سینما و تلویزیون

هرچند متنفرم اما باید تبریک گفت

دی ۲۲, ۱۳۹۷

امروز سالمرگ ملکه‌ی جنایت آگاتا کریستی است. او پرفروش‌ترین نویسنده جهان است. کتاب‌هایش نزدیک به یک‌ میلیارد نسخه تا کنون در جهان فروش رفته و از روی بسیاری از آثارش فیلم‌‌هایی ساخته شده و بر صحنه نمایش رفته است. نمایش تله‌موش او شصت و شش سال است که بعد از اولین اجرا روی پرده سالن‌ تئاتر وست اند بی‌وقفه نمایش داده شده است.

نوید فرخی:  آگاتا کریستی را «ملکه جنایت» می‌ نامند. لقبی که هر چند تحت الفظی برازنده اوست، اما حق مطلب را در موردش ادا نمی کند. شاید عنوان «نابغه جنایت» در توصیف او دقیق تر باشد. با نگاه سرسری به پیچیدگی طرح آثار او می توان پی برد که وی از جمله ی برجست‌ترین و پرنبوغ ترین داستان نویسانی است که با نگارش آثار کاراگاهی و معمایی در راه ترویج و رشد این ژانر، گامی بسیار بلند برداشته است. طرح آثار آگاتا کریستی با خیلی از جنایی نویس‌های مشهور فرق می‌کند. در آثار آگاتا کریستی پیچیدگی و معما در نقطه‌ای بالاتر از هیجان و عدالت قرار می‌گیرد.

«تله موش» را درخشان‌ترین نمایشنامه‌ها‌ی آگاتا کریستی می‌دانند. این اثر اولین بار در سال ۱۹۵۲ روی صحنه تئاتر رفت، و از آن موقع تا حالا همیشه پای ثابت اجراهای لندن بوده است. برطبق آمار رسمی طولانی‌ترین نمایش‌های وست‌ اند(لازم به ذکر نیست که تئاتر وست اند یک عنوان عمومی در مورد تئاترهای حرفه‌‌ای فعال در همسایگی ناحیه وست اند لندن است) ، نمایش تله موش با ۲۷ هزار و ۱۷۴ بار اجرا در صدر فهرست قرار گرفته است. به نظر هم نمی‌رسد حالا حالا ها، نمایش دیگری آن را تهدید کند، چنانکه نمایش دوم و سوم در این لیست یعنی نمایش موزیکال بی‌نوایان و نمایش شبح اپرا به ترتیب هر کدام ۱۳ هزار و ۳۴۱ و ۱۳ هزار و ۸ بار اجرا شده اند(یعنی چیزی کمتر از نصف).

آگاتا کریستی خودش انتظار چنین موفقیتی برای اثرش نداشت. او در کتاب زندگینامه‌اش به این مسئله اشاره می‌کند «پیتر ساندرز(اولین کارگردان نمایش) به من گفت این نمایش را برای چهارده ماه روی صحنه خواهم برد اما من در پاسخ به او گفتم این‌قدر از آن استقبال نمی‌شود و حداکثر شاید هشت ماه روی صحنه بماند.

وقتی بعد از پنج سال توانستم اولین بار رکورد نمایش طولانی را کسب کنم. نوئل کاوارد(نمایشنامه نویسی دیگر) برایم یک تلگراف فرستاد وگفت: «اگرچه از گفتنش متنفرم اما واقعاً باید بهت تبریک گفت!». بازیگرانی همچون مایسی مونته و دیوید رِیوِن هر کدام به ترتیب نقش خانم بویل و سرگرد متکالف را برای یازده سال در نمایش‌های وست اند بازی کردند.

نمایشنامه تله موش دارای هشت کاراکتر اصلی است که بدلیل ماهیت اثر، هر کاراکتر باید واکاوی شود  و آگاتا کریستی شاید برخلاف معمایی‌نویسان دیگر که تلاش دارند در سایه ابهام ماجرا را پیش ببرند یا تمرکز را روی حوادث بگذارند، مثل همیشه به خوبی از پس این مسئله برآمده است.

و اما طرح داستان: زوج جوانی به نام مالی و گیلز مهمانخانه‌ای را افتتاح می کنند. در روز برفی، پیش از ورود اولین مهمانان، از طریق رادیو اعلام می شود که زنی به قتل رسیده و پلیس مایل به گفت‌وگو با مردی است که پالتویی تیره پوشیده، کلاه شاپو به سر گذاشته و شال گردنی سفید بر گردن دارد. درست پس از اعلام خبر رادیو، گیلز وارد مهمانخانه می‌شود و لباس‌هایش دقیقاً مطابق آنچه است که لحظاتی قبل از رادیو اعلام شد.

تدریجاً مهمانان وارد می‌شوند. کریستفر ورن جوانی با ظاهری لاابالی است که مدعی می‌شود مهندس معمار است. او فوراً حسی متفاوت بین زن و مرد مهمانخانه دار ایجاد می‌کند؛ در حالی که گیلز به سرعت از او متنفر می شود، مالی از او خوشش می‌آید. 

مهمانان بعدی، خانم بویل و سرگرد متکالف هستند که بدلیل وضعیت بد آب و هوایی به ناچار با یک اتومبیل می‌آیند. خانم بویل، زنی ایرادگیر و غرغرو است که میل به کنترل همه چیز دارد. در نقطه مقابل، سرگرد متکالف مردی محترم و آرام به نظر می رسد.  

فرد دیگر که وارد می شود بانوی جوانی است که خود را خانم کیس ول معرفی می کند. لباس‌های خانم کیس ول مانند فردی است که در رادیو اعلام به عنوان مظنون به ارتکاب قتل مطرح شده. برخورد او به بانوان عادی شباهت ندارد و به مردان می‌خورد. خانم کیس ول ادعا می کند در کشوری خارجی بزرگ شده، اما از آن نامی نمی‌برد. جلوتر، متوجه می‌شویم خانم کیس ول با کریستور ورن(جوان لاابالی) ظاهرًا تجربیات ناخوشایند مشترکی در کودکی شان دارند.

در نهایت دو نفر دیگر هم پا به مهمانخانه می‌گذارند. نفر اول، مسافری است که ادعا می‌کند در آن حوالی، اتومبیلش در برف گیر کرده است. فرد دوم، یک کاراگاه رسمی پلیس است. کاراگاه تراتر، خود را با اسکی به این مهمانخانه رسانده تا به آنها اطلاع دهد قاتل می‌خواهد خود را به این مهمانخانه برساند. اما وقتی خانم بویل(زن پرتوقع و کج خلق) به قتل می‌رسد، محرز می شود که قاتل فردی میان آنهاست. در ابتدا همه به کریستوفر ورن مشکوک‌اند، اما تدریجا ًمشخص می‌شود که هر کدام از مهمانان و حتی مهمانخانه دارها می‌توانند قاتل بالقوه باشند. در انتها، کارآگاه تراتر، همه‌ی حضار را به سالن غذاخوری دعوت می‌کند تا از هویت قاتل پرده بردارد…

 اما قاتل کیست؟ مگر قرار نیست در خلاصه‌ی داستان، لُپ کلام را افشا کنیم، پس چرا به چند نقطه اکتفا کردم؟ نمایشنامه «تله‌موش» در پایان خود یک شوک نهایی(پیچش نهایی) دارد. پیچش داستانی به معنی انجام تغییر ناگهانی در روند مورد انتظار در جریان یک اثر است. گاهی اوقات پیچش‌هایی که در داستان به کار گرفته می‌شود، قابل پیش بینی‌اند که همین مسئله از کیفیت اثر می‌کاهد. به همین میزان، افشای روند داستان‌‌هایی که مبتنی بر پیچش‌های داستانی‌اند نیز علی القاعده از جذابیت اثر می‌کاهد.

نکته‌ی جالب اینکه از قدیم الایام و از همان اولین اجرا(که سال ۱۹۵۲ در لندن به روی صحنه تئاتر آمباسودر رفت) همواره رسم بر این بوده که پس از پایان نمایش، دست اندرکاران نمایش از تماشاگران می خواهند تا پس از ترک سالن، هویت قاتل را برای دوست و آشنا افشا نکنند؛ سنتی که تا به امروز باقی مانده و در رسانه‌ها، مطبوعات و سایت‌ها، تئاتر تله موش هرگز اسپویل نشده است.

(Spoiler یا افشاساز به معنی افشاگری از بخشی از داستان است که معمولاً روند محوری داستان یا توصیفات مهم آن را مشخص کرده و در نتیجه خواننده یا تماشاگر تمایلش برای مطالعه یا تماشای اثر اصلی از دست می دهد.). علت این امر، نوع ساختار تله موش است که آن را whodunit می نامند. من نیز به این سنت احترام می گذارم)

whodunit رایج ترین نوع ادبیات کاراگاهی است و از منظر آوایی معادل عبارت «چه کسی انجامش داده» در فارسی است. در این نوع سبک داستانی، در طی روند داستان، خواننده همگام با کاراکتر پروتاگونیست در پی کسی است که مرتکب جنایت شده. به طریقی باید گفت این مدل داستان نویسی، در دوران طلایی ادبیات کاراگاهی به اوج خود رسید. در دوره ی مزبور، بسیاری از اهل قلم، حتی اگر نه به صورت مستمر و حرفه ای، دست کم چند بار شانس خود را در پلیسی نویسی به سبک whodunit امتحان کردند. از جمله مشهورترین کاراگاهانی که آنها را محصول پلیسی نویسی به سبک whodunit دانسته‌اند  به جز هرکول پوارو و خانم مارپل که مخلوق همین آگاتا کریستی‌اند ، می‌توان به لرد پیتر ویمسی مخلوق دوروسی ال سایرز، و وان داین مخلوق فیلو ونس، و پدر براون مخلوق گیلبرت چسترتون، منتقد نامی انگلیس و … نام برد که در این دوره مشهور شدند. در سبک نگارشی whodunit،داستان به گونه ای روایت می‌شود که تجربیات کاراگاه از نظر شهودی و حتی زیستی با خواننده به اشتراک گذاشته می‌شود. به عبارت دیگر، خواننده لزوماً با خواندن داستان ترغیب خواهد شد تا براساس استنتاج و تفکر تلاش کند مجرم را براساس سرنخ هایی که نویسنده(در اینجا آگاتا کریستی) در داستان مطرح نموده، شناسایی کند و نهایتاً معما را حل کند.

بی‌تردید اینکه خواننده در مشارکت درون چنین موقعیتی درگیر می‌شود یا خیر به هنر نویسنده بستگی دارد و قطعاً آگاتا کریستی از حیث میزان موفقیت دراین زمینه بی‌رقیب است.  در پایان بد نیست به اقتباس‌های سینمایی و تلوزیونی از این اثر اشاره کنم.

در سال ۱۹۶۰، پرمندرا میترا کارگردان بنگلادشی فیلمی را به نام «او در سکوت می‌آید» ساخت که براساس نمایشنامه رادیویی و داستان کوتاه نمایشنامه‌ی تله ی موش بود. بسیاری این فیلم را تنها اقتباس دقیق از نمایشنامه‌ی آگاتا کریستی می‌دانند.

در سال ۱۹۹۰ کارگردان روسی، سامسونوف هم فیلمی به نام تله موش ساخت. فیلمنامه نویس این اثر، ولادیمیر باساو جونیور،آن را با قدری تغییرات براساس نمایشنامه ی آگاتا کریستی نوشته بود. در سال ۱۳۷۶، شبکه ی دوم صدا و سیمای ایران نیز تله تئاتری را در هشت قسمت به کارگردانی حسن فتحی پخش کرد که از جمله تله تئاتر های موفق شناخته می‌شود. از جمله بازیگران این تله تئاتر عبارتند از: مرحوم جمیله شیخی، مرحوم احمد آقالو، مرحوم داوود اسدی، هرمز هدایت، افسر اسدی، اردلان شجاع کاوه، رویا نونهالی و … .

در انگلستان و آمریکا که بازار تئاتر این نمایشنامه به اندازه کافی داغ بوده و این احتمال می‌رود که با لو رفتن علنی هویت قاتل از جذابیتش کاسته شود، تاکنون فیلمی از روی آن ساخته نشده است.

 

برای خواندن مطالب ما می‌توانید به کانال جنایی‌خوانی در تلگرام مراجعه کنید.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top