپ گرفت، در دولت آقای احمدی‌نژاد دستور دادند دو فصل دیگر را هم کاملاً حذف کنید. یعنی از سال ۸۴ به بعد دو فصل دیگر از این کتاب مخدوش شد، به همین خاطر چاپ‌های قدیمی کتاب سر از بازار کتاب‌های افست درآورده است و به صورت غیرقانونی چاپ و عرضه می‌شود.

ـ رمان «خانه ارواح» ایزابل آلنده هم که تا سال ۸۴ پنج بار چاپ شده بود، جلوی چاپش را گرفتند و گفتند مجوز چاپ آن باطل شد.

ـ ادبیات ایدئولوژیک ادبیات باسمه‌ای می‌شود. ادبیات سیاسی البته قابل بحث است، این‌که از چه زاویه‌ای سیاست و اثر سیاسی را تعریف کنیم. آثاری مثل «نه فرشته، نه قدیس» اثری است سیاسی که در مقابل ظلم و استبداد ایستاده است.

ـ نویسندگان ادبیات سوسیالیستی مدعی بودند که می‌خواهند جهان را تغییر بدهند، اما ادبیاتی از جنس رمان «جاودانگی» و «خانه‌ی ارواح» و «نه فرشته، نه قدیس» می‌خواهند بگویند ستمگری نباشد. فرق می‌کند با ادبیاتی که مدعی تغییر جهان است. آن‌ها می‌خواستند جامعه‌ی ایده‌آل بنا کنند، ادبیاتی از آن نوع، بیشتر شعاری بود. رمان‌هایی مثل «برمی‌گردیم گل نسرین بچینیم» یا «چگونه فولاد آبدیده شد» و «مادر» و… . گورکی هم سردمدار این نوع ادبیات بود. ادبیات امروز به نوعی توصیفی است. ادبیات روان‌شناختی است و واکنش‌های فردی انسان را تشریح می‌کند. در ادبیات رئالیسم سوسیالیستی، انسان‌ها به صورت مهره باید حرکت می‌کردند. یعنی شخصیت‌ها تصنعی بودند و ساختگی، نه این‌که در مواجهه با واقعیت‌ها شکل گرفته باشند و توسط نویسنده ترسیم شوند.

ـ در جوانی آثاری مثل مادر را می‌خواندیم و چه لذتی می‌بردیم. بعدها وقتی تولستوی خواندم، داستایوفسکی خواندم، از جان اشتاین‌بک خواندم، تازه متوجه شدیم که یک تفاوت‌هایی هست بین ادبیات ایدئولوژیک و ادبیات غیرایدئولوژیک.

ـ بخش اعظم مخاطبان ادبیات بعد از فروپاشی بلوک شرق بود که از مطالعه آثار ایدئولوژیک فاصله گرفتند. البته نویسندگانی مثل کوندرا و کلیما اگرچه در جوامع سوسیالیستی به نویسندگی روی آوردند و آثارشان را به شکل زیرزمینی عرضه می‌کردند، اما پس از فروپاشی بلوک شرق بود که جهان را متوجه خود کردند و تبدیل به چهره‌های مطرح ادبیات در قرن حاضر شدند.

ـ کارهای من کمی پراکنده است. یعنی خیلی روال مشخصی ندارد. دلیل این پراکنده‌کاری، ذهن خود بنده هم هست. چون من کتابی را مثلاً خواندم، خوشم آمده و نکته‌هایی از آن برایم جالب بوده، تصمیم گرفتم ترجمه‌اش کنم. پراکندگی ترجمه‌هایم از همین جا آب می‌خورد.

ـ در ترجمه پابند هیچ چیز خاصی نبودم. در یک دوره‌ای پابند آثار و ادبیات ایدئولوژیک بودم، ولی بعداً دیدم و حس کردم که داستان آن‌گونه که می‌گویند، نیست. همه‌ی ادبیات به اردوگاه شرق و رئالیسم سوسیالیستی ختم نمی‌شود. پس از آن هر کتابی که خواندم و از آن خوشم آمد، با ترجمه‌ی آن هموطنانم را در لذت مطالعه‌ی آن کتاب سهیم کردم.

حشمت‌الله کامرانی در سال ۱۳۲۰ در نهاوند به دنیا آمد و، پس از عمری کار ترجمه، ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ به دلیل ایست قلبی درگذشت. حشمت‌الله کامرانی مترجمی بود گزیده‌کار و کم‌گوی و گوشه‌نشین. خبر فوت حشمت‌الله کامرانی نیز با شش روز تأخیر در رسانه‌ها منتشر شد.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

۱ نظر

  • Reply امید دادخواه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

    برای من جالب بود، داشتم «تی سحر آمیز» نوشته بهومیل هرابال با ترجمه پرویز دوایی را میخواندم.این کتاب مقدمه ای دارد از میلان کوندرا، راجع به نقش نویسنده؛ به کوندرا که برخوردم یاد «جاودانگی» افتادم و یاد حشمت اله کامرانی، وب چرخی‌ای کردم، دیدم ای دل غافل کامرانی که مرده است در سکوت مرگ بازار اینروزها.
    حسن محمودی در اینستا از کامرانی نوشته بود، برایش نوشتم: اینروزها خروجی این قبیله بسیار کمتر از ورودی آن است.
    این آدمها محصول یک دوره‌تاریخی تکرار نشدنی هستند، فکرش را میکنم، می‌بینم از نسل اینها واندکی قبل تر هرکس که رفت رفت. بی هیچ جایگزینی. چه در شعر، چه در داستان و چیزهای خوب دیگر مثل موسیقی.

  • شما هم نظرتان را بنویسید

    Back to Top