خوابگرد قدیم

صادره از نجف‌آباد

۴ بهمن ۱۳۸۱

سیزده سال پیش وقتی ”منتظری“ استعفایش از جانشینی ِرهبری را خطاب به رهبر ایران می‌نوشت، گمان نمی‌کرد تا سال‌های سال عبارت ”صادره از نجف‌آباد“ در شناسنامه‌ی متولدین این شهر، مهر لعنتی خواهد شد که حتی پیشانی غیر هوادارانش را هم نشانه خواهد گرفت.

از آن سال، نام نجف‌آباد در واژگان عمومی کشور برابر ِعنوان منتظری قرار گرفت؛ پیرمردی که با این همه سال دوری از زادگاه خود و حتی در جایگاه عالی‌ترین مقام حکومتی پس از رهبر ایران، لهجه‌ی غلیظِ نجف‌آبادی‌اش توجه همه را به خود جلب می‌کرد؛ لهجه‌ای شیرین که صفت نادرست و شایع شده برای او یعنی ”ساده‌لوحی“ را تقویت می‌کرد.

تعصب و پایداری بر این لهجه اما از نظر من –که اصالتا نجف‌آبادی نیستم- نشانی است از اعتماد به نفسِ منحصر به فردی که این قوم دارند.

نجف‌آباد شهری ست قابل تعریف. خیابان‌ها و کوچه پس‌کوچه‌های این شهر همه برهم عمودند؛ یادگاری از طرح و نقشه‌ی “شیخ بهائی” که از ابتدا نجف‌آباد را به عنوان یک شهر در ۲۵ کیلومتری اصفهان به تاریخ شهرهای ایران ضمیمه کرد. با مردمانی از تبار عالِمان و سیاست‌ورزانِ طغیان‌پیشه و نیز غارتیان تبعیدی که گذر تاریخ آن‌ها را جماعتی ساخت با اعتماد به نفس، باهوش، متکی به خود و کانون رفت و آمد روستاها و قریه‌های پرشمار اطراف تا شعاعِ گاه یکصد کیلومتر.

نجف‌آباد به نسبت کوچکی جمعیتش در ایران بزرگ، شهر‌ ِ ”ترین“ها بوده است. شهر کوچکی که یکی از قدیمی‌ترین حوزه‌های علمیه را دارد. شهری که انحصار تجارت را از شهر بزرگ اصفهان ستاند. شهری که بزرگانی از عالمان و فیلسوفان را به نجف فرستاد. شهری که روشنفکران و نویسندگانی چون ابوالقاسم پاینده و بهرام صادقی را به جامعه‌ی روشنفکری ایران معرفی کرد.

شهری که از اولین کانون‌های بحران در بحبوحه‌ی انقلاب شد. شهری که در بیش‌تر کابینه‌های دولت، سهمی عددی گاه تا سه وزیرِ همزمان برای خود حفظ کرده است. شهری که به هنگام جنگ در برابر لشگر هر استان، به تنهایی یک لشگر داشت و آمار شهدا و مجروحانش رکورد همه‌ی شهرهای ایران را شکست. شهری که برترین رشته‌های دانشگاهی ِمهم‌ترین دانشگاه‌های پایتخت، همواره از دانشجویان آن سهم می‌برد. شهری که نسبت مهاجرپذیری‌اش از روستاهای اطراف و حتی استان‌های دور از بالاترین‌هاست. شهری که…

اما نجف‌آباد هنوز نجف‌آباد است، به مفهومی که غریبه‌ای از پسوند ”آباد“ دریافت می‌کند. نجف‌آباد همچنان شهر انبوه دوچرخه‌های قدیمی ست، شهر موتورهای رنگ و رورفته‌ی یاماها و ژیان‌های جورواجور ِلب‌ولوچه آویزان.

یازده سال از وقتی که از این شهر خداحافظی کردم می‌گذرد و هربار که بازمی‌گردم برای دیدار، چشم می‌دوانم به جستجوی تحولی شاید. اما تحولات شهرنشینی در این‌جا سرعتی دارد همپای سرعتی که پیکان در تغییر شکل داشته. مسیر توسعه‌ی این شهر از سیزده سال پیش، با رسیدن آن استعفانامه به پایتخت، به بن‌بست خورد.

این‌جا مردمی دارد که سرنوشت‌شان با سیاست گره خورده است. دو سال تمام طول کشید تا عرصه‌ی جنگ و گریز در میدانِ ورودی شهر به‌خاطر تابلوی بسیار بزرگی از چهره‌ی منتظری، سرانجام با خراب‌کردن کل ِمیدان به بهانه‌ی نوسازی‌اش و بعد با بنای مجسمه‌ی شیخ بهائی به آرامشی کاذب تبدیل شد.

اما تصویر منتظری نه تنها در خانه‌های شهر که در بیش‌تر مغازه‌های پررفت‌و‌آمد بازار مرکزی و محل خریدِ همیشگی ِاهالی ِتوابع ِپرشمار شهر، همچنان یکه و تنها بر دیوار است. نجف‌آباد بایکوت شد و سیاست‌زدگی همواره در این سال‌ها فضای شهر را خاکستری کرده زیر آتش. مدیرانِ شهر بی‌استثنا غیربومی شدند و غیربومی ماندند. عبارت ”صادره از نجف‌آباد“ سدِ بزرگی شد برای هر زاده‌ی این شهر که می‌خواست در پایتخت قدمی به جلو بردارد و حساسیت تا به آن‌جا رسید که حتی خاتمی در سفرش به استان اصفهان، جرات بازدید از این شهر را نیافت. بیش از ۹۴% مردم نجف‌آباد به خاتمی رای داده بودند!

همین مقدار توسعه‌ی اندکِ شهری در نجف‌آباد مدیون حضور گسترده و ناگزیری ست که انبوه متخصصان و کارشناسان و نخبگان نجف‌آبادی در زیرمجموعه‌های دولتی و بخش‌های خصوصی دارند و برخلاف بسیاری اقوام دیگر، در هرجا که باشند، مهم‌ترین دغدغه‌شان توسعه‌ی زادگاه‌شان است. اما فرمان، فرمانِ دیگری ست انگار…

نجف‌آباد نیز همزمان با تحولات بنیادین در تفکرات و نظریات حکومتی ِمنتظری به دایره‌ی حصر کشیده‌شد. آیا با حل‌شدن ماجرای حصر منتظری، نجف‌آباد هم این دایره را شکسته خواهد دید؟ یا منتظر روزی خواهد‌ماند که دایره‌‌‌ی تنگ حصر از نظریات او نیز برچیده‌شود؟ شناسنامه‌ی من صادره از نجف‌آباد است ولی شناسنامه‌ی نجف‌آباد صادره از ایران است… ایران؟

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

۱ نظر

  • Reply مهردا د قانع ۱۸ شهریور ۱۳۹۹

    این متن به نظر نوعی روایت مستند گونه از یک اتفاق تاریخی است تا داستانی خلق شده از شخصیت های آرمانی.
    برای نقد این مطلب بیشتر باید یک سیاستمدار بود تا یک ادیب.
    نکته های قابل تامل زیادی در متن این مطلب سیاسی وجود دارد که قابل بررسی است و خواننده را به فکر فرو می برد.

  • شما هم نظرتان را بنویسید

    Back to Top